۱۲.۰۹.۱۳۸۵

گفتار سوم در مورد دکتر حسین پور

سلام

همانطور که در کامنت های نوشته قبلی نوشتم مراسم چهلمین روز درگذشت دکتر روز یکشنبه در اصفهان برگزار شد و انشاالله مراسم یادبود نیز در روز دوشنبه هفته آینده در کتابخانه خوارزمی برگزار خواهد شد و اینجا بنابرقولی که داده بودم قسمتی دیگر از سوابق دکتر که در مراسم او به نمایش گذاشته شده بود را ذکر می کنم و بعد از یادبود نیز می توان مطالب دیگری را ذکر کرد

دکتر حسین پور پس از تحصیل در دوره کارشناسی برق و کارشناسی ارشد فیزیک در دانشگاه شیرازدر سال 1381 مدرک دکترای فیزیک اتمی خود را گرفت و به عنوان استادیار بخش مواد دانشگاه شیراز و سرپرست مرکز آموزش و تحقیقات کاربردی دانشگاه مالک اشتر مشغول به کار بود

تقدیرنامه های زیادی از دکتر به نمایش گذاشته شده بود که نمایشگر فعالیت های این دانشمند فرزانه بود

1- همانطور که اخبار تلویزیون نیز اعلام نمود ایشان رتبه اول ابتکار بیستمین جشنواره خوارزمی 1385 و لوح ریاست جمهوری را به خود اختصاص داده بود، دکتر رتبه دوم تحقیقات کاربردی و لوح چهاردهمین جشنواره را در سال 1379 و لوح بزرگداشت مخترعان، مبتکران و پژوهشگران را در همان جشنواره کسب کرده بود

2- تقدیرنامه فدراسیون بین المللی انجمن مخترعین IFIA سال 2007 به دکتر اختصاص یافته بود

3- دکتر در سال 1377 با کسب عنوان دانشجوی نمونه کشوری در مقطع دکترا لوح خود را از آقای دکتر خاتمی دریافت کرد، دکتر پیش از آن نیز در دوره کارشناسی ارشد در سال 1374به عنوان دانشجوی نمونه کشوری لوح خود را از آقای هاشمی رفسنجانی دریافت کرده بود

4- دکتر 35 مقاله در مجلات ISI، کنفرانس ها و سمینارهای بین المللی داخلی و خارجی به چاپ رسانده بود

5- تالیف کتاب اصول عملیات حرارتی در ساخت هسته های فریت در سال 1373کسب مقام اول کتاب سال دانشجویی و دریافت تقدیرنامه از آقای علی اکبر ناطق نوری را در پی داشت

6- دریافت تقدیرنامه رشادت و فداکاری دفاع مقدس از رئیس جمهور وقت حضرت آیت الله خامنه ای از دیگر افتخارات دکتر بود

7- دکتر بارها به عنوان پژوهشگر و استاد نمونه لوح های مختلفی گرفته بود

8- طراحی و ساخت مدل عملیاتی شناور زیردریایی رادارگریز توسط دکتر باعث تجلیل سید محمد خاتمی از ایشان شد. دکتر عکسی را که در آن آقای خاتمی در حال تجلیل از ایشان بود و در صفحه اول روزنامه ایران (شاید هم همشهری) چاپ شده بود را در قابی گذاشته و در روی میز کار خود در دانشگاه نصب کرده بود

9- راه اندازی مراکز نوین پژوهشی در دانشگاه های شیراز و مالک اشتر و پیشنهاد و تدوین دو دوره جدید کارشناسی ارشد الکتروسرامیک (که هنوز هم در بورد دکتر در دانشکده جزئیات این طرح نصب مانده است) و دکتری آشکارسازی از دیگر خدمات دکتر بود

خدمات وتقدیرنامه های دکتر بسیار طولانی می باشد اما به علت خستگی بیش از حد آن را به بعد موکول می کنم تا بتوانم از بروشورهایی که دوستان تهیه می کنند آنها را کپی نمایم.

امروز بازهم با بچه ها به مرور خاطرات دانشجویی،خانوادگی،اخلاقی و ... دکتر پرداختیم، یکی از دوستان می گفت رئیس دانشگاه مالک اشتر در اربعین دکتر گفته بود وقتی که ایشان برای مذاکره با سخنگوی دولت به تهران رفت به آقای الهام تماس گرفتم و گفتم:"هرچه که دکتر بگوید به یقین بدانید که شعار نیست و او آنها را گرچه تصورشان سخت می نماید اما او اجرا خواهد کرد" و به یقین چنین بود و دوستان می گفتند که دکتر گفته بود که من به سخنپوی دولت گفتم که من می خواهم از 25 سال دیگری که از عمر مفید من باقی مانده است استفاده کنم وطرح های جامع خود را برای او گفتم

سخن یکی از رفقا برای من جالب بود که می گفت اگر دکتر نه 25 سال بلکه 5 سال دیگر مانده بود می توانست حداقل 6 دانشجو را مثل خود پرورش دهد

