۶.۳۰.۱۳۸۵

خاتمی مردی تنها

اصلا هیچ قصد نداشتم حرفی که به سیاست هم مربوط بشه اینجا بزنم اما بعضی وقت ها دیگه نمیشه سکوت کرد

یک مدت پیش که سید محمد خاتمی از ایالات متحده به ایران برگشت حملات بسیاری از مخالفین این سید از حد گذشت تا حدی که همسر آقای الهام گفته بودند که ایشان باید خلع لباس شوند!!! و واقعا صحبت ایشان جای بسی تامل داشت
بیاد
آوردم که آقای خاتمی در دوران ریاست جمهوری نیز تنها بود تا چه رسد امروز که این گونه مورد بی مهری قرار میگیرد، در حدی که یکبار در یکی از روزنامه ها به نقل از ایشان آمده بود: "تخم لق اصلاح طلبی را من در دهان اینها قرار دادم و حالا می خواهند مرا از گردونه اصلاحات خارج کنند" و به حق دیدیم که بارها در آن ایام رییس جمهور ما تنها مانده بود و حتی انها که دم از طرفداری او می زدند نیز او را تنها گذاشتند
وقتی
بحث میان آقای خاتمی و آقای احمدی نـژاد در اواخر دولت آقای خاتمی در مورد یک شوخی کوچک بالا گرفت از نظر من فقط به خاطر تواضع و جلوگیری از تخریب شخصیت کسی که می خواست فردا کاندید ریاست جمهوری شود این سید سکوت کرد و شاید او هم می توانست حرف ها بزند که به محبوبیت خود بیفزاید اما مطمئنا می دانست که در یک مملکت مسئولین دولتی نباید به هیچ وجه یکدیگر را تخریب کنند تا مجال سواستفتده فرصت طلبان پیش آید و ای کاش دیگران نیز چنین امری را می دانستند
در
مورد موضع گیری همسر آقای الهام نیز همان بند فوق را باید تکرار نمود و از سوی دیگر ایشان به هیچ وجه حق چنین اظهار نظری را ندارند و اگر ایشان به ولایت فقیه التزام دارند باید بدانند که مقام معظم رهبری هرگز در مورد آقای خاتمی سخنی نگفته اند.
نمی
دانم تا چه زمانی با این تخریب های مضحک بعضی افراد قصد افزایش محبوبیت خود دارند اما قشر روشنفکر همیشه آگاه ا ست و طعمه عوامفریبان نخواهد شد
در
مورد شخصیت سید محمد خاتمی و سفر او به ایالات متحده می توانیم در قسمت نظرات با هر که مشتاق باشد بحث کنیم اما این مطلب را نوشتم که فقط در مورد اهانت به این سید پاک سکوت نکرده باشم
چون مطلب را زود تمام کردم یک شعر اضافه می کنم


زندگی شايد گذرگاهی در خلوت کوچه فرداست
زندگی شايد مسيری است بر نموداری که
نقش زنگوار بر يک صفحه دارد
زندگی شايد عبور از يک شب تنگ است تا سرانجام و پايانش
بهاری سبز و زيبا در ميان قلبها باشد
گر چه او هر دم بگويد هی فلانی زندگی شايد همين باشد
زندگی گردش ميان موج انبوه تصوير زنان و مردان کهنه ميباشد
زندگی شايد شقايق‌‌؛ صخره؛ آب و سبزه ميباشد
گر چه او هر دم بگويد هی فلانی زندگی شايد همين باشد
زندگی خشم و غضب بر نامردمان صحنه پرداز است
زندگی شايد که مرگ و مرگ شايد زندگی باشد
زندگی جستن؛ پريدن؛ دشمن خود را دريدن
زندگی بودن؛ نبودن از برای کار زيستن
زندگی برخاستن از جای
زندگی بشکستن غمهاست
تا نگويد هی فلانی زندگی شايد همين باشد
زنده ياداخوان ثالث

