۳.۲۱.۱۳۸۸

و اما آنچه رئیس جمهور من فراموش کرد

و اما آنچه رئیس جمهور من فراموش کرد
الف. آقای رئیس جمهور بارها بحث هسته ای را مطرح نمو ده اند که نیاز به موشکافی دارد که چه شد؟! شما فرمودید دنیا را فراموش می کنند و فقط در محدوده ایران همه حوادث را بررسی می کنند...ا
آقای رئیس جمهور به یاد داریم که حمله ایالات متحده به عراق به بهانه سلاح های کشتار جمعی بود و به افعانستان به دلیل تروریسم و با عنوان نمودن این موضوعات و بحث هسته ای قصد حمله به ایران نیز وجود داشت... اما پس از مدتی دو حمله پیشین ایالات متحده با مشکلات فراوانی روبرو شد و فضای عمومی در جهان و ایالات متحده در قبال این موضوع تغییر کرد... اندکی بعد رئیس جمهور و استراتژی خارجی ایالات متحده تغییر کرد تا حدی که با چاولز پس از سالیان سال دست دوستی دادند و ... . حال شما همه حوادث دنیا را فراموش می کنید و پرونده ایران را فقط منتسب به خود می دانید غافل از این که کلیه این جریانات در جهان رخ داده بود و از سوی دیگر در شرایط حساس پرونده نماینده ایران اقای لاریجانی بود (دعواهاتان با ایشان یادتان هست که در انتها باتذکر رهبری پایان یافت؟) که انصافا هوشمندانه برخورد نمودند و حال شما همه را کار خود می دانید.
راستی شما که از حافظه تاریخی دیگران می پرسید آیا می دانید بحث هسته ای از چه سالی آغاز شده است؟! کمی منصف باشید...ا
ب‌. پرونده موشک ها: آقای رئیس جمهور باز به پرونده های بازگردید و به یاد آورید که این فعالیت ها در چه سالی شروع شد و حال ادامه یافت؟ چرا هر آنچه در دولت شما ادامه یافته را متعلق به خود می دانید؟
پ. آقای رئیس جمهور سازمان حج و زیارت، رابطه با اسرائیل، سوالات تربیت معلم و ... را به یاد دارید؟ اگر شما کوچکترین اشکال دولت های پیشین را برجسته می نمایید قصد ندارید که این اشکالات را هم به یاد آورید؟ یادتان هست نامه رهبری را برای سازمان حج و زیارت و ... و بعد شما فقط تعریف های ایشان را در سی دی ها می زنید و باورتان می شود که در راه هدف ایشان بوده اید
ت‌. راستی آقای رئیس جمهور شما که ابتدا می گفتید تحصیل دیگران خلاف قانون بوده، بعد گفتید نه ارتقایشان خلاف بوده و بعد همه را سازمان بازرسی رد کرد، آیا دوست داشتید این علامت های سوال در کنار پرونده دکترای خواهرتان بوجود آبد؟
ث‌. راستی شما که پول گرفتن را از هر کسی مبنای فساد اقتصادی می دانید، ابا فکر می کنید آن روز که به نقل از صدا و سیما "پرواز امام خمینی به ایران به دلیل احتمال حمله به هواپیما در آستانه لغو بود به واسطه یک ایرانی که هزینه بیمه هواپیما را داد و انقلاب ما شکل گرفت" رخ داد، کسی پرونده آن ایرانی را بررسی نمود یا آن که به گواهی چند نفر همراه کفایت شد
ج‌. این قصه سری دراز دارد، باز هم بگم، بگم.... نه آقا بس است، شما رئیس جمهور من هستید و خدای من شاهد است که از عنوان این مباحث در سطح جامعه شرم دارم، اما وقتی شما چنان می گویید بر هر مسلمانی واجب است که امر به معروف کند
هدف من آن بود که یادآوری کنم آن آیه قران را که می گوید:
أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ ۚ أَفَلَا تَعْقِلُونَ [٢:٤٤]چگونه شما مردم را به نیکوکاری دستور می‌دهید و خود را فراموش می‌کنید و حال آنکه کتاب خدا را می‌خوانید، چرا اندیشه نمی‌کنید؟