به راستی امروز که فکر کردم دیدم که واقعا دکتر دانشجویانی دارد که راه او را ادامه خواهند داد و این انسان را خرسند می کند که اگر دکتر رفت سالیان بعد حسین پورهای دیگری را تجربه خواهیم کرد و من واقعا در این برنامه های دکتر حسین پورهای آیتده را دیدم و از این که مدت زمانی با آنها بودم لذت بردم و می شد همت بالای دکتر را که به آنها منتقل شده بود را حس کرد و شاید برای همین بود که یکی از اساتید در مراسم دکتر می گفت شاید بتوان گفت مصیبت وارده به دانشجویان دکتر شاید از خانواده او نیز بیش تر باشد

به امید روزی که راه دکتر را تک تک دانشجویان این مرز و بوم ادامه دهند

اینجا انتخاب شعر خیلی سخته اما خوب شاید شعر زیر جالب باشه

مرگ پايان کبوتر نيست

بزرگ بود و از اهالی امروز بود

و با تمام افق های باز نسبت داشت

و لحن آب و زمين را چه خوب می فهميد

صداش به شکل حزن پريشان واقعيت بود

و پلک هاش مسير نبض عناصر را به ما نشان داد

و دست هاش هوای صاف سخاوت را ورق زد

و مهر بانی را به سمت ما کوچاند

به شکل خلوت خود بود

و عاشقانه ترين انحنای وقت خودش را برای آينه تفسير کرد

و او به شيوه باران پر از طراوت تکرار بود

و او به سبک درخت ميان عافيت نور منتشر می شد

هميشه کودکی ی باد را صدا می کرد

هميشه رشته ی صحبت را به چفت آب گره می زد

برای ما يک شب سجود سبز محبت را چنان صريح ادا کرد

که ما به عاطفه سطح خاک دست کشيديم

و مثل لهجه ی يک سطل آب تازه شديم

و بارها ديديم که با چقدر سبد برای چيدن يک خوشه ی بشارت رفت

ولی نشد که روبه روی وضوح کبوتران بنشيند

و رفت تا لب هيچ

و پشت حوصله ی نورها دراز کشيد

و هيچ فکر نکرد

که ما ميان پريشانی تلفظ لب ها

برای خوردن يک سيب

چقدر تنها مانديم.

نام و يادش تا ابد جاويد باد

۱۲.۰۴.۱۳۸۵

فقط ادعای مسلمونی می کنیم اما

توی جلسه معارفه دانشجویان پسر سال 83 یه مسابقه گذاشته بودن برای بهترین جمله که در مورد حضرت مهدی (عج) کسی بگه، یادم نیست کی برنده شد و چی گفت اما توی اون جلسه یکی از رفقا یه جمله گفت که هنوزم وقتی فکرش می کنم حس می کنم هیچ کسی به اندازه اون رفیقم منو واسه امام زمانمون به فکر ننداخته بود، اون رفیق صحبتی کرد با این مضمون

مدت هاست عادت کردیم همه جا می ریم و میگیم "مهدی جان بیا" و آخر همه مجالس مذهبی و خیلی جلسات رسمی هم با همین جمله جلسه رو تموم می کنیم، اما دوستان تا حالا چقدر مقدمات ظهور مهدی رو فراهم کردیم؟! اگه امام فردا بیاد چی می خوایم بهش بگیم؟! می خوایم بگیم آقا جون ما فقطبودیم دعا کنیم که تو بیایی!؟ همین

راستشو بخواین جملات اون رفیقم واسم خیلی ثقیل بود و بعدها توی دانشگاه با اون پسر رفیق شدم، هنوزم وقتی فکر می کنم می بینم اگه آقا بیاد دستم خالیه! هنوزم می بنیم که هیچ کار نکردم! نمی دونم ماها با چه رویی دعای فرج می خونیم؟!فقط دم ز راه و رسم سلمان می زنیم! اما

کسی می گفت این همه توی روضه ها میگن کاش که ما تو کربلا بودیم، خداییش اگه ما کربلا بودیم کودوم طرف بودیم؟! اینم مثل شعار مهدی جان بیا مون نیست؟! آخه ما فقط عادت داریم دنبال دلمون باشیم و دم از مسلمونی زدن رو به یدک بکشیم! ما که از ترس رفیق و استاد و رئیس و نمره و پول ... هزارتا دروغ می گیم و هزارتا خلاف می کنیم اگه اون روزا کوفه بودیم حاضر ودیم مسلم رو به خونمون راه بدیم؟! به قول بزرگی مجالس ما شور بی شعور شده و فقط با آه و ناله شعار می دیم و فکر کردیم خدا هم اینطوری میگه عجب بنده خوبی دارم! اما پای عمل همه چیز رو فراموش می کنیم

میشناسم آدمی که توی مجالس اهل بیت میره، نمازشو می خونه، روزشو میره، حتی با یدک کشیدن اسم اسلام در فلان جاها به امر به معروف و نهی از منکر می پردازه، اما مصداق اون چیزیه که حافظ میگه

واعظان کین جلوه بر محراب ومنبر می کنند

چون به خلوت میروند آن کاردیگر می کنند

مشکلی دارم زدانشمند مجلس بازپرس

توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می کنند

گوئیا باورنمی دارند روزداوری

کین همه قلب ودغل درکارداورمی کنند

یارب این نودولتان را برخر خودشان نشان

کین همه ناز ازغلام ترک واستر می کنن

و هم چین دوست دختراشو سر کار میذاره و بیچاره ها رو به امید یه ازدواج رویایی گذاشته که نگو و حالا از اون طرف همه حرفا که به اونا می زنه دروغه و فقط اینا براش سرگرمی هستند و هزارتا کار دیگه

