۳.۳۰.۱۳۸۶

کمکم کنید تا تصمیم بگیرم

آدما بعضی وقت ها سر دوراهی که می رسند راهشون رو می گیرد و بی هیچ توقفی می روند، اما بعضی ها سر دوراهی که می رسند با شک راهشون رو انتخاب می کنند و ادامه می دهند، بعضی ها هم یه توقف می کنند و بد راهی رو انتخاب می کنند. به دو راهی بعدی که می رسند دوباره ملاک هایی برای انتخاب آدما رو دسته بندی می کنه و این طوری هرآدمی واسه خودش یه مسیر رو انتخاب می کنه که شاید مقصد بعضی راه ها یکی باشه!

من سردوراهی های زیادی با شک رفتم اما این بار سر دوراهی وایسادم و نمی دونم به کودوم راه برام، واقعا دوست دارم کمکم کنید تا بتونم راهم رو انتخاب کنم!

دوراهی انتخاب رشته دبیرستان با شک رفتم ریاضی فیزیک گرچه عشقی از علوم انسانی داشتم، سر دوراهی کنکور اومدم برق و چون اون عشق هنوز زنده بود همزمان توی دانشگاه مدتی جامعه شناسی می خوندم اما با هزاران استدلال اونو رها کردم تا بشم آقای مهندس و نهایتا بعدها اگه خواستم اونو جدا ادامه بدم!

اما حالا واقعا سردوراهی گیرکردم و نمی دونم چه کار کنم، یه جورایی تازه لم برق توی دستم اومده و قصد داشتم تابستون جبران گذشته رو کامل بکنم و اگه خدا کمک کنه بخونم و ارشد برم تهرون اما این بار تصمیم گیری واسه من خیلی سخت شده!

دبیرستان که بودم مخصوصا سال سوم خیلی توی کارای جنب درسی بودم تا این که یه بار دیگه مامانم شبه اولتیماتومی داد که معین دیگه اینقدر روی شورا و این چیزا وقت نذار و بعد از مدرسه بیا خونه، صبح من بجای کلاس رفتم شورای ناحیه تا بتونم به موقع به خونه برگردم(!) اما خوب یه کاری فرمونداری داشتم و چون هنوز به تعطیلی مدرسه زمان داشتم(!) رفتم اونجا اما کارم گیر کرد و وقتی زنگ زدو خونه که بگم ممکنه طهر دیر برم فهمیدم از شورای ناحیه راپرتم به خونه رفته که تو اون جلسه صحبت کرد و ... . این خاطره رو گفتم که بگم همون موقع هم احساس می کردم گل مارو واسه ریاضی فیزیک نسرشتند اما خوب به خاطر این که به مدرسه علاقه داشتم و اونجا علوم انسانی نداشتیم و ... دیگه همون ریاضی موندیم!
وقتی تابستون پیش دانشگاهی اومد من یه دلیل ایجادانگیزه و جو در اون زمان بعد از مدت ها دوری از کتاب نشستم پای درس و قصد داشتم تهرون برم و خودم رو تا عید رسوندم به باقی بچه ها اما عید که خیلی ها مخم را خوردند که بچه جون مگه دیوونه ای که خانواده رو ول کنی بری دیار غربت، دیگه تقریبا درس خوندن رو نسبت به اون چند ماه تعطیل کردم تا این که اومدیم برق، که توی دانشگاه واسه خیلی ها که منو و کارای منو می شناختن خیلی تعجب داشت که مهندسی برق شیراز قبول شدم اما خوب دیگه این طور شده بود!
چند سالی درس نخوندم اما دوباره انگیزه منو ترغیب می کرد که برخلاف این سه سال دانشگاه که مثل دوران دبیرستان خوش گشته بودم این تابستون بشینم پای درس و شاید اگه خدا کمک کرد و تهرون قبول شدم با خانواده بریم اونجا، اما این بار دوباره بدجوری توی دوراهی گیر کردم که دنبال علوم انسانی برم یا نه؟!
آخه درسته که خیلی چیزا رو تجربه کردم که یه دنیا ارزش داشت و الان با هزاران کلنجاری که با خودم رفتم برق رو واسه خودم توی دلم کاملا جادادم، اما احساس می کنم من برای برق ساخته نشدم، راستش فکر می کنم می تونم فوق و دکترا را بگیرم و بعد نهایتا یه جورایی متفاوت با افراد فعلی جذب بازار کار شم اما این منو سیر نمی کنه!
من عشق کارگروهی روی جامعه انسانی هستم و این فاز بیش تر به علوم انسانی می خوره تا مهندسی!

