۵.۰۳.۱۳۸۸

همه مقصریم، همه متهمیم

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسَىٰ أَنْ يَكُونُوا خَيْرًا مِنْهُمْ وَلَا نِسَاءٌ مِنْ نِسَاءٍ عَسَىٰ أَنْ يَكُنَّ خَيْرًا مِنْهُنَّ ۖ وَلَا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ ۖ بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيمَانِ ۚ وَمَنْ لَمْ يَتُبْ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ [٤٩:١١]ا
ای اهل ایمان، مؤمنان هرگز نباید قومی قوم دیگر را مسخره و استهزا کنند، شاید آن قوم که مسخره می‌کنند از خود آنان بهتر باشند. و نیز بین زنان با ایمان قومی دیگری را سخریّه نکنند که بسا آن قوم از خود آن زنان بهتر باشند، و هرگز عیبجویی (از همدینان) خود مکنید و به نام و لقب‌های زشت یکدیگر را مخوانید که پس از ایمان به خدا نام فسق (بر مؤمن نهادن) بسیار زشت است و هر که توبه نکند چنین کسان بسیار ظالم و ستمکارند
فریادهایش هر روز بر آسمان می رفت، هر آن چه در سالیان قبل برخلاف ایمانش گذشته بود، هر ظلمی که بر او در هر جایی روا داشته بودند را بیاد می آورد و همه را نشات گرفته از یکجا می دانست و آرام نمی شد، هر آن که مخالف نظرش بود را مزدور می دانست ... ا
چند ساعتی با هم بحث نمودیم، قصه را از همان سی سال پیش با هم مرور نمودیم تا ببینیم که واقعا مقصر چه کسی است، خیلی وقت برد که قبول کرد مقصر آنچه به بدی گذشته همه با هم هستیم! ا
سالیان سال است که سکوتمان سرنوشت ما را چنان که نمی خواستیم رقم زده است. بگذارید خودمان را بگذاریم جای رئیس هیات مدیره اداره مان و ببینیم از چشم او دنیا چگونه می گذرد؟!ا
پس از یک انتخابات با برشمردن اشکالات رئیس پیشین به صورت تحلیلی راهکارهایی ارائه می دهم و با اکثریت آرا مجمع عمومی انتخاب می شوم
معاونمان کسی است که سالیان سال با او بوده ایم و عقایدی مشابه ما دارد، زیر دستان او هم گونه ای چیده شده اند که همگونی فکری نسبی فرادست و فرودست به صورت سلسله مراتبی حاکم باشد. من دوست دارم واقعا کارهای مثبتی انجام دهم پس حتی با کارگران اداره هم چهره به چهره ارتباط برقرار می کنم و با ارباب الرجوع نیز، هرچند مجبور باشم ساعاتی اضافی صرف کنم
بعضی کارها را پیش می برم چندان که مدیران قبلی نتوانسته اند چنین کنند و مشغله های جدیدی در این راستا برای من ایجاد می شود، معاونان من که مورد اعتماد من هستند قبول می کنند که ارتباط با فرودستان را به عهده بگیرند تا من بتوانم به افق های جدید کاری بپردازم و جلساتی ماهیانه برای بررسی گزارش ها می گذارم
من که بسیار سخت گیر و حساس در کارهایم هستم متوجه می شوم که یکی از مسئولین کاری را بخوبی انجام نداده و برای آن که همت خویش را در حل مشکل اداره نشان دهم او را از سمت خود برکنار می کنم، پس از آن دیگر معاونانم برای آن که چنین اتفاقاتی نیفتند سعی خواهند کرد در گزارشات خود ضمن بیان مشکلات از این که من تحت تاثیر شدید سخنانشان قرار گیرم پیشگیری کنند
