۱۲.۱۷.۱۳۸۷

اگر شراب خوری جرعه‌ای فشان بر خاک

درود بر شما
سلام به همه اونا که به این وبلاگ که مدت هاست خالی از سکنه شده سر می زنید! ا
امروز دوباره من به همون دو راهی قدیمی باز گرفتار شدم انتخاب بین علاقه و مقتضیات! شاید بشه گفت از نظر کار عملی بخش کنترل دانشکدمون توی کشور حرف اول رو میزنه و این موضوع باعث شده بود دوباره منو جو بگیره که برم و علاقه رو کنار بذارم و روی کنترل یک هلیکوپتر بدون سرنشن کار کنم، آخه هم بازار خوب برای آینده داره، هم پروژه ارشد همراه با پول میشه، هم از پتانسیل دانشکده کامل استفاده کردم، هم تجربی محسوسی از کنترل بدست خواهم آورد و هم ... اما به بهای جدایی مجدد از اون عشق قدیمی
اما برای من جالب بود که دکتر صدیق که برای بچه های کنترلی نام آشنا است امروز عنوان می کرد رشته جدیدی به نام مدیریت سیستم رو به زودی در دانشکده راه اندازی می کنند، یا این که دکتر خالوزاده هم که از استاد تمام های بخش هست که در طول 10 سال پس از دکترا استاد تمام شده بود می گفت اون زمان هم که من پروژه دکترا رو روی سیستم های اقتصادی تعریف کردم در ایران چندان توجهی به این مقوله در کنترل نمی شد اما امروز می دانیم از موضوعات مورد توجه هم اقتصاددانان و هم مهندسان کنترل هست و اتفاقا به من توصیه می کردند که برو دنبال علاقت و پروژه صنعتی رو دنبال نکن و....ا
بعد از ظهر داشتم میومدم خونه، یک کبوتر دیدم که داشت سعی می کرد از دیوار با پاهاش بالا بره، هر بار که سر می خورد می پرید روی دیوار کناری و دوباره تلاش می کرد، برای من این حرکت اون خیلی جالب بود ( چون بعد از خوندن مطالبی در مورد ایده های جدید استفاده از جسمیت در هوش مصنوعی و شرکت در سمینار پروفسور فایفر که آدم کاملا شناخته شده ای در دنیا هست و صحبت مختصر با اون احساس می کردم باید خیلی بیش تر به موجودات نگاه کنم تا ایده های نابی ازشون بگیرم) اما در همین حال اون کبوتر که دوباره لیز خورد اومد از وسط خیابون رد شه که یک ماشین سرشو زیر گرفت و جلوی ما بعد از چند ثانیه جون داد! البته ربطی به قصه های قبلی نداشت اما چون نوشته روزانه بود اینو هم ذکر کردم!ا
توی خونه قرآن رو باز کردم، اومد:ا
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ [٤٧:٧]ا
ای اهل ایمان، شما اگر خدا را یاری کنید (یعنی دین و پیغمبر خدا را) خدا هم شما را یاری کند و ثابت قدم گرداند.

مدت ها سراغ خواجه اهل راز شیراز هم نرفته بودم اون هم یک غزل عجیب به من داد که در انتها اومده و با توجه به جریانات امروز من فکرایی کردم که دیگه قصد نوشتن اونا رو ندارم
اگر شراب خوری جرعه‌ای فشان بر خاک
از آن گناه که نفعی رسد به غیر چـه باک
برو بـه هر چه تو داری بخور دریغ مـخور
کـه بی‌دریغ زند روزگار تیغ هـلاک
بـه خاک پای تو ای سرو نازپرور مـن
کـه روز واقعـه پا وامـگیرم از سر خاک
چه دوزخی چه بهشتی چه آدمی چه پری
به مذهب همه کفر طریقت است امساک
مهـندس فـلـکی راه دیر شش جهتی
چـنان ببست که ره نیست زیر دیر مغاک
فریب دخـتر رز طرفه می‌زند ره عـقـل
مـباد تا بـه قیامـت خراب طارم تاک
بـه راه میکده حافظ خوش از جهان رفتی
دعای اهـل دلـت باد مونـس دل پاک