۲.۲۳.۱۳۸۶

من و دانشگاه 1

سلام

گرچه خیلی هم راغب نبودم اینجا از خودم و جریاناتی که هنوز تموم نشده بنوسیم اما خوب شاید با اون هدفی که من از وبلاگ نویسی دارم سازگارتر باشه که ایم موضوعات رو گرچه کمی شخصی میشه هم بنویسم!

روز اولی که من دانشگاه اومدم به خاطر فعالیت های دوران دانش آموزی خیلی علاقه مند بودم که هر چه زودتر با کلیه فعالیت های دانشجویی در دانشکده و دانشگاه آشنا بشم و برای همین از همون روز معارف سعی کردم همه جا سرک بکشم. در زمان های مختلف به تشکل های دانشجویی مختلف مثل گروه های علمی، انجمن اسلامی، مرکزکارآفرینی، شورای صنفی، بسیج، هلال احمر، انجمن گردشگری، گروه کوهنوردی و ... و هم چنین گروه های خارج دانشگاه مثل سازمان ملی جوانان سرک کشیدم و همون سال اول با بعضی از اون ها خیلی صمیمی شدم تا دقیقا ببینم چکار می کنند.

سال های اول توی اکثر کارهایی که مربوط به صد نفر بچه های خودمون بود از انتخاب واحد و اردو گرفته تا حتی کمیته انظباطی بچه ها سعی می کردم باهاشون باشم و حتی با بچه های بقیه رشته ها هم در ورودی خودمون ارتباطات جالب بود و در این میون احساس می کردم مخصوصا سال اول رابطه صمیمانه و خوبی بین بچه ها برقرار شده بود تا حدی که استاد ادبیات در هفته دوم سال تحصیلی اطهار تعجب می کرد که بدون هیچ آشنایی قبلی تا اون حد بچه ها با هم صمیمی شده بودند و انصافا در هر کاری با هم بودیم. خود من شخصا اون زمان با همه بچه ها زود صمیمی می شدم تا حدی که روز اول دانشگاه که بچه ها رو توی اتوبوس دیدم و هنوز هم نمی دونستم برقی هستند بعد از سلام بی هیچ مقدمه ای باهاشون شوخی می کردم و هنوز چایی نخورده پسرخاله می شدیم و برای همین بعد از چند هفته جو فوق العاده ای داشتیم.

سال اول اردوهای دانشگاه رو زیاد می رفتیم و بچه ها بعد از کلاس ها به گردش می رفتیم و انصافا جو دلنشینی بر بچه ها حاکم بود تا حدی که خیلی از رفقای خوابگاهی می گفتند اینجا ما از هفته دوم دیگه اصلا احساس غربت نمی کنیم و این جو برای اکثر بچه ها دلنشین بود.

زمان هر چه بیش تر می گذشت سرک کشی ما توی تشکل ها و میون بچه ها بیش تر می شد و حداقل به نظر میومد تا پایان سال اول جو خیلی خوبی داشتیم و گرچه صفری بازی زیاد در می آوردیم اما یکدلی وو یکرنگی بچه ها خیلی زیاد بود.

سال دوم به خاطر یک سال صفر خوب(!) بچه ها کمی پخته تر شده بودند و در عین حال دیگه یواش یواش کانال های ارتباطی مختلفی با قسمت های مختلف دانشکده و دانشگاه و تشکل های اونا داشتیم و برای همین حتی بعضی برنامه ها رو خودمون برگزار می کردیم، شهریور قبل از سال دوم به کمک یکی از بچه های گروه علمی که ورودی 79 بود با دانشکده هماهنگ کردیم که برگزار کننده University Open Day ما باشیم و غرفه دانشکده رو گرفتیم و با کمک بچه های بقیه رشته ها غرفه های اونا رو هم چیدیم و بعد از اون برنامه های دیگه مثل هفته پژوهش،جلسات آشنایی مراکز صنعتی و... رو هم گرفتم و با بچه ها برگزار کردیم که معمولا گفته می شد غرفه دانشکده ما بهترین غرفه های این نمایشگاه ها بودند و از طرف دیگه بقیه برنامه ها که خودم هم از اول دنبالش نبودم رو سعی می کردم با بچه ها همکاری کنم و برای همین در اکثر برنامه ها به ما خبر می دادند.

به موازات این فعالیت ها یه سری بازدیدهای علمی رو هم پیگیری می کردم و هم چنین یک گروه روباتیک هم تشکیل دادم که بتوینیم بقیه ابعاد کاری رو هم به خوبی پیش ببریم که در مورد کم و کیف این گروه ها در نوشته های قبلی اشاراتی کرده ام، هم چنین سال اول میزبانی یه افطاری برای همه بچه هامون و استادا داشتم که سال های بعد هم با همکاری بچه ها برگزار می شد.