جالب اینه که وقتی با طرف خلوت کنی و حرف دلش رو بشنوی واقعا خیال می کنه آخر بچه مسلمونه فکر می کنه راهی که رفته درسته و حداکثر چند تا گناه کوچیک اش می نویسن که با خدماتی که به اسلام و مسلمین میده (!) خدا اونا رو خواهد بخشید و حتی واقعا حاضره واسه اون چیزایی که مقدسات می دونه جونشو هم بده اما آیا اینجوری ما می تونم ده زراه و رسم مسلمونی بزنیم؟! نمی دونم

بارها میگیم مهدی جان بیا، اما خدا وکیلی اگه اومدن اقا موقعیت ما رو خراب کنم بازم این جوری دعا می کنیم یا فکر کردیم اگه آقا بیاد با همین شورهای بی شعور که توی مجالسمون داشتیم ما رو قبول می کنه و گذشتمون رو فراموش می کنه؟! آخه لابد ما فراموش کردیم که آقا از نواده های مولا علی (ع) هست، امام علی گفت اگه من خلیفه بشم هر کسی که س از رسول خدا حق الناس رو گرفته از اون بازپس می گیرم و هر پست و منصبی که یهوده به کسی داده باشند رو از اون خواهم گرفت و هرگز به روش خلیفه قبلی عمل نخواهم کرد و واسه همینم بود که مولا رو قبول نکردن

حالا فردا اگه آقا بیاد به روش باباش با ما برخورد می کنه، اون وقت ما از کوفی ها بی وفاتر نمی شیم؟! خوش به حال اونا که می گن مهدی جان بیا اما اگه آقا بیاد هم از اونا راضی خواهد بود اما ما

نمی دونم شاید خیلی هم مشابه نباشن اما می خوام بگم اگه توی نوشته های قبلی نوشتم عشق کیلویی میون ما راه افتاده اینجا می خوام بگم مسلمونی کیلویی خیلی فراگیرتره، اگه راحت در مورد عشق کیلویی نظر میدیم در ورد مسلمونی اصلا نمیشه این طور نظر داد ولی میشه حس کرد که ما مسلمون نیستیم، منظورم اینه که وظیفه مسلمونی رو کامل انجام نمی دیم

یه مصراع از یه شعر رو شنیده بودم اما توی اینترنت که گشتم نفهمیدم که کودوم یکی درست است اما خوب دیگه یکی رو نوشتم، خطاب به سرورمونه

چه روزها که یک به یک غروب شد نیامدی

چه بغض ها که در گلو رسوب شد نیامدی

خلیل آتشین سخن،تبر به دوش بت شکن

خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی

برای ما که خسته ایم و دل شکسته ،نه

برای عده ای ولی، چه خوب شد نیامدی

تمام طول هفته را به جمعه چشم بسته ام

دوباره صبح،ظهر،نه، غروب شد نیامدی

البته مدل های مختلفی توی اینترنت بود، بعضی یک مصراع رو این طور نوشته بودند

ولی برای عده ای چه خوب شد نیامدی

ولی برای عده ای چه خوب شد نیامدی

ولی برای عده ای چه خوب شد نیامدی

ولی برای عده ای چه خوب شد نیامدی

ولی برای عده ای چه خوب شد نیامدی

ولی برای عده ای چه خوب شد نیامدی

ولی برای عده ای چه خوب شد نیامدی

البته من خیلی با اون شاعر هم عقیده نیستم، چون من خودم هم نمی دونم در کودوم دسته و گروهم، واقعا فردا اگه آقابیاد چی می خوایم بگیم، بیشتر سعی می کنم نوشته رو طولانی نکنم اما این حرفا ته دلم مونده بود، یه شعر از مرحوم آغاسی در مورد امام زمان پایان بخش این متن باشه بد نیست

اون آقایی که شبا رد میشد از کوچه ما کیسه بدوش کو؟
رد پای پر خراش بیخروش کو؟
اون آقای خرقه پوش کو؟
کجاس اون آقا که پینه های دستاش مرحم دلای ما بود؟
نفس سبز نگاهش همیشه حلال مشکلای ما بود
میشه یکبار دیگه سر بزنه به خونه ما؟
بگیره نشونی از غربت بینشونه ما؟

موهای آقا سفیده / جوونا کیسه رو از آقا بگیرین / قامت آقا خمیده/ جوونا کیسه رو از آقا بگیرین
جوونا آقا بشین، زنده کنین رسم جوونمردی رو امشب
یتیما منتظرن زنده کنین شیوه شبگردی رو امشب
یتیما پشت درای خونشون منتظر آقا نشستن
گوش به زنگ تق تق یه جفت صدای پا نشستن
موهای آقا سفیده / جوونا کیسه رو از آقا بگیرین / قامت آقا خمیده/ جوونا کیسه رو از آقا بگیرین

دستای پینه بسته علی به همراه منه
خونه نشینی علی آتیش به جونم میزنه
تو کوله بار شعر من اسم قشنگ علیه
قافیه تنگ دلم از دل تنگ علیه

توکوچه های غربتم نشونی از مولا میدن / اهل محل سلاممو جواب سر بالا میدن
به من میگن علی کیه؟
علی امام عاشقاس
به من میگن علی چیه؟
داغ دل شقایقاس ...

