۳.۰۴.۱۳۸۶

من و دانشگاه 3

سلام

سری قبل تا اونجا نوشتم که رویه رفتاریم رو عوض کردم و این موضوع واسه من خیلی ثقیل بود، آخه واسه من آروم نشستن و کاری نکردن فاجعه(!) بود! خیلی وقت در اوج زمانی که از یه کار یا موضوع خوشم میومد اونو کنار میذاشتن و معمولا هم پشیمون نمیشدم اما این بار این موضوع برام خیلی ثقیل و سخت بود. اون روزا خودم رو به روباتیک، رادیو آماتوری، وبلاگ نویسی و ... مشغول کردم تا خیلی هم آروم نباشم!

پس از مسابقات روبات های شهری که از تهران برگشتیم از روباتیک هم خداحافظی کردم و من موندم و رادیو و اسفند پارسال هم از رادیو هم خداحافظی کردم و خوب دیگه خیلی بچه آرومی شده بودم! زندگی هم خوب پیش می رفت تا این که یکی از بچه ها سر یه بحث ایدئولوژیک دیوونم کرد که گفت تو حق نداشتی در برابر هر بهایی آروم شی(!) و ما باید در هر شرایطی آروم ننشینیم و مثالی زد که دکترحسین پور که اونقدر شخصیت ارومی داشت، خودش می گفت یه روز دانشگاه رو به تعطیلی کشوند به خاطر عقاید و آرمان هاش! و اون روز خیلی بحث کردیم و از محدود موقعیت هایی بود که در برابر طرف مقابل کم آوردم و گفتم حق با تو است.

اون زمان تصمیم گرفتم به هر بهایی گذشته رو جبران کنم و بتونیم جو دانشکده رو از نو بسازیم و واسه خودمون و بچه ها آرمان و ایده آل صحیح رو تعریف کنیم، اما یکی دیگه از رفقا که خیلی قبولش دارم به من گفت که حرف های فلانی متین اما اون اصلا مثل تو آدم اجرایی نبوده و فقط پای شعار وای میسه و تو فردا دوباره وسط هجوم کارها دست تنها خواهی ماند، فکر کن و چنین تصمیمی را به سادگی نگیر!

هفته ها درگیر بودم تا این که تصمیم گرفتم رفتاری سقراط گونه داشته باشم! آخه سقراط میگه که من مثل یه خرمگس در آتن هستم که می گردم و با نشستن و نیش زدن افراد را بیدار می کنند و به تحرک وادار می کنند و ابراز می کند که اوتمام تلاشش اين بود كه غرور و خودپسندي مردم را از بين ببرد و آنها را به خودشان بياورد و به نظر من این حرکت او بسیار متعالی و زیبا بوده است.

من هم پسرهای ورودی گاهی به من لقب کلاغ(!) داده بودند و من معمولا حساسیت چندانی نشان نمی دادم تا حدی که یک بار سر کلاس مغنااطیس بچه ها یه کلاغ کنار پنجره اومد و قار و قار کرد و از فرط خنده بچه ها نظم کلاس کاملا به هم خورد و رفقای با معرفت ما تکه هایی به من می پراندند، اما از نظر من همون کلاغ ها نیز به شکستن عادت ما کمک می کنن و بعضی وقت ها ما رو از غفلت جدا می کنند.

دیگه قرار شد تا مدتی فقط میون هر جمعی از هر ورودی که برم واسه اونا فقز سوال ایجاد کنم و دغدغه آفرین باشم تا شاید به این واسطه به فکر وادار بشن! من مدتی که از بچه ها جدا بودم حداقل فایده ای که واسه من داشت منو به فکر کردن عادت داد تا شاید کورسویی از نگاه به آینده داشته باشم و به نظرم اگه بتونیم این کورسو رو به بقیه هم منتقل کنیم عالیه!
دیگه تا مدتی میون تشکل ها شرکت می کنم و حتی تشکل هایی تشکیل می دم اما مدت محدودی با اونا می مونم و سعی می کنم فقط اونا رو مشغول کنم و کنار بکشم تا خودشون تا اخر خط برن تا هم کارها راه بیفته و هم خودم خیلی مشغوا نشم، راستشو بخواین بعد از خداحافظی از رادیو دیگه هرگز نمی خواستم با هیچ گروهی باشم، اما به هر دلیلی فقط تصمیم دارم گروه های موجود رو به تحرک وادارم و راه هایی هم واسه کارهای جدید و نو ایجاد کنم.

در طول دوره دانشگاه واسه من مراحلی پیموده شد که یه دنیا ارزش داشت و فکر و اندیشه من رو واقعا متحول کرد تا حدی که الان امید دارم که یاری سایرین این مملکت رو میشه از نو ساخت، گرچه از خیلی جهات خیلی خیلی خیلی عقبیم، اما اگه ما بخوایم می تونیم مرزها رو بشکنیم و وطن رو از نو بسازیم ، اما فقط مشروط به این که همه با هم باشیم! در این راه لازم نیست از تفریح یا هیچ چیز دیگمون بگذریم، فقط کافیه بدونیم در هر کاری می خواهیم به کجا برسیم!

اون جمله انگلیسی خیلی با معنی بود که :

No Important Where We Are,

More Important Where We Go!

رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن ** ترک من خراب شبگرد مبیلا کن

ماییم و موج سودا شب تا به روز تنها ** خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن

بر شاه خوبرویان واجب وفا نباشد ** ای زرد روی عاشق تو صبر کن وفا کن

خیره کشی است ما را دارد دلی چو خارا ** بکشد کسش نگوید تدبیر خونبها کن

دردی است غیر مردن کان را دوا نباشد ** پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن

در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم ** با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن

گو اژدهاست در ره عشق است چون زمرد ** از برق ان زمرد هین دفع اژدها کن

۶ نظر:

ناشناس گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
ناشناس گفت...

dorood
agar ejaze bedahid pishnahadi dashtam : masaale in ast ke tasavor nemikonam ke raftare soghratgoone dar jameeie emrooz ma karsaz bashad . soghrat dar zamani zendegi mikard ke falsafe va tafakor az masaele moheme zaman be shomar miraft va shayad mardome an zaman bitaasobtar az emrooz miandishidand ama emrooze in taasob va andishehaye az pish taeenshode ast ke andisheye ensan ra hedayat mikonad .fekr mikonam shoma bayd faratar az soghrat beravid ta moaser vaghe shavid
movafagh basid
bedrood

Moeen گفت...

سلام رفیق
اولا عرض کنم که این که من گفتم این رویه رو انتخاب کردم واسه اینه که سال چهارم هستم و منی که حداقل 2.5 سال از درس غافل بودم دوست دارم(تاکید می کنم که دوست دارم) مدتی برای کنکور بخونم و بی شک من اعتقاد دارم فقط تلنگور زدن به دیگران نمی تواند حلال مشکلات ما باشد مگر این که خودمون یا علی بگیم و وسط گود بریم و همیشه هم سعی کردم این طور باشم، اما اقتضای شرایط چنین است که کمی حاشیه برم که البته متاسفانه جدیدا به دلایلی مجبور شدم واسه خیلی از این حواشی وقت زیادی بگذارم
ثانیا: بی شک متاسفانه من هم تعصباتی دارم و مثل باقی مردم زمونه هستم اما دوست دارم به سمتی برم که تعصبات بی منطق رو کاملا از افکارم پاک کنم و این چیزی هست که باعث میشه ساعت ها با رفقا بحث کنم و دوست داشتم به واسطه این وبلاگ نویسی بشه اینجا هم بحث کرد اما ... خوب هم چینم نمیشه
ثالثا: رفیق ما همه باید با هم با هر تفکر و ایده ای که هستیم باشیم تا به جایی برسیم، شما خودت شخصا یا علی گفتی و شروع کنی؟
اما از نظرتون ممنونم و سعی می کنم خیلی خیلی هم به حواشی نرم

ناشناس گفت...