۶.۲۴.۱۳۸۵

بازم شعر

می دونم بعضی شعر ها براتون خیلی تکراریه اما من کلا شعرهایی که خوشم میاد اینجا می ذارم لابد در آرشیو اونها رو دیدید
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم
در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندیدعطر صد خاطره پیچید
یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ریخته در آبشاخه ها
دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
یادم آید تو به من گفتی از این عشق حذر کن
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب آیینه عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا که دلت با دگران است
تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن
با تو گفتم حذر از عشق ؟ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم
روز اول که دل من به تمنای تو پر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی من نرمیدم نگسستم
باز گفتم که تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم نتوانم
اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید
یادم آید دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستم نرمیدم
رفت در ظلمت شب آن شب و شبهای دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم
فریدون مشیری

نرگس

جای شما سبز شب نیمه شعبان حرم امام رضا بودم یک برنامه احیا برگزار می شد، یک روحانی که برای سخنرانی رفته بود در قسمتی از سخنانش گفت:"آهای مردم، صداوسیما علی رغم خدمات ارزنده ای که دارد گاه برنامه هایی را پخش می کند که بر شما است که تذکر دهید و نامه بنویسید که این برنامه ها چیست تا اقدامی شود … " و در آن لحظه ذهن من فقط معطوف سریال نرگس بود و به احتمال زیاد نظر آن بنده خدا نیز چنین بود و من بارها چنین سخنانی را در مورد این سریال شنیده بودم اما نمی دانم چرا از ته دل دوست داشتم بعد از مراسم با این برادرمان به بحث بنشینم اما حیف
بگذریم، می دانم که از بسیاری جهات این سریال ضعف داشت اما بسیاری از این انتقادات کلی را ساده نگری می دانستم تا این که امشب یکی از آشنایان گفت: " آن روز یک روحانی در تلویزیون آمده بود و می گفت که این سریال ها در حالی که عامه مردم در دنیایی متفاوت زندگی می کنند انعکاس دهنده زندگی میلیاردرهایی است که کمترین درصد از جمعیت ما هستند و فقط تاثیر سوء بر روی افکار مردم عامه دارد، اگر هم مخاطب خاص دارید در شبکه تهران یا کونه ای دیگر مخاطبان خود را گلچین کنید و در این سریال ها حرمت شکنی ها باب می شوند و …" و من دیگر این سخنان برایم بسیار ثقیل بود
رفقا اولا مخاطب این سریال ها اتفاقا عامه مردم هستند، اگر در عامه کسی چون شخصیت شوکت و نسرین نباشند در ابعادی متفاوت همین داستان دوباره جاری می باشد گرچه شوکت حقیقی در یک روستا بجای ملیاردر ملیونر و یا حتی فردی با زندگی کارمندی باشد اما در مقابل او نسرین حقیقی نیز دختری خواهد بود که وضع مالی بسیار بدتری دارد و شاید حتی نان شب نیز ندارد، منظور این است که کارکترهایی با خصوصیات مشابه در زندگی روزمره اما در ابعاد مالی، مکانی و زمانی متفاوت می توانیم ببینیم که پیام فیلم برای همه آنها خواهد بود و منحصر به ملیاردرهای تهرانی (!) نخواهد بود
ثانیا اختفای حقایق جامعه هرگز به نفع ما نخواهد بود و اگر سریال های ما فقط حاوی زندگی های ایده آل منطبق با کلیه اصول اخلاقی باشند در جذب مخاطب و انتقال پیام خود دچار مشکل خواهد شد، تا روزی که ما ایدز، اعتیاد، کلاشی، خیانت و … را به تصویر نکشیم افرادی را پرورش خواهیم داد که در دنیایی از ایده آل های ما پرورده می شوند اما فردا در زندگی حقیقی بدون هیچ دید روشنی جذب جذبه هاب بیهوده می شوند و به انحراف کشیده می شوند که این موارد را احتمالا بارها با چشم خود دیده ایم
ثالثا در دنیای امروز ما رسانه های ارتباط جمعی بسیار گسترش یافته اند و حربه های تبلیغاتی جدید هر روزه بر کشورهای جهان سوم اعمال می شود و اگر ما هوشیار نباشیم و جذب مخاطب و انتقال پیام خود را انجام ندهیم شاهد جذب مردم به سی دی و دی وی دی فیلم های استعماری، ماهواره های مبتذل و هزاران هزار راه دیگر خواهیم بود، دوستی مثال جالبی می زد که می گفت اگر ما جلوی فعالیت علیرضا عصار را بگیریم مخاطبان او به سوی شجریان کشش پیدا نخواهند کرد بلکه به سوی خوانندگانی آن طرف آب جذب خواهند شد که شایاد هزاران نکته منفی نیز در آوازهایشان باشد
رابعا من کاستی های این سریال و موارد مشابه را اذعان دارم اما توجه داشته باشیم صرف این که انتقاد کنیم باید چنین می بود به جایی نخواهیم رسید به قول بزرگی :"اگر آدمی آن قدر صبر می کرد تا کاری را بدون اشتباه انجام دهد، هرگز کاری انجا نمی گرفت" و به یقین چنین است و برای رسیدن به ایده آل سینمایی باید پله گذار از اشتباهات کلان نیز پیموده شودخامسا مگه من بیکارم که بشینم اینجا دلیل ردیف کنم، آقا اصلا اگه خواستین رو هر بندی خواسین ایراد بگیرین تا در قسمت نظرات همدیگه رو روشن کنیم و اگر هم نه لابد دلایله من کافی بوده

