۷.۰۶.۱۳۸۹

خاطراتی از پروفسور لوکس (1)

امروز در حدود هشتاد از روز ز رحلت استاد عزیزی می گذرد که حدود سه سال پیش تر در مورد آشناییم با او و شیفتگیم و تغییر مسیر زندگیم پس از دیدار با او در همین وبلاگ مطالبی را نوشتم. یک دیدار با کس که نه تنها مسیر انتخاب رشته و شغل مرا عوض کرد که در دوسالی که از حضورش استفاده هایی داشتم بیش از هر چیزی بر انگیزه های من از علم آموزی تاثیر داشت. از همان روزهای اول فوت استاد عزیزم پروفسور لوکس دوست داشتم مطالبی از تجربیاتم با ایشان را بنویسم اما برای آن که متاثر از احساساتم کلام ناصحیحی نگویم در آن روزها این موضوع را کنار گذاشتم.
برخلاف زمان فوت دکتر حسین پور عزیز که مطالبی را در اینجا نوشتم و مطالب کمی هنوز هم در این فضای مجازی هنوز هم در مورد دکتر حسین پور یافت می شود، در مورد پروفسور لوکس و خاطرات ایشان مطالب بسیار فراوانی در اینترنت یافت می شود و از این رو سعی خواهم نمود آنچه که از نظر من تجربیات متفاوت بنده با ایشون هست رو ذکر کنم اما پیش تر به نکته ای باید اشاره کنم. متاسفانه عادتی مرسوم وجود دارد که عزیزی که فوت می کند به علت غم هجران او ما به ذکر خاطرات خود همراه با اغراق می پردازیم و این اغراق بیهوده باعث می شود زمانی که ابعادی از این اغراق مشخص شد مخاطبان ما به سایر سخنانی که در مورد آن عزیز از دست رفته نیز گفته ایم شک نمایند و از این رو سعی کنیم در ذکر خاطرات صادق باشیم! در ادامه بعضی از خصوصیات متفاوت دکتر را ذکر می کنم که برای من بسیار جالب بودند (این که من گاهی واژه پروفسور و گاهی دکتر را بکار می برم از عادتی است که زمانی که در حضور ایشان بودم با عنوان دکتر سوال می نمودم اما در ایمیل ها پروفسور ایشان را خطاب می کردم، شما بر من ببخشید)
• یکی از موضوعاتی که من در کارهای دکتر متفاوت با چهره های نام دار دیگر می دیدم تنوع در زمینه پروژه هایی بود که ایشان کار می کردند. اوایل کهآشنایی چندانی با ایشون نداشتم و پروژه رو هم با ایشون تعریف نکرده بودم در این مورد دو احتمال می دادم، که این که شاید این تنوع موضوعاتی باعث میشه ایشون تعداد مقالاتشون زیاد بشه و با استفاده از ایده های یک موضوع در کار دیگر بتونن کارهایی انجام بدن که در در اون کاربرد خاص مفید باشه. اما بعد از مدتی که دکتر سر کلاس فازی گفتن بجز درس کنترل خطی و فازی من هیچ درسی رو بیش از سه دوره درس ندادم متوجه شدم که در درس دادنشونم هم ظارهرا دوست دارن متنوع کار کنند و واسه همین هم درس هایی چون "علوم شناختی و رفتاری" رو که خودشون تعریف کرده بودند رو می گفتند در دوره اولی که تدریس کرده بودند در سایر دانشگاه های دنیا هم مشابه اون رو ندیده بودند هر چند چندین ترم بعد با عنوان های مشابه درسهایی در دپارتمان های کامپیوتر و برق دانشگاه های خارجی بوجود اومدند.
وقتی علوم شناختی رو درس می دادند می شد دقیقا مشاهده کرد کرد که مطالعات عمیق ایشون در فیزیک، جامعه شناسی، اقتصاد و روانشناسی هم که دانشجویان بسیار کمتری داشته اند هم وجود داشته بود. خود دکتر به نوعی علت این موضوع رو یک بار در زمانی که شکل گرفتن ایده فازی رو بیان می کردند اشاره کردند که زاده پیش از فازی به عنوان کسی که در شناسایی سیستم، ایجاد نظریه سیستمی و ... بسیار شناخته شده بود تا حدی یک ریاضیدان بزرگ هم بود و هم چنین در جلسات علوم شناختی هم حضور داشت و متاثر از این جلسات پس از فرصت مطالعاتی بلمن در برکلی با بلمن ایده های اولیه فازی را مطرح کرد. دکتر می گفتند مقاله ان روز زاده که باعث ایجاد فازی شد فقط به واسطه اعتباری که زاده در دنیا داشت چاپ شده و چنین بیان می شد که گفتند مقاله قابل قبولی نیست اما چون زاده نوشته آن را چاپ می کنیم.
بعد از آن فکر کردم که علت مطالعات جانبی دکتر نیز دقیقا همین موضوع بوده است که با کارهای بین رشته ای نوع دید افراد بسیار گسترش می یابد و این موضع می تواند باعث شکوفایی در رشته های مختلف شود. بعدها که پروژه خود را در سیستم های اقتصادی تعریف نمودم دیدم که کارهای بزرگ در این موضوعات را افرادی انجام داده اند که از علومی چون مهندسی و ریاضیات کاربردی به سوی اقتصاد آمده بودند. از سوی دیگر دکتر اعتقاد داشتند که اگر دید اقتصادی خوبی داشته باشیم می توانیم از ایده های اقتصادی در بعضی علوم مهندسی چون برنامه ریزی چندعامله استفاده نماییم. در حقیقت این مطالعات فروان در موضوعات مختلف افق دید افراد را گستر می دهد و آن ها را قدر می سازد که بتوانند ایده های ترکیبی بسیار خوبی داشته باشند.
دکتر لوکس خود کنترل را در زمانی خوانده بودند که ایده های سیستمی هنوز کامل شکل نگرفته بود و بیش تر مطالعات کنترل بر اساس آمار بود و با چین پیش زمینه ای ایشان مثلا روی سیستم های هوشمند کار می کردند و پیش زمینه قبلی باعث می شد در اینجا نیز ایده های زیبایی داشته باشند. به همین دلیل بود که هم در مجله ای چو اتومتیکا مقاله می دادند و هم در سیستم های هوشمند صاحب نام بودند.
بعها آموختم که مطالعه و تحقیق دکتر در رشته های مختلف به دلیل گسترش دادن ابعاد فکری بود و به همین دلیل بود که در جلسات دفاع رشته های مختلف که حضور می یافتند هرچند در ظاهر بنظر می رسید چندان دقتی نمی کنند اما سوالاتی را می پرسیدند که همه جنبه های نقص پروژه ها را (از تاریف، تا شبیه سازی تا ....) را مورد چالش قرار می داد(در آینده خاطراتی از این موضوع را ذکر می کنم).
امروز به عنوان کسی که کمی شاگردی دکتر را کرد به شما می گویم که به یقین بدانید که برای کارهای بزرگ انجام دادن به اطلاعاتی از سایر علوم نیاز دارید و اگر به سراغ سایر علوم بروید ضعف های علم تخصصی اول خود را بسیار آشکارتر از گذشته خواهد دید. خیلی از نکاتی که در ابتدا در شته ای خاص بدیهی بنظر می آید وقتی که بخواهد در موضوعات بین رشته ای بکار رود به چالش کشیده خواهد شد و این چالش ها می توانند منجر به نتایج بسیار مفیدی شوند. شاید دلیل شرکت فراوان دکتر لوکس در کنفرانس های مختلف داخلی و خارجی و ارتباط مستمر با بزرگان رشته های متفاوت به همین دلیل بود.
برای بنده شرکت دکتر لوکس و فرد مورد علاقه ایشان در هوش مصنوعی (فایفر) در کنفرانس های علوم شناختی فقط متاثر از چنین موضوعاتی بود. فایفر که از نظر دکتر لوکس جز پنج مرد بزرگ هوش مصنوعی دنیا و دبیر کنفرانس سی سالگی هوش مصنوعی در آلمان بود در تابستان گذشته برای یک کنفرانس علوم شناختی که در تربیت مدرس برگزار می شد به ایران آمده بود و در گپ کوتاهی که با او داشتم از ارتباط پیوسته او با دپارتمان های رباتیک در دانشگاه هایی امریکایی چون ام.آی. تی یا دانشگاه های ژاپنی یا ... آگاه شدم و این موضوع نشانی از اثر مستقیم اطلاع یافتن از تحقیقات رشته های دیگر دانشگاه های متفاوت بر کار بزرگان علمی دنیا است. برای همین هم بود که دکتر پیشنهاد می دادند به دانشجوهاشان که در نشست های علمی متفاوتی که برگزار می شد شرکت کنند
شاید اثر چنین تفکراتی را بتوان بر دانشجویان بزرگ دکتر لوکس هم چون دکتر اعرابی، دکتر فاتحی و ... دید.
چون دوست دارم مطالب بسیار بلند ننویسم سعی می کنم در پست های بعدی به سایر خصوصیات متفاوت دکتر بپردازم