توی نجف یه خونه بود/ که دیواراش کاگلی بود
اسم صاحاب اون خونه/ مولای مردا، علی (ع) بود
نصفه شبا بلند میشد / یه کیسه داشت که ورمیداشت
خرما و نون و خوردنی /هرچی که داشت تو اون میذاشت
راهی کوچه ها می شد/ تا یتیما رو سیر کنه
تا سفره خالیشونو/ پر از نون و پنیر کنه
شب تا سحر پرسه می زد/ پس کوچه های کوفه رو
تا پر بارون بکنه/ باغای بی شکوفه رو ...

بعد علی کی میتونه محرم راز من بشه ...
درد دلم رو گوش کنه تا چاره ساز من بشه ...

.

فردا اگه مهدی بیاد، دردا رو درمون می کنه
آسمون شهرمونو ستاره بارون می کنه
چشماتو واکن آقا جون، بالای خستمو ببین
منو نگاه کن آقا جون، دل شکستمو ببین

شاعر اهل بیت-محمدرضا آقاسی

۱۱.۳۰.۱۳۸۵

عزای محرم گفتار سوم (تحریفات عاشورا) ا

سلام، قول داده بودم در مورد محرم کتاب حماسه حسینی شهید مطهری رو مطالعه کنم و مطالبی رو اینجا بنویسم و همین جا به همه شما پیشنهاد می دم این کتاب ارزشمند رو بخونید که یه دنیا حرف جالب داره، سعی می کنم خلاصه ای رو اینجا بیارم، گرچه من خیلی خلاصه نوششته ام و خیلی از تحریف ها را ذکر نکرده ام

هر کسی مایل باشه می تونم فایل های این کتاب رو براش بفرستم، مطلب امروز خلاصه 60 صفحه اول جلد اول این کتاب هست

مرحوم حاج ميرزا حسين نوری اعلی الله در کتاب" لؤلؤ و مرجان "می نویسد"امروز بايد عزای حسين را گرفت اما برای حسين در عصر ما يك عزای جديدی است كه در گذشته نبوده است و آن اينهمه دروغهائی است كه درباره حادثه كربلا گفته می‏شود و هيچكس جلوی اين دروغها را نمی‏گيرد . برای مصيبت حسين بن علی‏ بايد گريست ، ولی نه برای شمشيرها و نيزه‏هايی كه در آن روز بر پيكرشريفش وارد شد ، بلكه به خاطر دروغها .

یك مطلب را لازم است قبلا بگويم كه در همه اينها مردم مسؤولند . يعنی شما مردمی كه در روضه خوانيها شركت می‏كنيد ، هيچ خيال نمی‏كنيد كه در اين‏ قضيه مسؤول هستيد ، بلكه فكر می‏كنيد كه مسؤول فقط گويندگان هستند . دو مسؤوليت بزرگ مردم دارند ، يكی اينكه نهی از منكر بر همه واجب است .
وقتی می‏فهمند و می‏دانند كه اغلب هم می‏دانند كه دروغ است ، نبايد در آن‏ مجلس بنشينند كه حرام است و بايد مبارزه كنند . و ديگر از بين بردن‏ تمايلی است كه صاحب مجلسها و مستمعين به گرم بودن مجلس دارند و به‏
اصطلاح مجلس بايد بگيرد ، بايد كربلا شود . روضه خوان بيچاره می‏بيند كه‏ اگر هر چه می‏گويد راست و درست باشد آن طور كه شايد و بايد مجلس‏ نمی‏گيرد و همين مردم هم دعوتش نمی‏كنند ، ناچار يك چيزی اضافه می‏كند .

مردم بايد روضه راست بشنوند تا معارفشان ، سطح فكرشان بالا بيايد و بدانند كه اگر روحشان در يك كلمه اهتزاز پيدا كرد ، يعنی با روح‏ حسين بن علی هماهنگ شد و در نتيجه اشكی ولو ذره‏ای ، از چشمشان بيرون آمد واقعا مقام بزرگی است . اما اشكی كه از راه قصابی كردن از چشم بيرون بيايد اگر يك دريا هم باشد ارزش ندارد .

يعنی برای اينكه بشود گريزی زد و اشك مردم را جاری كرد يك جعل صورت‏ گرفته و غير از اين چيزی نبوده است . اين قضيه را من مكرر شنيده‏ام و لابد شما هم شنيده‏ايد ، و حاجی نوری در مقدمات قضايا آن را نقل كرده است كه‏ می‏گويند روزی اميرالمؤمنين علی عليه السلام بالای منبر بود و خطبه می‏خواند. امام حسين عليه السلام فرمود من تشنه‏ام و آب می‏خواهم ، حضرت فرمود كسی‏ برای فرزندم آب بياورد ، اول كسی كه از جا بلند شد ، كودكی بود كه همان‏ حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام بود ، ايشان رفتند و از مادرشان يك‏ كاسه آب گرفتند و آمدند وقتی كه وارد شدند در حالی وارد شدند كه آب را روی سرشان گرفته بودند و قسمتی از آن هم می‏ريخت كه با يك طول و تفصيلی‏ قضيه نقل ميشود . بعد اميرالمؤمنين علی عليه السلام چشمشان كه به اين‏ منظره افتاد اشكشان جاری شد . به آقا عرض كردند چرا گريه می‏كنيد ؟ فرمود
قضايای اينها يادم افتاد كه ديگر معلوم است گريز به كجا منتهی می‏شود .
حاجی نوری در اين جا يك بحث عالی دارد ، می‏گويد شما كه می‏گوئيد علی دربالای منبر خطبه می‏خواند ، بايد بدانيد كه علی فقط در زمان خلافتش منبر می‏رفت و خطبه می‏خواند . پس در كوفه بوده است و در آن وقت امام حسين‏ مردی بوده كه تقريبا سی و سه سال داشته است . بعد می‏گويد اصلا آيا اين‏حرف معقول است كه يك مرد سی و سه ساله در حالی كه پدرش دارد مردم را موعظه می‏كند و خطابه می‏خواند ناگهان وسط خطابه بگويد آقا من تشنه‏ام آب‏ می‏خواهم ؟ اگر يك آدم معمولی اين كار را بكند می‏گويند چه آدم بی‏ادب و
بی‏تربيتی است ، و از طرفی حضرت ابوالفضل هم در آن وقت كودك نبوده ، يك نوجوان اقلا پانزده ساله بوده‏ است . می‏بينيد كه چگونه قضيه‏ای را جعل كردند . آيا اين قضيه در شان امام‏ حسين است ؟ ! و غير از دروغ بودنش ، اصلا چه ارزشی دارد ؟ آيا اين شان‏ امام حسين را بالا می‏برد يا پائين می‏آورد ؟ مسلم است كه پايين می‏آورد ، چون يك دروغ به امام نسبت داده‏ايم و آبروی امام را برده‏ايم ، طوری حرف‏ زده‏ايم كه امام را در سطح بی‏ادبترين افراد مردم پائين آورده‏ايم . در حالی‏كه پدری مثل علی مشغول حرف زدن است ، تشنه‏اش می‏شود ، طاقت نمی‏آورد كه‏ جلسه تمام شود و بعد آب بخورد ، همانجا حرف آقا را می‏برد و می‏گويد من‏ تشنه‏ام ، برای من آب بياوريد !

عوامل تحريف :

يعنی بطور كلی‏عواملی وجود دارد كه تواريخ را دچار تحريف می‏كند ، اختصاص به حادثه‏عاشورا ندارد . عامل اول مثلا هميشه اغراض دشمنان ، خود ، عاملی است برای اينكه‏ حادثه‏ای را دچار تحريف كند . دشمن برای اينكه به هدف و غرض خود برسد ، تغيير و تبديلهائی در متن تاريخ ايجاد و يا توجيه و تفسيرهای ناروايی از تاريخ می‏كنند

عامل دوم تمايل بشر به اسطوره سازی و افسانه‏سازی است و اين در تمام‏
تواريخ دنيا وجود دارد . در بشر ، يك حس قهرمان پرستی هست.تمايل بشر به اسطوره سازی و افسانه‏سازی است و اين در تمام‏ تواريخ دنيا وجود دارد . در بشر ، يك حس قهرمان پرستی هست قول آنها ، عمل آنها ، قيام آنها ، نهضت آنها سند و حجت است ، نبايد در سخنانشان ، در شخصيتشان ، در تاريخچه‏شان تحريفی واقع شود . درباره اميرالمؤمنين علی عليه السلام ، ما شيعيان چقدر افسانه گفته‏ايم !

مثلا گفته‏اند علی عليه السلام در جنگ خيبر با مرحب خيبری روبرو شد ، مرحب چقدر فوق العادگی داشت . مورخين هم‏ نوشته‏اند كه علی در آنجا ضربتش را كه فرود آورد اين مرد را دو نيم كرد( نمی‏دانم كه اين دو نيم كامل بوده يا نه ) ولی در اينجا يك حرفها ، و يك‏ افسانه‏هايی درست كردند كه دين را خراب می‏كند . می‏گويند به جبرئيل وحی‏ شد فورا بزمين برو كه اگر شمشير علی فرود بيايد ، زمين را دو نيم می‏كند ، به گاو و ماهی خواهد رسيد ، بال خود را زير شمشير علی بگير . رفت گرفت‏ ، علی هم شمشيرش را آنچنان فرود آورد كه مرحب دو نيم شد و اگر آن دو نيم را در ترازو می‏گذاشتند با هم برابر بودند ! بال جبرئيل از شمشير علی‏
آسيب ديد و مجروح شد ، تا چهل شبانه روز نتوانست به آسمان برود . وقتی‏ كه به آسمان رفت خدا از او سؤال كرد اين چهل روز كجا بودی ؟ خدايا در زمين بودم ، تو به من ماموريت داده بودی . چرا زود برنگشتی ؟ خدايا شمشير علی كه فرود آمد بالم راجروح كرد ، اين چهل روز مشغول پانسمان بال خودم بودم !ديگری می‏گويد شمشير علی آنچنان سريع و نرم آمد كه از فرق مرحب گذشت تا به نمد زين‏اسب رسيد . علی كه شمشيرش را بيرون كشيد ، خود مرحب هم نفهميد ! گفت‏علی همه زور تو همين بود ؟ ! ( خيال كرد ضربت كاری نشده است ! ) همه‏ پهلوانی تو همين بود ؟ ! علی گفت خودت را حركت بده ، مرحب خودش را
حركت داد ، نصف بدنش از يك طرف افتاد و نصف ديگر از طرف ديگر