۶.۱۱.۱۳۸۵

تحلیلی زیبا از اعتیاد


یک آمار قدیمی وحشتناک شنیدم که در کشورمان در حدود 3.5 ملیون معتاد حرفه ای و 7 ملیون معتاد داریم که اگر حتی آنها را 5 ملیون نیم حرفه ای در نظر گیریم و خانواده های ایرانی را به طور متوسط 4 نفری فرض نماییم در کشورمان 20000000 نفر در خانواده خود با اعتیاد دست و پنجه نرم می کنند!!!( گرچه خود می دانیم آمار تعداد اعضای خانواده ها و معتادین بیش از این مقدار می باشد) اما این بیست ملیون خود به اندازه کافی وحشتناک می باشد
نام دوستی که بسیاری از این سخنان را به من آموخت با رضایت خودش بعدا در نظرات دیگران می نویسم
اولین بار که از فردی که آمار بالا را برایمان تشریح می کرد شنیدم معتادترین کشور جهان، کشور خودمان است احساس خاصی نداشتم چون خبر عجیبی نشنیده بودم و هزاران بار ضمن تایید ضمنی ای اخبار هولناک دلایل آقایان را برای اعتیاد روز افزون در کشورمان شنیده بودم:
-همسایگی با کشور افغانستان که بزرگترین تولید کننده مواد مخدر در دنیاست
-سابقه تاریخی اعتیاد در ایران چنان که می خوانیم در دوره قاجار در دربار ایران اعتیاد به موادمخدر علی الخصوص تریاک بسیار رایج بوده است
رشد روز افزون جمعیت در کشور به طوری که در سی سال اخیر جمعیت کشور در حدود دو برابر گشته است
مبارزه شرعی و قانونی با مصرف مشروبات در ایران در مقابل مبارزه ضعیف با مصرف مواد مخدر
بیکاری جوانان و عدم وجود تبلیغات صحیح فرهنگی
جهان سومی بودن کشور ما و مقابله با جهان نوین ماشینی بدون ریشه سازی ارزش ها
اثرگذاری و سیاست های استعمارگران و تبلیغات آنها
و ... که از سوی مسئولین امر بسیار شنیده می شود، اما هرگز این سخنان بر دل من نمی نشست و رفیق ما مثال های جالبی برای ما زد از جمله پاکستان را نام برد که در رشد جمعیت، همسایگی افغانستان، جهان سومی بودن و ... مشابه ما می باشد اما هرگز آنجا اعتیاد بیداد نمی کند و یا از دیگر کشورها با شرایط مشابه ما سخن گفت، راستی تا بحال به خود افغانستان اندیشیده اید؟! اما
آن شب بحث ما بسیار جالب بود جان کلام در تحلیل این رویداد زشت در مملکت ما بود، آیا تا بحال اندیشیده ایم که تاوان سیاست های شتاب زده را تا کی باید پس دهیم؟! بحث آن شب به ایدز و زن های خیابانی هم رسید که نکات بسیار جالبی در بحث ها نهفته بود، ابتدا روی مثبت قضیه را بنگریم و از ایدز بگوییم که چگونه مبارزه با آن تا حد بسیار زیادی کارآمد بود تا بعد از آن به بحران دیگر برسیم