هرگز دوست نداشتم چنین متنی را به کسی که نماد مملکتم است را بنویسم اما پس از صحبت شما در روزی که کسی دیگر امکان دفاع از خود نداشت و ساعات پایان تبلیغات این تذکرات را مصداق امر به معروف می دانم و بر خود واجب می دانستم.
درياب کنون که نعمتت هست به دست کاين دولت و ملک ميرود دست به دست
به امید سرافرازی ایران

۳.۱۱.۱۳۸۸

بگذارید خود را گول نزنیم

داشتم با خودم مرور می کردم که اولین باری که در مورد انتخابات مطلب نوشتم در دوره راهنمایی بو، یادمه از هیایوی پوسترچسبونی اون زمان نقد کرده بودم، آخه اون زمان هم سیاسی بودم و هم دست به قلم می بردم! آخرین فعالیت های رسمی سیاسیم هم برمی گشت به زمانی که ر دور دوم انتخابات آقای خاتمی ناظر ستاد ایشون در دوتا از حوزه های انتخاباتی بوم و در همون اوج جوونی شاید هم بشه گفت نوجوونی یواش یواش سیاسی بازی رو گذاشتم کنار تا حدی که در دوره لیسانس دیگه نه روزنامه می خوندم و نه پایگاه های خبری رو چک می کردم و نه ... فقط هر از گاهی با بعضی رفقا که البته اونا مطالعه داشتن بحث می کردم
زمونه پشت سرهم گذشت تا به این انتخابات رسیدیم، دیگه خیلی عوض شده بودم، منی که مدت ها بود هیاهوهای سیاسی رو کنار گذشته بودم، منی که دیگه برخلاف حتی سال گذشتم (همون طور که در وبلاگ با عنوان هایی چون دوباره می سازمت وطن نوشتم) حالا دیگه حال و حوصله گرفتن حقوقمون رو نداشتم و منی که دیگه اشتم مدت ها فقط به درس خوندن فکر می کردم خواسته و یا ناخواسته وارد بازی شدم
راستشو بخواین شاید از یه برخورد معاون دانشجوییم قصه شروع شد که نتونستم سکوت کنم، راستشو بخواین قضیه نه سیاسی بود و نه انضباطی و نه هیچی! فقط احساس کردم اون مسئول محترم بعضی چیزها رو فراموش کرده و اون میز باعث فراموشی خیلی چیزا براشون شده بود پس وظیفه خودم دونستم توی یه ایمیل یک سری نکات رو بهشون تذکر بدم، راستشو بخواین توی ذهنم خاطرات دزدیده شدن لب تاپم و مدیر نبودن مسئولین انتظامات و حراست دانشگاه، بحث هایی با مسئولینی در شهرداری و ... مرور می شد، همه این حرف ها منو به یه نتیجه رسوند و اونم اینه که از ماست که برماست!ا
این ماجراها همه دمدمه های انتخابات رخ داد، بیانیه های تند تشکلی که خودش رو به فعالیت جهادی بسیج در دوران جنگ منتسب می دونه توی دانشکده مزید بر علت شده بود که احساس کنم همه این ها از ماست که برماست، خلاصه تصمیم گرفتم به عنوان یک شهروند و یا به عنوان یه بچه مسلمون دیگه در برابر خیلی حرف های غیرمنطقی سکوت نکنم
وقتی رئیس انشگاهمون که تا هفته پیش ندیده بودمش توی نمازخونه در مورد ملاک های رییس جمهور صحبت کرد بر خودم واجب می دونستم که باهاش بحث کنم و وقتی بعد از نماز با ایشون با دمپایی (!) توی راهروهای دانشکده مجبور شدم قدم بزنم و حرف بزنم از مواضع خودشون کوتاه اومدن، گرچه شاید اعلام مواضع در جمع و کوتاه اومدن در مواضع انفرادی بود! بالاخره بعد از اون هم توی بحث های سیاسی دوستان، ایمیل ها و... سعی کردم حداقل سکوت نکنم چون معتقدم هر چه هست از سکوت ماست
رفقا این انتخابات مهمه و به این موضوع در نوشته های بعدی خواهم پراخت اما مهم تر اینه که ما قبول کنیم مسئولیم که سکوت نکنیم وگرنه شریک همه اونایی هستیم که می گیم کار نادرست دارن انجام می دن