قسمتی از تحريفاتی كه در حادثه كربلا صورت گرفته معلول حس اسطوره سازی است . اروپائيها می‏گويند در تاريخ مشرق زمين مبالغه‏ها ، اغراقها زياد است و راست هم می‏گويند . ملا آقای دربندی در اسرار الشهاده نوشته است : سواره نظام لشكريان عمر سعد ششصد هزار نفر و پياده نظامشان دور كرور بود و در مجموع يك ميليون و ششصد هزار نفر و همه اهل كوفه بودند ! مگر كوفه‏ چقدر بزرگ بود ؟ كوفه يك شهر تازه ساز بود كه هنوز سی و پنج سال بيشتر از عمر آن نگذشتهبود ، چون كوفه را در زمان عمربن خطاب ساختند . اين شهر را عمر دستور داد بسازند برای اينكه لشكريان اسلام در نزديكی ايران مركزی داشته باشند .
در آن وقت معلوم نيست همه جمعيت كوفه آيا به صد هزار نفر می‏رسيده است‏ يا نه ؟ اينكه يك ميليون و ششصد هزار نفر سپاهی در آن روز جمع بشود و حسين بن علی هم سيصد هزار نفر آنها را بكشد ، با عقل جور در نمی‏آيد . اين‏ ، قضيه را بكلی از ارزش می‏اندازد .

عامل سوم ، يك عامل خصوصی است . اين دو عامل كه عرض كردم يعنی غرضها و عداوتهای دشمنان و حس اسطوره‏سازی و افسانه سازی بشر در تمام تواريخ‏ دنيا هست . ولی در خصوص حادثه عاشورا يك جريان و عامل بالخصوصی هست‏ كه سبب شده است در اين داستان ، جعل واقع شود .پيشوايان دين از زمان پيغمبر اكرم و ائمه اطهار دستور اكيد و بليغ‏ داده‏اند كه بايد نام حسين بن علی زنده بماند ، بايد مصيبت حسين بن علی‏ هر سال تجديد شود . چرا ؟

ممكن است كسی‏ بگويد برای اينست كه تسلی خاطری برای حضرت زهرا باشد ! آيا اين حرف‏ مسخره نيست ؟ بعد از 1400 سال هنوز حضرت زهرا احتياج به تسليت داشته‏ باشد ، در صورتی كه به نص خود امام حسين و بحكم ضرورت دين ، بعد از شهادت امام حسين ، ايشان و حضرت زهرا نزد يكديگرند . اين چه حرفی است‏ ؟ ! مگر حضرت زهرا بچه است كه بعد از 1400 سال هنوز هم بسر خودش بزند ، گريه كند و ما برويم به ايشان سر سلامتی بدهيم ؟ !

حسين عليه السلام نمونه عملی قيامهای اسلامی است . خواستند مكتب‏ حسين زنده بماند ، خواستند سالی يك بار حسين با آن نداهای شيرين و عالی‏ و حماسه انگيزش ظهور كند ، فرياد كند " الا ترون ان الحق لا يعمل به و
ان الباطل لا يتناهی عنه ليرغب المؤمن فی لقاء الله محقا " خواستند "مرگ از زندگی ننگين بهتر است "برای هميشه زنده بماند . خواستند "زندگی با ستمكاران‏ برای من خستگی آور است ، مرگ در نظر من جز سعادت چيزی نيست "، برای هميشه زنده بماند . خواستند آن جمله‏های ديگر حسين" خط الموت علی ولد آدم مخط القلادش علی جيد الفتاش" زنده بماند" هيهات منا الذله "زنده بماند .
خواستند صحنه‏هايی از اين قبيل كه حسين عليه السلام می‏آيد در مقابل سی هزار نفر می‏ايستد در حالی كه در نهايت شدت از ناحيه خود و خاندان خود گرفتار است و مرد وار ، كه چنين مردی دنيا بخود نديده است می‏فرمايد" الا و ان الدعی ابن الدعی قد ركز بين اثنتين بين السلة" و الذلة و هيهات منا الذلة يأبی الله ذلك لنا و رسوله و المؤمنون و حجور طابت و طهرت " زنده بماند . مكتب حسين عليه السلام زنده بماند ، تربيت حسينی زنده بماند ، پرتوی از روح حسينی در اين ملت دميده‏ شود و بر آن بتابد . فلسفه‏اش خيلی روشن است .نگذاريد حادثه عاشورا را فراموش شود . حيات شما ، زندگی و انسانيت و شرف شما به اين حادثه بستگی دارد . به اين وسيله می‏توانيد اسلام را زنده‏ نگهداريد