وقتی با یکی از افراد در مورد تحقیق کذایی خود صحبت می کردم که کارشناسی ارشد روانشناسی داشت، به من می گفت فلانی زمانی که ما دانشجو بودیم، اگر بحث روابط دختر و پسر در دانشگاه هم در کلاس به بحث گذاشته می شد به ما می گفتند این بحث ها از نظر شرع و عرف صحیح نیست و به ما که فردا روانشناسان مملکت می شدیم اطلاع رسانی نمی شد، صحبت او برایم ثقیل بود اما آمار خودکشی های پس از بلوغ دختران و یا ... همه مرا به این باور رساندن که بحث اطلاع رسان مملکت ما در زندان های خودساخته دردام افتاده است
چند سال پیش در بحث ایدز این حصارها تا حدی شکسته شد و با یک اطلاع رسانی نسبتا خوب و توزیع رایگان سرنگ در داروخانه ها و موارد مشابه این آمار مبتلایان ایدزسیر فوق العاده صعودی خود را از دست داد و بسیار امیدوارکننده بود اما در بحث اعتیاد و زنان خیابانی اقدامات گونه ای دیگر رقم خورد
دوست ما می گفت ما بارها برای مبارزه با خارها ساقه های آنها را قطع کرده ایم و هرگز ریشه هاشان را جدا ننمودیم و آنها باز از خاک سز برآوردند.
برخورهای شتابزده مشکلات را پنهان آشکار نمود، اگر چه در بسیاری مقاطع برخودبالیدیم که بر این مشکلات فائق آمده ایم اما اگر چشمان را باز می کردیم میدیدیم که در خفایا به صورت آشکار(!) مشکلات ادامه دارد
شاید دیگر در خیابان ها دیدن ماشین هایی که به دنبال مسافران خاص می گردند عادت روزانه ما شده باشد! شاید دیگر خبرهای روزانه صدها پارتی را که در آن ها چنین و چنان می شود را از همه رسانه ها بشنویم! شاید خود به چشمانمان دانشجویان (!) معتاد شده را در خوابگا ها (!) دیده باشم! شاید آنتن های ماهواره را در گوشه های خلوت پشت بام ها دیده باشیم! شاید ایمیل فیلتر شکن های اینترنت را تا بحال گرفته باشیم! شاید بعضی را در کوچه ها با هم دیده باشیم!شاید خبر مرگ افراد را از نوشیدن مشروب های سمی (حتی الکل طبی) شنیده باشیم و شاید ...
گرچه شادمان باشیم که سایت های منحرف سیاسی و فرهنگی را فیلتر کرده ایم! جوانان در خوابگاه ها به مطالعه می پردازند، در زیر نظر ما کسی با کسی آشنا نمی شود مگر...!شاید دو سه مجلس پارتی را تصرف غافلگیرانه کنیم! شاید با بعضی اشرار و ماشین های مزاحم برخورد کنیم! شاید آنتن های آشکار خانه ها را جمع آوری کنیم و شاید ... بگذارید یک مثال تکراری بزنم
کسی می گفت قدیم به ما گفتند آستین های کوتاه را در خیابان رنگ کنید و یک بار گه چنین کردیم آن شخص به من گفت رفیق دست من با نفت پاک خواهد شد اما کینه من هرگز! البته شاید ما هم به آستین بلند فردای آن مرد امیدوار شده باشیم(!!!) اما
امروز نوشته بلند شد و شاید از طاقت شما فراتر رفته باشد پس سخن را کوتاه می کنم و روزی دیگر ادامه خواهم داد چرا که نوشته بسیار بلند را کمتر کسی خواهد خواند.