پس از زمانی دیگر آنها گزارش های خلاف واقع به من خواهند داد تا خود را پرتلاش جلوه دهند و هر آن چه رخ می دهد را در سایه مدیریت بنده و تلاش خود معرفی می نمایند و من نیز مشاهده می کنم که همه گزارش ها نشان دهنده موفقیت روزافزون است و توانسته ام تحولی بزرگ ایجاد کنم
در میان کارمندان نیز مسئولین برکنار شده در دوران مدیریت من ریز به ریز مشکلات را شرح می دهند و به آن ها کاملا اثبات می کنند که همه مشکلات از عدم لیاقت شخص من است...
پس از پایان دوره مسئولیت دوباره در جلسه مجمع عمومی حاضر می شوم و لیستی از هر آن چه در این مدت در اداره و نواحی اطراف رخ داده و یا نداده اما به من گزارش شده را شرح می دهم اما کسی دیگر به نقد مشکلات کار من می پردازد و میز مسئولیت را از من می رباید غافل از آن که آن چه می گوید دقیقا مشابه آن چیزی است که خود چندین سال پیش گفتم... ا
آن چه من شرح دادم ایده آل ترین حالتی بود که من فقط قصد خدمت داشته ام و بدین فکر بوده ام که دقیقا راه درستی را تا انتها رفته ام! این سناریو هر روز و هر روز در عرصه های مختلف مملکتی تکرار می شود و با خیال خدمت مسئولینی در مملکتمان حتی شاید بتوان گفت متاسفانه خیانت می کنند! اما مقصر کیست؟!ا
اگر از من بپرسید می گویم تک تک اعضای مجمع عمومی که فقط برای مجمع عمومی حاضر شده و بعد تا پایان مسئولیت من سکوت می کنند و سپس مسئول دیگری را انتخاب می کنند و همه مشکلات را از سومدیریت من نشات گرفته می دانند. البته در اداره من زیردستان من صدای چند تن مخالف را خفه می کنند تا خود را حفظ کنند و این گونه هم مرا و هم اداره را و هم خودشان را خراب می کنند
اگر امروز دوست داریم هیات مدیره قوی داشته باشیم باید در همه عرصه ها هرگز سکوت نکنیم نه همه صبر کنیم و هر 4 سال فریاد برآوریم که چه شد؟! رفقا مشکل ما مشکل مدیرانمان نیست مشکل خودمان است!ا
اگر در اداره ما نه یک، دو کارمند که 20 کارمند در برابر اتاق من در سال اول تجمع می کردند و مشکلات را بر می شمردند من حتی اگر نیت خدمت نداشتم برای حفظ مدیریت خود هم که شده ترتیب اثر می دادم. امروز دروغ و تزویر را در سطوح کلان مدیریتی خواسته یا ناخواسته وارد کرده ایم. امروز بجای فعالیت در جهت حل مشکلات عده ای در مملکت ما آمار می سازند تا مدیران و خود را موجه جلوه دهند و متاسفانه عده ای زیادی از مدیران ما به چنین مشکلی دچارند اما نمی دانند و این فاجعه خطرناکی را برای ما می تواند ایجاد کند
من در این نوشتار انگشت اتهام مشکلات اخیر را فقط بسوی خودمان بلند می کنم و اصلی ترین مشکل را نیز همین موضوع می دانم که در نوشتارهایی با عناوین "دوباره می سازمت وطن" چنین مصداق هایی را ذکر کرده ام و انشاالله در سایر نوشته ها بقیه مشکلات را بررسی می نماییم و سطوح کلان همین مشکل را نیز بیان می کنم
مرغ معما
دير زماني است روي شاخة اين بيد
مرغي بنشسته كو به رنگ معماست
نيست هم آهنگ او صدايي، رنگي
چون من در اين ديار، تنها، تنهاست