اما متاسفانه عده‏ای اين را نشناختند ،خيال كردند بدون اينكه مردم را به مكتب حسين آشنا كنند ، به فلسفه قيام‏ حسينی آشنا كنند ، مردم را عارف به مقامات حسينی كنند ، همين قدر كه آمدند و نشستند و نفهميده و ندانسته گريه‏ای كردند ، كفاره گناهان است .هدف وسيله را مباح می‏كند . هدف خوب باشد ، وسيله هر چه شد ، شد ! اينها هم گفتند ما يك هدف مقدس و منزه داريم و آن گريستن بر امام‏ حسين ( ع (است كه كار بسيار خوبی است و بايد گريست . به چه وسيله‏ بگريانيم ؟ بهر وسيله كه شد !همين قدر كه اشك جاری شود ، اشكال ندارد! شيپور بزنيم ، طبل بزنيم ، طبل بزنيم معصيت كاری بكنيم ، به بدن مرد لباس زن بپوشانيم ، عروسی قاسم درست كنيم ، جعل كنيم ، تحريف كنيم ، در دستگاه امام حسين اين حرفها مانعی ندارد . دستگاه امام حسين از دستگاه‏ ديگران جداست . در اينجا دروغ گفتن بخشيده است ، جعل كردن ، تحريف كردن ، شبيه سازی ، به تن مرد لباس زن پوشاندن ، بخشيده است . هر گناهی‏ كه اينجا بكنيد ، بخشيده است ، هدف خيلی مقدس است ! در نتيجه افرادی‏ دست به جعل و تحريف اين قضيه زدند كه انسان تعجب می‏كند !

کسی اين روضه را خواند و بقدری مردم را گرياند كه حد نداشت . داستان پيرزنی را نقل می‏كرد كه در زمان متوكل می‏خواست به زيارت امام حسين برود و آن وقت جلوگيریمی‏كردند و دستها را می‏بريدند تا اينكه قضيه را به آنجا رساند كه اين زن‏ را بردند و در دريا انداختند . در همان حال اين زن فرياد كرد يا اباالفضل العباس ! وقتی داشت غرق می‏شد سواری آمد و گفت ركاب اسب مرا بگيرد . ركابش را گرفت ، گفت چرا دستت را دراز نمی‏كنی ؟ گفت من دست در بدن‏ ندارم ، كه مردم خيلی گريه كردند. مرحوم حاج شيخ محمد حسن تاريخچه اين قضيه را اين طور نقل كرد كه يك‏ روز در حدود بازار ، حدود مدرسه صدر ( جريان ، قبل از ايشان اتفاق افتاده‏ و ايشان از اشخاص معتبری نقل كردند ) مجلس روضه‏ای بود كه از بزرگترين‏
مجالس اصفهان بود و حتی مرحوم حاج ملا اسماعيل خواجويی كه از علماء بزرگ‏ اصفهان بود در آنجا شركت داشت . واعظ معروفی می‏گفت كه من آخرين منبری‏ بودم . منبريهای ديگر می‏آمدند و هنر خودشان را برای گرياندن مردم اعمال‏ می‏كردند . هر كس می‏آمد روی دست ديگری می‏زد و بعد از منبر خود می‏نشست‏
تا هنر روضه خوان بعد از خود را ببيند ، تا ظهر طول كشيد . ديدم هر كس‏هر هنری داشت بكار برد ، اشك مردم را گرفت . فكر كردم من چه كنم ؟ همانجا اين قضيه را جعل كردم ، رفتم قصه را گفتم و از همه بالاتر زدم ، عصر همان روز رفتم در مجلس ديگری كه در چارسوق بود ، ديدم آنكه قبل از
من منبر رفته همين داستان را می‏گويد . كم كم در كتابها نوشتند و چاپ هم‏ كردند !

مثال ديگری مرحوم حاجی نوری ذكر می‏كند كه مردی زن بيگانه‏ای را می‏بوسد .
بوسيدن زن نامحرم حرام است ، می‏گوئيم چرا اين كار را انجام دادی ؟ می‏گويد من ادخال سرور در قلب مؤمن كردم ! در مورد زنا و شراب و لواط هم‏ همين را می‏توان گفت . اين چه غوغايی است ؟ ! اين چه حرف شريعت خراب‏ كنی است ؟ ! اينكه برای گرياندن مردم در سوگ امام حسين ( ع ) ، استفاده‏ كردن از هر وسيله‏ای جايز است ، بخدا قسم برخلاف گفته امام حسين است . امام حسين ( ع ) ، شهيد كه اسلام بالا برود ، « اشهد انك قد اقمت الصلوه‏ و آتيت الزكوه و امرت بالمعروف و نهيت عن المنكر و جاهدت فی الله حق‏ جهاده » امام حسين ( ع ) كشته شد كه سنن اسلامی ، مقررات اسلامی ، قوانين اسلامی زنده شود ، نه اينكه بهانه‏ای شود كه پا روی سنن اسلامی بگذارند . امام حسين (ع) را ما بصورت العياذ بالله اسلام خرابكن درآورده‏ايم . امام حسينی كه ما در خيال خودمان درست‏ كرده‏ايم اسلام خرابكن است .