اون روز توی گوگل گشتم دنبال وبلاگ و سایت های جامعه شناسی و وقتی اونا رو دیدم با خودم گفتم که خیلی از افراد هستند که از این عشق های که تو داری رو دارن، اما خوب چه فایده؟! اما بعدش که توی قضیه ریزتر شدم دیدم همه در حد تئوری و نظریه پردازی هستند، اما من به قول رفقا یه نیروی عملیاتی هستم و سعی می کنم اون چیزی رو که صحیح می دونم پیاده کنم و فکر می کنم ضعف مملکت ما در علوم انسانی همین جاست!
از نظر مبانی نظری ما افراد زیادی داریم اما اونا که راهکار ارائه بدن و پای پیاده سازی اون بمونن خیلی کمند و به نظر من واسه همینه که جامعه شناسا یا سیاسیون مملکت ما نمی تونن نقششون رو به خوبی ایفا کنند چون اکثرا یا تخصص ندارند یا عملیاتی نیستند.

با خودم فکر کردم که اگه راه علوم انسانی رو انتخاب کنم می تونم توی اون مسیر تا جایی که مقدورباشه جلو برم و اونطوری حسی که در ذات من هست بهتر میتونه ارضا بشه و شاید چون عشق گروه های اجتماعی رو دارم بهتر بتونم تاثیرگذار باشم اما اگه بخوام مهندسی رو ادامه بدم میشم یکی مثل باقی مهندسا که تاثیرگذاری کمتری و نامتناسب تری با روحیات خودم خواهم داشت!
یه جورایی من اونقدری که در روابط اجتماعی با افراد ذوق می کنم هرگز با بقیه چیزا حال نمی کنم و خلا حضور نیروهای عملیاتی رو توی اینخاک می بینم اما خوب برق هم جاذبه های خاصی واسم پیدا کرده!

می خواستم فوق را هم برق بخونم بعد مسیر رو عوض کنم اما فکر می کنم این طوری زمانی از دستم خواهد رفته که دیگه بر نمی گرده، و واسه همین تصمیم گیری واسه من سخت شده

در مورد برق هم خیلی چیزا رو دیدم که درصد بسیارزیادی از دانشجویان برق ندیدند و انگیزه زیادی هم برام ایجاد شده، اما خوب ... نمی دونم حتی فکر می کنم اونقدری که با بچه های مهندسی گشتن دید منو باز کرد هرگز در رشته های انسانی نمی تونستم به این دید برسم، از جهت دیگه احساس می کنم اگه آدم بتونه حتی در حوزه برق نیروهای مناسبی روپرورش داد از همین جا میشه به همه اهداف علوم انسانی رسید!

اونا که منو می شناسن و با تیریپ من آشنا هستند از همه خواهش می کنم نظرشون رو بدن تا بتونم زودتر تصمیم بگیرم که واسه فوق لیسانس تغییر مسیر بدم یا نه؟! شاید بقیه هم اگه یه ذره توی وبلاگ بگردن با بعضی روحیات من آشنا بشن و بتونن نظرات خودشون رو بدن!

حادثه

آن لحظه که از نیازانسان

دارد نه کم ازهوای حیوان

یک دانه ی گندم طلایی

ازتشت طلا گران بهاتر

درحادثه های ناگهانی

سالم زمریض مبتلاتر

آسوده مباش که بی نیازی

یک آن دگرپرازنیازی

آنجاکه تو فرعون زمانی

درتیررس باد خزانی

۷ نظر:

ناشناس گفت...

salam
khob intor ke peidast shoma be har do reshte alaghe mand shodin ba in tafavot ke pishineye alaghemandie shoma be bargh kamtar az oloome ensanie va ba tavajoh be inke tooye weblogetoon bishtare mataleb dar rabete ba zamineye dovome shayad beshe intor natije giri kardesh ke darsade movafaghiate shoma dar oloome ensani bishtar az bargh bashe ke albate in be mizane alagheye shoma ham marboot mishe va faghat moddate zaman kafi nistesh.
ba in hal shoma bayad oonio entekhab konid ke bishtar doost darid

Moeen گفت...

سلام
یکی از رفقا پرسید اگه به جامعه شناسی علاقه داری چرا اونو ول کردی؟
آخه به نظر من جامعه شناسی ما داره به بیراهه میره، این مدت که من جامعه شناسی می خوندم دیدم صرفا میان میگن فلان جا فلان مشکل بوده و فلان نظریه داده شده... اصلا دید تحلیلی و ارائه راهکار واسه ایم مملکت نبود، حفظیات محض بود و حالا اگه می خوام برم علوم انسانی می خوام برم که به کمک یه سری آدم مثل خودم این رویه غیرکاربردی جامعه شناسی رو عوض کنیم، من هنوزم از اون طور خوندن ها خوشم نمیاد
من همیشه سعی می کنم اگرچه مطالب زیادی نخونم اما اونا رو که می خونم به کار ببرم

ناشناس گفت...