گر چه درونش هميشه پر ز هياهوست
مانده بر اين پرده ليك صورت خاموش
روزي اگر بشكند سكوت پر از حرف
بام و در اين سراي مي رود از هوش

راه فرو بسته گر چه مرغ به آوا
قالب خاموش او صدايي گوياست
مي گذرد لحظه ها به چشمش بيدار
پيكر او ليك سايه ـ روشن رؤياست

رسته ز بالا و پست بال و پر او
زندگي دور مانده: موج سرابي
سايه اش افسرده بر درازي ديوار
پردة ديوار و سايه: پردة خوابي

خيره نگاهش به طرح هاي خيالي
آنچه در آن چشم هاست نقش هوس نيست
دارد خاموش اش چو با من پيوند
چشم نهانش به راه صحبت كس نيست

ره به درون مي برد حكايت اين مرغ
آنچه نيايد به دل، خيال فريب است
دارد با شهرهاي گمشده پيوند
مرغ معما در اين ديار غريب است


۴.۱۷.۱۳۸۸

مبلغان دین

اقْتُلُوا يُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضًا يَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبِيكُمْ وَتَكُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْمًا صَالِحِينَ [١٢:٩]ا
باید یوسف را بکشید یا در دیاری (دور از پدر) بیفکنید تا روی پدر یک جهت به طرف خودتان باشد و بعد از این عمل (توبه کرده و) مردمی صالح و درستکار باشید
مدت هاست از هر فرصتی استفاده می نمایم تا به بحث های عقیدتی سیاسی با دیگران بپردازم تا راهی به سوی حقیقت بیابم. راستش را بخواین دلم از خیلی چیزها و رفتارها خون میشه، امشب هم قصد داشتم در مورد قشر خاصی از جامعه نقد خودم رو انجام بدم و برای آغاز استخاره ای به قرآن کردم که آیاتی از داستان یوسف اومد که احتمالا همه شنیدید و من آیه فوق رو واسه اینجا انتخاب کردم، از جهتی خوشحال و از جهتی نگران شدم. آخه قصدم این بود که از مبلغان دین بنویسم اما اون چند آیه که من خوندم... بگذریم
حکومت دینی و یا بحث دیانت توام با سیاست و بالعکس رو امروزه بیش تر از سخنان شهید مدرس الهام می گیرند که بی شک پیش از ان نیز بارها و بارها در تاریخ مصداق داشته است، تا جایی که خواندیم که سالیان سال مولا علی مقام خلیفه را به عهده نگرفت تا زمانی که مردم به سوی او آمدند و فرمودند که امروز حجت بر من تمام شد و این از نظر من از نمونه های زیبای دموکراسی در صدر اسلام است
از همان مولامان در نهج البلاغه می خوانیم که من بسیار مکارتر از معاویه می توانم باشم اما پایبندی من به اخلاق اسلامی اجازه نمی دهد که چون معاویه برخورد نمایم. در همین کلام ظرافت های حکومت اسلامی حس می شود که پایبندی به اخلاقیات از رکن های اساسی آن می باشد و حفظ دین هم زمان با حکومت بی شک ظرافت فراوانی دارد
حکومت های اسلامی در تاریخ ما بارها تکرار شده اند که در سخنرانی بسیار جذاب مرحوم دکتر علی شریعتی با عنوان "اسلام علوی و اسلام صفوی" به نکات ظریفی اشاره شده است و خصوصیات این دو حکومت اسلامی با هم مقایسه شده اند که اگر هم متن آن را نخوانده اید یا نشنیده اید شدیدا توصیه می نمایم نسبت به این موضوع اقدام نمایید، اما در اینجا قصد دارم بجای شرح کلام آن کتاب آنچه به ذهنم می رسد بیان کنم.
امروز اگر سخنی به مبلغان دینی می گویم نه به عنوان یک ... که به عنوان کسی که سعی می کنه بچه مسلمون باشه و امر به معروف و نهی از منکر رو واجب می دونه سعی می کنم حرفم رو بزنم. مخاطبین من می تونن عده ای از خطبا، مداحان، روحانیون، بسیجی ها و ... باشند که معتقدم بیش تر آنها با نگاه یک زاویه ای بعضی نکات را فراموش نموده اند
راستش رو بخواین من از خودم و از اون قشری که گفتم خیلی گله دارم. از خودم گله دارم چون به عنوان یه مسلمون وظیفه دارم امر به معروف و نهی از منکر کنم و خیلی وقت ها سکوت می کنم، از اونا گله دارم چون نماد دین رو به یدک می کشند و خیلی وقت ها سکوت بیش از حد در مورد اصول دینی می کنند و سخن بیش از حد در مورد فروع دست چندم می گویند، این به نظر من بسیار بسیار خطرناک است
شنیدم که اوایل انقلاب مناظره هایی مثلا بین کمونیست ها و شهید بهشتی در تلویزیون پخش می شد و حتی خوندم که شهید مطهری گفته بودند که ما حاضریم به داعیان دین های دیگر کرسی استادی در حوزه بدهیم و با آنها بحث نماییم، بی شک سخن آن دو بزرگوار برگرفته از تعالیم دینی ما بود که ائمه مان با بزرگان سایر ادیان مباحثه می نمودند. اما امروز آنچه بنده می بینم از اندیشه های آن دو مرد بزرگ بسیار فاصله دارد