كتاب معروفی است به نام " روضة الشهداء " كه نويسنده آن ملا حسين‏كاشفی است . حاجی نوری می‏گويد اين داستان زعفر جنی و عروسی قاسم اول بار در كتاب اين مرد نوشته شده و من اين كتاب را نديده بودم و خيال می‏كردم‏ در آن يكی دو تا از اين حرفهاست . بعد كه اين كتاب را كه به فارسی هم هست و تقريبا 500 سال پيش تاليف شده است ، ملا حسين مرد ملا و با سوادی بوده و كتابهائی هم دارد و صاحب انوار سهيلی است .
تاريخش را كه می‏خوانيم معلوم نيست شيعه بوده يا سنی و اساسا مرد بوقلمون صفتی بوده است ، بين شيعه‏ها كه می‏رفته ، خودش را شيعه صددرصد و مسلم معرفی می‏كرده و بين سنيها كه می‏رفته خودش را حنفی نشان می‏داده است. اهل سبزوار است و سبزوار مركز تشيع بوده است و مردم هم متعصب در تشيع . در سبزوار شيعه صددرصد بوده و گاهی كه به هرات می‏رفته ( شوهر خواهر و يا باجناق عبدالرحمن جامی بوده است ) در آنجا سنی بوده و به‏ روش اهل تسنن . واعظ هم بوده ولی تا در سبزوار بود ذكرمصيبت می‏كرد . و وفاتش در حدود 910 بوده است يعنی در اوايل قرن‏دهم يا اواخر قرن‏نهم .
اولين كتابی كه در مرثيه به فارسی نوشته شده ، همين كتاب است كه در پانصد سال پيش نوشته شده است . قبل از اين كتاب ، مردم به منابع اصلی مراجعه می‏كردند. من نمی‏دانم‏اين بی‏انصاف چه كرده است ! وقتی كه اين كتاب را خواندم ديدم حتی اسمها جعلی است ! يعنی در اصحاب امام حسين ( ع ) اسمهايی را ذكر می‏كند كه اصلا وجود نداشته‏اند ، در ميان دشمن هم اسمهايی را می‏گويد كه همه جعلی است . داستانها را بشكل افسانه درآورده است . اين كتاب چون اولين كتابی است كه بزبان‏فارسی نوشته شد ، لذا مرثيه‏ خوانها كه اغلب بی‏سواد بودند و به كتابهای عربی مراجعه نمی‏كردند ، همين‏ كتاب را می‏گرفتند و در مجالس ازرو می‏خواندند . اينست كه امروز مجالس‏ عزاداری امام حسين ( ع ) را روضه خوانی می‏گوئيم. از پانصد سال پيش به اين طرف اسمش روضه خوانی شده ، روضه خوانی يعنی‏ خواندن كتاب روضة الشهداء، يعنی خواندن همان كتاب دروغ. از وقتی كه اين كتاب بدست مردم افتاد ، كسی تاريخ واقعی امام حسين (ع) را مطالعه نكرد.

در شصت ، هفتاد سال پيش مرحوم ملا آقای دربندی پيدا شد. تمام حرفهای‏روضة الشهداء را باضافه چيزهای ديگری پيدا كرد و همه را يكجا جمع كرد و كتابی نوشت بنام اسرارالشهادش ، واقعا مطالب اين كتاب انسان را وادار می‏كند كه به اسلام بگريد .
حاجی نوری می‏نويسد كه ما در درس حاج شيخ عبدالحسين تهرانی بوديم ( كه‏ مرد بسيار بزرگواری بوده است ) و از محضر ايشان استفاده می‏كرديم كه سيد روضه خوانی اهل حله آمد و كتاب مقتلی به ايشان نشان داد كه ايشان ببينند معتبر هست يا نيست ، اين كتاب نه اول داشت و نه آخر فقط در جايی ازآن نوشته بود كه فلان ملای جبل عاملی از شاگردان صاحب‏معالم است . مرحوم‏ حاج شيخ عبدالحسين كتاب را گرفت كه مطالعه كند .
اولا در احوال آن عالم مطالعه كرد ، ديد چنين كتابی به نام او ننوشته‏اند و ثانيا خود كتاب را مطالعه كرد ، ديد مملو از اكاذيب است . به آن سيد گفت اين كتاب همه‏اش دروغ است . مبادا اين كتاب را بيرون بياوری و يا
از آن چيزی نقل كنی كه جايز نيست ، و اساسا اين كتاب نوشته آن‏عالم‏ نيست و مطالبش دروغ است . حاجی نوری می‏نويسد : همين كتاب دست‏ صاحب اسرارالشهادش افتاد و تمام مطالبش را از اول تا آخر نقل كرد .
متاسفانه حاجی‏نوری يك داستان جعلی و تحريفی درباره امام زين‏العابدين‏عليه السلام نقل می‏كند . می‏گويد در پس توبه كنيم ، واقعا بايد توبه كنيم به خاطر اين جنايت و خيانتی‏ كه نسبت به ابا عبدالله الحسين عليه السلام و اصحاب و ياران و خاندانش‏ مرتكب می‏شويم ، همه افتخارات اينها را از بين می‏بريم . توبه كنيم و بعد، از اين مكتب‏تربيتی استفاده كنيم


او نماز عشق را تفسیر کرد
نانجیبان را غل و زنجیر کرد
این نماز مهر و ماه و کیش بود
یک هزار و چهارصد سال پیش بود
ما کجا و این نماز خون کجا؟
ما کجا و این تن گلگون کجا؟
ما حریم لاله را دزدیده ایم
ما اذان عشق را نشنیده ایم
عاقبت دیدی که خون سجّاده شد
.