کلا در این میون قصد من این بود که یه سنت شکنی بکنیم و بتونیم یه تکاپوی علمی؛ فرهنگی و ... ایجاد کنیم که خوب این حرکات بهایی هم داشت که پرداخت اونا واسه من عادی بود. من یه عادت دارم و اونم اینه که یه گروه تشکیل نمی دم اما اگه دادم پای هر چیزی برای اون گروه وای میسم و هر چند داخل گروه ها برای نظام اونا گاهی تندی هم بکنم اما اجازه نمی دم خارج از گروه کسی در مورد بچه ها حرفی بزنه. یادم هست سوم دبیرستان وقتی یکی از دبیرها یه تکه به بچه های شورای دانش آموزی پروند تا یک ساعت و خرده بعد توی اتاقش نشستم و بحث کردم که اون دبیر عذرخواهی کرد و این در حالی بود که اون رفیق ما خودش خیلی حساسیت نشون نداد.

توی اون مدت که با بچه ها بودم همه جور حرفی به من می زدن و پشت سرم نیز حرف هایی می زدند اما فقط سعی می کردم اگه کسی رودورو حرفی داره جوابش بدم اما خوب اونا که پشت سر حرف می زدند فقط می تونستم برای مخاطباشون دلیل بیارم و با خودشون حرفی نداشتم. این مسایل در این جور کارها عادی بود.

خاطرات دوسال اول خیلی جالب بود تا حدی که ما حتی حدود 10 سی دی عکس و فیل از اون دوران گرفتیم و من فکر می کنم ورودی ما از بسیاری جهات منحصربفرد در میان گروه های مختلفی که به دانشگاه شیراز اومدن بود و بچه ها با حفظ همه حریم های شخصی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و ... به همه نوع فعالیتی می پرداختند.

انگار خیلی ط.لانی شد، خوب بقیش باشه واسه قسمت های بعدی ....

بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست
بگشای لب که قند فراوانم آرزوست

ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابر

کان چهره مشعشع تابانم آرزوست

ولله که شهر بی تو مرا حبس می شود

آوارگی و کوه و بیابانم آرزوست

زین همرهان سست عناصر دلم گرفت

شیر خدا و رستم دستانم آرزوست

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر

کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست

گفتند یافت می نشود جسته ایم ما

گفت آن که یافت می نشود آنم آرزوست

هر چند مفلسم نپذیرم عقیق خرد

کان عقیق نادر ارزانم آرزوست

پنهان ز دیده​ها و همه دیده​ها از اوست

آن آشکار صنعت پنهانم آرزوست

خود کار من گذشت ز هر آرزو و آز

از کان و از مکان پی ارکانم آرزوست

گوشم شنید قصه ایمان و مست شد

کو قسم چشم صورت ایمانم آرزوست

یک دست جام باده و یک دست جعدیار

رقصی چنین میانه میدانم آرزوست

می​گوید آن رباب که مردم ز انتظار

دست و کنار و زخمه عثمانم آرزوست

من هم رباب عشقم و عشقم ربابی​ست

وان لطف​های زخمه رحمانم آرزوست

باقی این غزل را ای مطرب ظریف

زین سان همی​شمار که زین سانم آرزوست

بنمای شمس مفخر تبریز رو ز شرق

من هدهدم حضور سلیمانم آرزوست

۲ نظر:

ناشناس گفت...

"می کنم ورودی ما از بسیاری جهات منحصربفرد در میان گروه های مختلفی که به دانشگاه شیراز اومدن بود و بچه ها با حفظ همه حریم های شخصی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و ... به همه نوع فعالیتی می پرداختند"
معین شر نگو لطفا، ورودیمون آشغال بود و هست

Moeen گفت...

سلام، من در مورد الان هیچ دفاعی ندارم اما در مورد سال اول و نهایتا دوم چرا! آره دیروز یکی از بچه های 82 گفت بی بخارتر از ورودی شما ندیدم، گفتم ورودی ما سال اول و دوم... گفت قبول دارم اولش خوب شروع کردین و کاراتون جالب بود اما بعدش
من پای مورد به مورد کارهای سال اول وایسادم و با هرورودی هر رشته ای در دانشکده خواستی مقایسه می کنیم اما رفیق سال دوم به بعد ماجراهایی اتفاق افتاد که در نوشته های بعدی میارم و باعث شد ورودی ما مقلد محض ورودی های قبلی بشه و به هیچ وجه فعالیت های اونا رو هم نتونه انجام بده اما برای نمونه ببین سال اول کودوم ورودی در دو هفته اول با حضور اساتید دور هم جمع شدن، صمیمیت سال اول بچه ها، بازدید های سال اول و دوم در کودوم ورودی بوده، اون نمایشگاه ها و ... البته خودم هم می نالیدم چون با ایده آل خیلی فاصله بود و صفری بازی و بی جنبه بازی هم زیاد بود اما در شرایط یکسان با بقیه ورودی ها مقایسه کن، سال اول این موضوعات کاملا هدایت شده و کنترل می شد