سکوتم از رضایت نیست

سکوتم از رضایت نیست
دلم اهل شکایت نیست
هزار غصه خودش داره
خودش گیره گرفتاره

مدت هاست که در وبلاگ چیزی نمی نویسم، اما احساس می کنم که این خاموشی گناه است و بر من و شما واجب است بر حسب وظیفه آن چه را می دانیم بگوییم، چرا که اگر ایران را دوست دارم و اسلام را می پرستیم سکوت ما قابل بخشش نخواهد بود چون دشمنان ما سکوت نمی کنند و علیه تبلیغات شوم آنها خود باید برخیزیم
کسی می گفت آخر در ایران آزادی نیست اما ببین در امریکا و اسراییل آنقدر آزادی است که پرونده رییس جمهور اسراییل را رسانه های همان رژیم در بحبوحه جنگ به میان می آورند و یا در آمریکا بحث کلینتون می شود و هزاران مورد دیگر، گفتم رفیق این ها هم حربه تبلیغاتی بیش نیستند، پس از این اخبار تو به رسانه ها اعتماد کامل خواهی کرد اما این خبرها فقط برای همین جلب اعتماد و انحراف اذهان عمومی بیش نیستند و پس از کسب اعتماد عمومی اذهان را هدایت می کنند
به قطع رسانه های این کشورها خط مشی کلی را از دولت می گیرند و هرگز آنچه را به ضرر کشورشان و دولت حاکم باشد پخش نخواهند کرد و این گونه برافکار عمومی حاکم می شوند، دیگر دوستانم مثال هایی از رسانه هایی در همین کشورها زدند که به خاطر بیان یک سری حقایق موجود این کشورها برای همیشه تعطیل شدند
هرگز کلام من حمایت از برخوردهای موجود در مملکت ما با مطبوعات نمی باشد بلکه هدف نجات یافتن از ساده اندیشی می باشد.
جان کلام من اینجاست که به خاطر ایران انتقاد کنیم و تلاش کنیم و سکوت ما عدم ما خواهد بود اما در برابر بیگانه اتحادمان را حفظ کنیم خاطره جالبی بگویم
کسی می گفت خبرنگار امریکایی در برابر سرهنگ شکنجه گر مرحوم ابوترابی در زندان عراق از ایشان پرسید که شما اینجا شکنجه هم می شوید ایشان پاسخ دادند بالاخره هتل با زندان فرق دارد(!) و پس از رفتن آنها سرهنگ پرسیده بود چرا نگفتی شکنجه ات میکنم ایشان پاسخ داده بود نمی خواستم شکتیت مسلمان را در پیش کفار کنم! و این گونه این سرهنگ شکسته خاطر شده بود و بعد از این با ایشان همکاری کرده بود و برای انتقال ایشان به دیگر زندان ها همکاری کرده بود.
خودسازی وظیفه ماست اما برای آبادانی خودسازی کافی نیست و باید با همه سخن گفت هر چند کلام ما برای بسیاری سنگین باشد اما عهد ما با جانان گونه ای دیگر است، شخصا بهای کلام و اعتقاد خود را بارها پرداخت کرده ام و دوست دارم از این به بعد با بحث هایی که اینجا مطرح می کنم وظیفه خود را انجام دهم و حداقل از شما بخواهم کمی با هم بیندیشیم و برای همین دوباره مباحث روز را از پی خواهم گرفت
دوست دارم سخنم را با یک کلام زیبا که جایی خواندم به پایان برم
مادرم می گوید : با همه باید ساخت. اما ذهن من معتقد است همه را باید ساخت.