یه چیزی نوشته بودی خیلی حال کردم، راست میگی اگه الان بین بچه های علوم انسانی بودی شاید هیچ وقت سطح دید و موقعیت هات به اینجا نمیرسید. واسه من که سه سال تموم با اونا سپری کردم کاملا مشخص شد. البته آدم تا آدم فرق داره. کنکور ایران هم که یه مثال واسه علاقه مندی نیست که! من خودمو نیگا می کنم دیگه. اگه تربیت بدنی منو فورس نکرده بود مطمئنا من هیچ وقت این رشته رو انتخاب نمی کردم. اما خب وقتی چاره ای نباشه هیچ کاریش هم نمیشه کرد. نتیجه اش پاس کردن مشتی واحد که همش با رنج باشه.
منم اتفاقا یکی از همونایی بودم که وقتی برق قبول شدی از دو جهت تعجب کردم. یکی اینکه چجوری قبول شدی و یکی هم چرا اصلا رفتی اینو؟ خودت حتی یادمه همش تو همین فاز علوم اجتماعی می زدی.
اما خب کسایی که که دور و برتن الانتو نمی بینن. ایران هم یه کشور قابل پیش بینی نیست. ممکنه تحلیل رفتار آدما 20 سال دیگه نون و آبی نداشته باشه. ممکنه زور بدست آوردن یه لقمه نون اونفدری فشار بیاره که آدم بیخیال همه این حرفا هم بشه.
اما نهایتا چیزی رو برو که 20 سال دیگه آدمای دیگه رو نبینی و حسرتشونو بخوری. اگه میبینی که میتونی بری، برو. فکر هم نکن عوض کردن رشته به همین آسونیاست. بالاخره کسای دیگه 4 سال داشتن این رشته رو می خوندن. قبول شده برق واسه تو همون قدر آسونه که قبول شدن دانشجوی علوم اجتماعی واسه فوقش.
در کل خود دانی
موفق، شاد، سربلند

ناشناس گفت...

salam
man ke nazaram ro ghablan ham goftamm, beri vakil shi ziad be dard e man mikhore:D
har ja ke hasti movafagh bashi

Moeen گفت...

سلام پویا
من رشته رو واسه نونش انتخاب نمی کنم، این نه از جوگیری نه از هیچی! من اعتقاد دارم هر کاری رو بهش عشق بورزی هم میتونی توش موفق موفق باشی و هم می تونی پول خوبی در بیاری، فقط ملفی عاشق اون کار باشی و شده شبانه روز سال ها روش وقت بذاری، مطمئن باش جواب می گیری
در مورد جامعه مون هم الانو واسه علوم انسانی خیلی خوب نیست اما من می خوام به یاری بقیه این جو رو عوض کنیم، در بقیع مملکت ها از نظر اثرگذاری اول علوم اجتماعی، بعد علوم پایه بعد مهندسی هست اما خوب ایران فرق داره! در موردد قبول شدن هم اگه عشقی باشه به اون رشته باقیه چیزا کشکه! خودت میدونی شاید اگه من یهو تابستون پیش انگیزه واسم ایجاد نشده بود شاید مجاز به انتخاب رشته هم نمی شدم... بگذریم
از نظرت ممنونم و از همه اونایی که با آفلاین، ایمیل و شفاهی با من صحبت کردن و کمک کردن! در مورد حقوق هم بگم عمرا! خودن باید به فکر خدت باشی رفیق

ناشناس گفت...