salam
az inke az nokteye aval bardashte dorosti nadashtam ozr khahi mikonam
vali:
chera migid mesle baghie hastid nemigam khodetoon ro az mardom joda bodoonid ya beiandishid ke az oona bartarid ke be vozooh moshakhase ke intor nistid chon dar in soorat dalili baraye delsoozi nakhahid dasht ama nabayad bepazirid ke mesle aksariate ensanha hastid .kasani ke hargez hazer be paziroftone eshtebahate khod nistand ya dar moghabele kasani ke eshtebahate oona ro dar jahate eslah migan faghat jebhegiri mikonand va in badtarin khosoosiatist ke yek ensan mitavand dashte bashadin moteasefane in yek vagheiate ke bayad be onvane yek moshkel talash baraye behboodesh soorat begire
shoma mesle aghaliat hastid
shayad tarife mano shoma az taasob motefavete
man yaali goftam
vali bedoonid ke yarane ziadi nakhahid dasht ya nakhahim dasht
((yari andar kas nemibinam yaran ra che shod? doosti key akhar amad doostdaran ra che shod?))

khodanegahdar

Moeen گفت...

سلام
جناب ناتانائیل خواهشمندم در صورت امکان نوشته هاتونو فارسی بنویسین، آخه فارسی راحت تر می تونه خونده بشه!
قبل از این که برم سراغ بحث خودمون از نکته بینی شما تشکر می کنم و و این نقادی شما رو تحسین می کنم! راستی، من اگر چه شاید در برخوردهای رسمی با افرادی که نمی شناسم یکمی رسمی برخورد کنم، اما اینجا مثل خونه خودتونه!!! می تونین راحت تر صحبت کنین!!( البته نه به اون راحتی که کار کامنت گذاشتین یا شایدم کس دیگه با همین نام گذاشت!)
بحث اقلیت بودن یه بحث عام است که افرادی که واسه عقایدشون حاضر باشن بجنگن و روحیه محافظه کاری رو کنار بذارن در طول تاریخ هم کم بوده اند اما هنگامی که کسی با عقیده ای روشن به پا خاسته همون حکایت "من اگر بنشینم..." بوجود اومده اما خوب من هم احساس نمی کنم که اون طوری که وظیفه دارم، کارم رو درست انجام می دم ولی خوب حداقل دوست دارم در این مسیر تقلا کنم!
اگه ماها ادعای مسلمونی بکنیم می بینیم الگوهای ینی ما خودشون رو واسه جامعشون فدا کردن، امام حسین (ع) می دونست راه کربلا بی برگشته، مسلم می دونست... حضرت زهرا واسه همین پایفشاری بر عقایدش کشته شد و ... اما خوب ماها هر چی باشه یه دلبستگی خاصی به روزمرگی زندگیمون داریم واسه همین اندک بهای ابراز عقایدمون رو هم حاضر نیستیم بپردازیم و منتظر نشستیم تا ناجی به سوی ما بیاید!یه بار یه جمله از یکی از بزرگترین شخصیت های روز مملکت خوندم که محافطه کاری قتلگاه انقلاب است اما همین یه جمله رو هم ما راحت تریم نشنیده بگیریم!
اما بی شک اگر من و شما فرد فردی جامعه بتونیم راه درست رو انتخاب کنیم به یقین بهتون بگم که از اقلیت به اکثریت رسدین راه درازی نیست! در مورد چراغ قرمز های ما ایرانیا و ... قبلا مثال زدم که اینموضوع رو بازتر بحث کردم!
در ضمن، هرکسی از جهتی در نوع خودش بی نظیره و هیچ دو نفری مثل هم نیستند، اما اگه بشه یه روز نیروهای مثبت تک تک فرد ها رو جمع کرد هر کسی برای خودش بزرگترین آدم روی زمین میشه، که مفیدتر از خودش نیست، که جای بحثش الان نیست!

ناشناس گفت...

ممنون از این که میگید میتونم راحت صحبت کنم اما سخت نوشتنم به دلیل رسمی بودش نیست فعلن در حد یک نویسنده نیستم اما سعی می کنم باشم و این باعث میشه در هر زمان و موقعیتی که امکانش باشه از ساده نویسی پرهیز کنم اما مهم نیست به این شیوه گاهی اوقات نوشتن برام مهمتر از حرف اصلیه و این خوب نیست فقط این که بین ما و شخصیت های دینیمون خیلی فاصله هست امیدوارم بتونیم فاصلهای هرچه نزدیکتر رو انتخاب کنیم
در ضمن من کار کامنت نذاشتم در واقع اصلا نمیدونم چیه