هر روز فرقه و آیینی جدید خصوصا در این تهران بزرگ ایجاد می شود و با بهره گیری از انسان هایی تخصص های مختلفی دارند به تبلیغ و جذب نمودن پیرو مبادرت می ورزند و متاسفانه نه تنها من ندیدیم کسی از مبلغان دین را که مباحثه و مناظره با آنها ،نه حتی در تلویزیون که در دانشگاه ها یا حوزه ها و یا حتی اینترنت بپردازد. مخاطبان آن ها افرادی کناردست ما هستند که مطالعه تاریخی و دینی چندانی ندارند و از چیزی در این زمان شکابت دارند و فکر می کنند این آیین جدید پاسخ گوی آنهاست. بحث های عرفان، واجباتی چون نماز و ... به شیوه ای جدید تعریف می شوند تا مخاطب را جذب نمایند و متخصصان مشاور آنها نیز مطالعاتی مناسب انجام می دهند تا در آیین آنها مخاطبانشان نتوانند شبهه ای ایجاد کنند.
اما از آن طرف بسیج ما، روحانیون ما، خطبامان و ... آنها را نیازمند مبارزه فکری نمی دانند و مباحثه نمی پردازند و آن ها نیز مبلغان دین ما را ناتوان از پاسخگویی معرفی می نمایند و از این رو به مخاطبان به آنها دیگر مراجعه نمی نمایند. مدت هاست که متاسفانه مبارزات بعضا فیزیکی با دراویشی انجام می شود که بسیاری از آنها علوی و اعتقادات بسیار پاکی دارند اما شاهد مباحثات منطقی با آنها نیستیم و این خود فاصله این اقشار را زیادتر می نماید و معتقد می نماید که بر حق اند اما قدرت ندارند
نظر بنده آن است که این موضوع از افراط و تفریط های ما سرچشمه می گیرد. بی شک جمله آن روز مدرس که دیانت ما عین سیاست ماست و سیاست ما عین دیانت ماست را اشتباه تعبیر نموده ایم. امروز متاسفانه مبلغان دین ما بیش از آن که وارد محدوده دین و واشکافی آن شوند وارد محدوده سیاست و حکومت شده اند. در هر گوشه از جامعه این قشر را می بینیم که به مباحث سیاسی می پردازند و نظرات خود را متاسفانه بعضا از آن دید که نظر اسلام است و جز آن اشتباه است تبلیغ می نمایند اما از بعد تبلیغ دین غافل شده اند
امروز پایگاه های مقاومت بسیج ما از مردمی بودن و با مردم بودن فاصله گرفته اند و بیش تر با خوشان هستند، امروز مساجد ما حتی برخلاف صدر اسلام به نمازخانه ای تبدیل شده اند که بعضا مراسم ترحیم در آنها برگزار می شود و تعداد بسیار زیادی از آنها جز ساعاتی در روز که وقت نماز است تعطیل می باشند و حتی در آنها بسته است. غافلیم از آن حدیث که در دوران مدرسه خواندیم که در آغاز اسلام که یکی گمان می برم رسول خدا (ص) وارد مسجدی شده بودند و عده ای دعا می خواندند و عده ای تحصیل علم می نمودند و رسول خدا به گروه دوم پیوست اما امروز مساجد ما نمازخانه شدند
رفقا حواسمان جمع باشد که خطای مبلغان دین و مسئولین در حکومت اسلامی هم به اسلام آسیب می زند و هم به حکومت و کشور، پس کاش دوباره با خود بیندیشیم که وظیفه اصلی ما چیست و آن گاه اقدام کنیم. بگذارید در انتها داستانی از یکی از دبیرهای معارفمان ذکر کنم که هنوز هم به عقاید او انتقاداتی دارم اما داستان مغزداری بود
ایشان می گفت که در دوران جوانی عضو بسیج بوده است و به فرمان آقای ... به آنها گفته بودند که در خیابان ها به راه بیفتید و هر آن کس که آستین کوتاه داشت، دستش را با اسپری رنگ کنید. او نیز با رنگ به راه افتاده بود و جوانی با آستین کوتاه دیده بود و امر رئیس را اجرا نموده بود و آن جوان به او گفته بود: " ببین جوان دست من با مقداری بنزین همین امروز تمیز خواهد شد اما کینه من از تو و آنها که تورا به چنین کاری فرستاده اند هرگز پاک نخواهد شد ". اون معلم ما می گفت بعد از آن تازه فهمیدم چه اشتباهی کردم
امروز من به این قبیل دوستان نصیحت می کنم که مسلمانی بیش تر پیشه کنند، اصول اخلاقی را رعایت کنند که مبنا اسلام است نه بازی های سیاسیشان! کاری نکنید که به هر دو پایه اسلامیت و حکومت در اذهان مردم آسیب وارد شود. کلام خود را مصداقی عنوان ننمودم و سعی کردم کلیات را بیان کنم، در صورتی که احساس نیاز شود چندین مصداق دیگر را ذکر می نمایم


خرسند شدیم از اینکه امروز رنگی دگر است نه رنگه دیروز
تا شب نشده رنگ دگر شد
گفتند از این نکته هزار نکته بیاموز
فریاد زدیم که چرخ گردون:لیلا تو نداده ای به مجنون
فریاد برآمد آنکه:خاموش. کم داد اگر نگیرد افزون
خاموش شدیم و در خموشی رفتیم سراغ میفروشی
فریاد زدیم:دوای ما کو. گویند:دواست باده نوشی
هشیار نشد مگر که مدهوش . این باره گران بگیرم از دوش
آرام کنار گوش ما گفت:این بار گران تو مفت مفروش
از خود به کجا شوی تو پنهان از خود به کجا شوی گریزان
بیداری دل چنین مخوابان سخت آمده است مبخش آسان
هشیار شدیم از اینکه هستیم.رفتیم و در میکده بستیم
با خود به سخن چنین نشستیم:ما باده نخورده ایم و مستیم؟
مسجد سر راه از آن گذشتیم. بر روی درش چنین نوشتیم
در میکده هم خدای بینی با مرد خدا اگر نشینی