salam dooste aziz
aval az hame inke darkhast shoma neshandahandeye maghroor naboodane shomast ke afarin bar shoma . dar in zamane chonin ensanhai kamyab hastand . gofte boodid ke dar dabirestane mahale tahsile shoma reshteye oloome ensani vojood nadasht dar vaghe taghriban dar tamamie dabirestanhaye estedadhaye derakhshane keshvar reshteye oloome ensani vojood nadarad yani bishtare afradi ke az hooshe balaee barkhordarand dar nahayat az daneshgahhaye mohandesi va pezeshki fareghotahsil mishavand ke hamantor ke khodetan eshare dashtid mojebe gheiretakhasosi boodane karshenasane jameeshenas mishavad
shayad khodkhahane bashad ke az shoma bekhaham jameeshens shavid chera ke man ham joze hamin jame,e hastam va in niaz jame e ra be vozooh hes mikonam be ghole shaer ((farghi nadare vaghti nadoonio nabini ghosat migire vaghti midoonio mibini)) shoma be ghole khodetan nirooye amaliati hastid ke albate niazi ham be goftanash nabood , az omidetan va eshtiaghetan baraye neveshtan peidast
be har hal bad nist be inke jazabiathaye reshteye bargh baraye shoma az rooye talghin boode ya naboode ham fekr konid va be inke agar yek mohandese bargh bashid baraye movafagh boodan che khahid kard ya agar yek jame e shenas bashid. dar in mored tarifetan az ensane movafagh ham besiar ahamiat darad
yek nasihate baradarane: har tasmimi gereftid be hengame anjam dar an shak nakonid . shakhsi ra mishanakhtam ke besiar bahoosh bood betorike dar olampaide riazie jahani 2 sale motevali movafagh be kasbe medale tala shode bood baad az an 4 sale khod ra dar reshtehaye mokhtalef tahsil karde bood va dar hale hazer kharej az keshvar mashghoole tahsile riazie mahz hast be gofteye khodash belakhare motevajeh shode bood be che reshtei alaghemand ast va in kafi bood ama be nazare man 4 sal az nirooye javani khod ra bihoode gozarand va an ham dar asar tardid dashtan be hadafe khod va boodan dar jav bood . bishtare olampiadiha barghe sharif ra entekhab mikonand va ishan ham agar eshtebah nakonam 2 sal az an 4 sal ra barghe shrif mikhand
omidvaram sokhanane tekrari ya khastekonande nazade basham
dar panahe khodavand

Moeen گفت...

سلام
در مورد مدارس سمپاد این موضوع رو قبول دارم اما خوب من اعتقاد دارم بچه های خیلی خوش فکری در علوم انسانی هم داریم اما کلا اساس آموزش در علوم انسانی مملکت ما به نظر من اشتباه است. فاکتور استعداد خیلی مهمه اما پرورش از اون مهم تره و اگه بررسی کنین خیلی از بزرگان دنیا نه استعداد فوق العاده که همت بالا داشتند اما در علوم انسانی ما با آمیختن ذهن بچه ها به حفظیات بی نتیجه ذهن بچه ها را خراب می کنند، مثلا شما در نظر بگیرید که انگلیسی ها مردم هند را مجبور کی کردند جدول لگاریتم را حفظ کنند تا به اسم دانش روز آنها را از دنیا عقب نگه دارند و امروز ما هم در علوم انسانی مملکتمان جداول لگاریتم زیادی را به بچه داده ایم!! من برای بچه های علوم انسانی هم یک پایه قوی ریاضی لازم می دونم و برای همین نوشته در مورد رویکرد فرارشته ای رو نوشتم که نوشته بعدی هست!
وقتی یکی از بچه ها در مورد از وظیفه تا علاقه در مورد رشته جایی بحث می کردم من یک ملاکی رو فراتر از اون می دونستم و اون هدف از زندگیه! با هرکودوم از رفقا که در این موضوعات بحث می کردم می گفتم که شما اول واسه خودتون مشخص کنید تو زندگی می خواهید چکار کنید بعد رشته و این حرف ها مطرح میشه، برای خودم هم این موضوع رو قبول دارم اما من هرگز نمی خوام فرصتی رو در راه رسیدن به اهدافم از دست بدم واسه همینم این قدر در تصمیم گیری مرددم، بازهم گفتم دوره کارشناسی من برای جامعه شناسی هم مفید تر از لیسانس جامعه شناسی بود!
اگه دقت کنید این موضوع کشش به سمت مهندسی در تنها در سمپاد هدایت می شه که من توی دانشکده هم افراد زیادی رو می شناسم که واقعا عشق و علاقشون به مهندسی نیست گرچه اینجا هم موفق درسی بودن اما به اقتضای جامعه اینجا اومدن، خیلی ها تردیدشون واسه تغییر رشته از من هم بیش تر و ... اما خوب جو مهندسی هم جو بسیار جالبی هست، اگه مطالعه کنین اولین فعالیت های دانشجویی در جهت انقلاب از دانشکده فنی تهران و حتی شریف و ... بود و من در مورد محسنات مهندسی در این نوشته و نوشته بعدی چیزایی نوشتم که منو بر اون می داره مثل خیلی دیگه از آقایون رجال مملکتی مهندسی را به نیت علوم انسانی ترک نکنم که رویکردی فرارشته ای داشته باشم!
تا بعد