امروز من می گویم تک تک ما مقصریم اگر امروز می گوییم در خیلی جاها تفکرات سیاسی بر تفکرات بنیادین بسیج در بسیاری از تشکل های بسیج سبقت گرفته، ما مقصریم که آن روز که بسیج به جان نثاری نیازمند بود همه و همه مردم بودند و بعد از آن به تدریج هم ما کنار کشیدیم و هم آن ها کنار زدند تا بسیج را سیاسی نمودند. ما در برابر مدیرانمان سکوت کردیم و یا حتی بعضا تملق کردیم که فراموش کردند برای چه پشت آن میزها نشسته اند، ما به قول آن بزرگ در رسیدن به قله اتوپیامان خسته شدیم و بجای آن که قدری استراحت کنیم و راه را ادامه دهیم گفتیم به مقصد نرسیدیم ، پس نمی رسیم پس کنار کشیدیم تا متوجه شدیم به دامنه کوه بازگشته ایم
بخواهیم یا نخواهیم ما خود این دولت و یا مجلس را انتخاب نمودیم و یا با کنار کشیدنمان گذاشتیم اقلیتی برایمان انتخاب نمایند، اما امروز نمی خواهیم آن چه را که کردیم به گردن بگیریم. ما خود اعتراض به اشتباهات دولتموردانمان نکردیم تا چنین شد
در مورد پرونده یک مفسد اقتصادی در شیراز برایتان فکر کنم پیش تر نوشتم که آقایی که مستند خبر داشت سکوت می کرد مبادا که مردم از مسئولین ناامید شوند غافل از آن که این سکوت خود مهر تاییدی بر کار آنها بود
من امروز نمی خواهم شما را به شرکت در انتخابات دعوت کنم، می خواهم شما را به مسئولیت پذیربودن انچه که خود کردیم آگاه کنم. می گویید ما رسانه نداشتیم و ... اما رفقا مهم تر از همه این ها آن بود که نخواستیم. خود ما سکوت کردیم در برابر سوالات تربیت معلم که به پیامبرمان توهین شد، در برابر آن مسئول که به آرمان هامان توهین کرد و... شاید باز برایم دلیل بیاورید که ... اما خداوکیلی خودمون چقدر تلاش کردیم تا تغییر ایجاد کنیم، اگر دموکراسی در ذات ما باشد دوتا مسئول مخالف عقاید سیاسی ما هم که باشند لاجرم از اصول نخوان توانست عدول کنند اما ما خود سکوت کرده ایم
مثالی برایتان می زنم، دوستان اصفهانی شهرت دارند که شهر پویایی دارن، ببینید چرا؟! یکی از دلایل خصوصیات رفتاری آن هاست، اگر مسئولی بی کفایت باشد کارمندان زیردست آن یک به یک اعتراض می کنند تا یا خود را تصحیح کند و یا استعفا دهد، اما آیا ما در برابر مسئولین مملکتی خود انتقاد به قصد اصلاح امور می کنیم؟! رفقا اصلاح طلبی و اصول گرایی نه به ریش و نه به آستین کوتاه و نه به ... است بگذاریم با کلمات خود را گول نزنیم، اگر می خواهیم کاری کنیم ابتدا از خود شروع کنیم، بگذارید این بار اول به آنچه که شخص ما وظیفه دارد فکر کنیم تا بعد به انتخابات، دموکراسی و ... برسیم
پیروز باشید



این دود سیه فام که از بام وطن خواست....از ماست که بر ماست
وین شعله سوزان که برآمد زچپ و راست...از ماست که بر ماست
جان گر به لب ما رسد از غیر ننالیم....با کس نسگالیم
از خویش بنالیم که جان سخن اینجاست....از ماست که بر ماست
ما کهنه چناریم که از باد ننالیم....بر خاک ببالیم
لیکن چه کنیم ، آتش ما در شکم ماست....از ماست که بر ماست
اسلام گر امروز چنین زار و ضعیف است....زین قوم شریف است
نه جرم ز عیسی، نه تعدی زکلیساست....از ماست که بر ماست
گوییم که بیدار شدیم!این چه خیالیست؟....بیداری ما چیست؟
بیداری طفلی است که محتاج به لالاست....از ماست که بر ماست
(ملک الشعرای بهار)