۳.۲۸.۱۳۸۶

فاطمه، فاطمه است

چند ساعتی گذشته بود و هنوز صفحه از هر کلامی پاک بود و توانی برای نوشتن در سالروز مرگ دختر پیامبر نبود. هزاران کلام ناگفته بود و هزاران ابهام در بیان، اما این چنین راه به پیش نمی رفت و باید از هرجایی شروع می کرد.

می گویند فاطمه دختر رسول خدایی بود که در عصر جاهلیت آمده بود، رسولی که تعصبات غیرمنطقی را در زنده به گور کردن دختران با بوسیدن دستان فاطمه آشکارا نهی کرد و دخترش را ام ابیها نامید! می گویند فاطمه همسر علی بود و مادر حسن ، حسین و زینب! می گویند فاطمه مادر سادات و از برترین زنان بهشت است! شنیده بود که بعد از فاطمه، علی در چاه گریه می کرد و برای چاه سخن می گفت ...

شنیده بود فاطمه که چنین بود شبانه در آنجا که کسی نمی داندبه خاک سپرده شده بود، شنیده بود که فاطمه رنج های فراوان برای کار در خانه کشیده بود و شنیده بود که پهلوی او را شکسته بودند ...

عجب روزگار غریبی است، چه می توانست بنویسد؟! بهت زده نشسته بود و برای خودش فکر می کرد که اگر یکی از جایگاه های فاطمه را داشت چه می کرد؟!

روزگار غریبی است، فاطمه که فاطمه بود آن گونه با هزاران مشکل زیست و نماز شب هایش التیام بخش غم و رنجش بود و حال امروز ما دم زمسلمانی می زنیم!

می خواست بنویسد که فاطمه الگویی برای مسلمانان همه تاریخ است، اما کدام مسلمانی؟! می گویند نماز بی توجه به خدا هیچ نیست و ظاهر بی باطنی با عزم راسخ شیوه مسلمانی نیست، او که هنوز این الفبای مسلمانی را نداشت از الگوی فاطمه چه می نوشت؟!

شب عجیبی بود، شنیده بود یادگار فاطمه حجاب است و می خواست از حجاب بنویسد اما چون کمی پیش از نوشتن مطالعه کرد، فهمید که الفبای حجاب را هم نمی داند، گر چه به دلش رفتار زاهدان ظاهرپرست را نمی پسندید اما انگار خود نیز طفلی بیسواد در این راه بیش نبود پس آن را به بعد موکول کرد.

زمان می گذشت و او نتوانسته بود هیچ بنویسد، فاطمه زن بود و نماد اجتماعی از زنی که در مسجد برای مردم سخن می گفت و شاید با چنین استدلالی می توانست از الگویی برای ارتباط زن و مرد بنویسد اما چون در آن نیز دقیق تر شد، دریافت که انجا هم غافل تز از آن ات که بتواند برای دیگران بنویسد.

با خود چنین قرارگذاشته بود که چیزی بنویسد اما چون چنین بر اوگذشت، فقط از دلیل سکوتش در شب وفات فاطمه نوشت تا بتواند بعد از آن با مطالعه ای کامل و با استدلال منطقی از فاطمه بنویسد.

سخن آن شب کوتاه بود، پیامی نداشت جز این که هنوز بزرگوارترین زنان تشیع را نشناخته است و به یقین می دانست اعتراف به جهالتش در این امر بهتر از هرکلام سبک و کم مغزی خواهد بود.

“مريم، مادر عيسي است”.

و من خواستم با چنين شيوه‌اي از فاطمه بگويم. باز درماندم:

خواستم بگويم، فاطمه دختر خديجه ‌ي بزرگ است.

ديدم فاطمه نيست.

خواستم بگويم، كه فاطمه دختر محمد است.

ديدم كه فاطمه نيست.

خواستم بگويم، كه فاطمه همسر علي است.

ديدم كه فاطمه نيست.

خواستم بگويم، كه فاطمه مادر حسين است.

ديدم كه فاطمه نيست.

خواستم بگويم، كه فاطمه مادر زينب است.

باز ديدم كه فاطمه نيست.

نه، اين‌ها همه هست و اين همه فاطمه نيست.

فاطمه، فاطمه است».

دکتر علی شریعتی

هیچ نظری موجود نیست: