۱۰.۱۲.۱۳۸۸

چه کسی ما را نجات خواهد داد؟!ا

روزگاری بسیار دراز است که در کشور ما مردمانمان منتظرند که نفسی مسیحایی بیاید و مشکلات آنها را حل کند و به دنبال اسطوره ای بی خطا می گردند که سراپای وجود او را کامل بنامند و مملکتمان را از ظلمت و تاریکی ها به سمت اتوپیای اذهان ببرد.

این قصه دیرین در سلوک ما ایرانیان سال هاست که رخنه کرده است و حرکت و پویایی را از ما برگرفته است. این غم و قصه های امروز ما هم جدای از این قصه دیرین نیست، هنوز هم کثیری از افراد جامعه و متاسفانه حتی در سطوح بالای روشنفکری نیز بجای نگریستن به کلام افراد صرفا به افراد بیان کننده کلام می نگرند و بر آن اساس قضاوت می کنند و تا چنین است راه کمال را پیش نخواهیم گرفت.

اگر از دید دینی و مذهبی به داستان بنگریم مشاهده می کنیم که از حضرت علی (ع) نمونه هایی می بینیم که از شعر شعرای کافر استفاده می نمودند و می فرمودند که به کلام بنگرید و مفاهیم آن و نه به افراد بیان کننده، شاید در کلام کافرین هم سخنان مملو از حقیقت بیابید. اگر در مکتب دینی ما قرار بود فقط کلام شخصی را منطق صرف بدانیم و نقدی بر آن نکنیم هرگز پیامبر (ص) در مورد جنگ ها با اصحاب مشورت نمی نمودند و بعضا نظر اصحاب که بر خلاف نظر شخصی ایشان بود را نمی پذیرفتند.

نمی دانم ما را چه شده است که خودمان برخلاف آن چه می گوییم و بعضا بر آن اعتقاد داریم عمل می نماییم، شاید همه از آن جا ناشی می شود که فرصتی به خود نمی دهیم تا در مورد مصداق های اعتقادیمان فکر نماییم و بیش تر دوست داریم بجای فکر کردن فریاد بزنیم و در تمام بحث هامان بجای حقیقت جویی سعی در اثبات حقانیت مطلق خودمان و همفکرانمان کنیم.

تا روزی که ما هنوز در زمان هایی جز مناسبت های سیاسی، اجتماعی و ... عکس رهبر حزب یا گروهمان را قاب می گیریم و به همه جا می زنیم، تا زمانی که تمام حرف های هم حزبی و هم گروهیمان را بدون تفکر حق می دانیم ما اصول ابتدایی دموکراسی و حکومت اسلامی را نیاموخته ایم.

نمی دانم چرا چشمان خود را بر حقایق بسته ایم اما بی شک باید بدانیم که تا زمانی که منتظر دستی باشیم که ما را بی هیچ خطایی به سرمنزل مقصود برساند به بیراهه خواهیم رفت. روزگار امروز روزگاری است که بدون یاری تک تک ما هرگز نمی توان مملکتی آزاد و مستفل داشت.

نوشته های اخیرم گرچه فاصله زمانی نسبتا زیادی با هم دارند اما در همه سعی کرده ام که یک نکته را بیان نمایم که ایران ما اصلاح نمی شد مگر تک تک ما در جوامع کوچکی که مربوط به ما است سعی نماییم اصلاحاتی را انجام دهیم تا از دل این اجزا اصلاحات بزرگ مملکت صورت گیرد.

اعتقادی دارم که اگر امروز این احساس وجود دارد که در ساختار قدرت مملکت ما مشکلاتی عرفی، منطقی، اخلاقی و ... وجود دارد، هیچ یک از این ها یک شبه بوجود نیامده اند بلکه مشکلاتی بودند که در کوچه و بازار سال ها آن ها را تجربه نموده بودیم و امروز آنها را با کمال تعجب در سطح کلان مورد توجه قرار می دهیم غافل از آن ها هر کدام از ما آن ها را سال ها در جامعه های کوچکمان گسترش داده ایم و یا این که با آنها مبارزه ننموده ایم.

بی شک در سطح کلان مملکت باید تلاش در جهت حل مشکلات صورت گیرد اما بی شک برای رسیدن به جامعه مطلوب باید تک تک افراد در همه روزها تلاش کنند. هر یک از ما اگر با دروغ، کم فروشی، تظاهر، سواستفاده، پارتی بازی و ... در گام اول برای خودمان و در گام دوم برای جامعه افراد مرتبت با خودمان مبارزه کنیم بی شک بتدریج به آرمان شهر نزدیک خواهیم شد.

بگذاریم بجای اسطوره پروری از پیامبر باطنیمان (عقل) و اعتقاداتمان استفاده کنیم تا راه حق را از باطل بتوانیم تمیز دهیم. یادمان باشد که آنجا که صحبت از پل صراط می شود در کلام بسیاری از بزرگان این پل در همین دنیا و در تمیز دادن حق از باطل است، پس مواظب باشیم به بهانه های بی ارزشی از این پل غافل نشویم که سقوط از آن برای خودمان و جامعه مان خطرناک خواهد بود.

این بار بجای شعر پایانی لینک زیر را می دهم که دوستان از مراجعه به آن راضی بوده اند

http://hafez.mastaneh.ir