من مست و تو دیوانه ما را که برد خانه
من چند تو را گفتم کم خور دو سه پیمانه

در شهر یکی کس را هشیار نمی‌بینم
هر یک بتر از دیگر شوریده و دیوانه

جانا به خرابات آ تا لذت جان بینی
جان را چه خوشی باشد بی‌صحبت جانانه

هر گوشه یکی مستی دستی ز بر دستی
و آن ساقی هر هستی با ساغر شاهانه

تو وقف خراباتی دخلت می و خرجت می
زین وقف به هشیاران مسپار یکی دانه
....
از خانه برون رفتم مستیم به پیش آمد
در هر نظرش مضمر صد گلشن و کاشانه

چون کشتی بی‌لنگر کژ می‌شد و مژ می‌شد
وز حسرت او مرده صد عاقل و فرزانه

گفتم ز کجایی تو تسخر زد و گفت ای جان
نیمیم ز ترکستان نیمیم ز فرغانه

نیمیم ز آب و گل نیمیم ز جان و دل
نیمیم لب دریا نیمی همه دردانه

گفتم که رفیقی کن با من که منم خویشت
گفتا که بنشناسم من خویش ز بیگانه

من بی‌دل و دستارم در خانه خمارم
یک سینه سخن دارم هین شرح دهم یا نه

در حلقه لنگانی می‌باید لنگیدن
این پند ننوشیدی از خواجه علیانه

سرمست چنان خوبی کی کم بود از چوبی
برخاست فغان آخر از استن حنانه

شمس الحق تبریزی از خلق چه پرهیزی
اکنون که درافکندی صد فتنه فتانه