۴.۰۸.۱۳۸۵

بیاین با هم بحث کنیم(مردگی ما)3

اصلا می دونین هر چی هس زیر سر تاکسی هاست آدم سوارکه می شه هی بحث راه میفته و الحمدلله همه بحث ها هم یهو سیاسی می شه
خودتون خوب حتما دیدین که طرف از نونوا، معلم، کارمند و خلاصه از هر چی دلش پر باشه شروع می کنه و هرچی برسه یا نرسه(!) می گه
می دونین نه قصد دفاع از مسئولین دارم نه قصد تخریبشون چون به نظر من هممون با هم مردیم
طرف یهو می زنه به سیم آخر می خواد فردا همه عالمو به هم بزنه که چرا فلان کارمند فلان کارو کرده و همین طور از همه نالونه
فکر کنم جمله از مرحوم مصدق و شایدم مرحوم بازرگان باشه که می گه" ما ایرانیا در رسیدن به قله اصلاحات مطلوبمون عادت داریم از کوهپایه شروع کنیم بریم تا وسط راه، بعد خسته می شیم بجا این که صبر کنیم و استراحت کنیم و راحمونو ادامه بدیم بعد از روبرو شدن با مشکلات بر می گردیم پایین!" یعنی که حتی حاضر نیسیم سر جامون وایسیم تا نسل بعد بتونه راهمونو ادامه بده برای همین هیچ وقت به قله نمی رسیم
حکایت ماست، آخر قدم جلو میذاریم اما چه زود خسته می شیم و برمی گردیم. من نمی گم همه مسوولا کاراشون بیست و نمی گم هیچ کار نمی کنن اما هر چی هست همه با هم همین طوریم و پای هم میایم
من مثلا دانشجو هستم توی یه دانشگاه مشهور کشور که اعتقاد داریم بچه های تاپی وارد این دانشگاه می شن اما معتقدم مثلا تو رشته خودم بعد از چهار سال کمتر از هشتاد درصد مهتدس داریم گرچه همه مدرک مهندسی داریم اما هیچ کودوم یا درس نمی خونیم یا کار عملی نمی کنیم و یا اصلا مطابق نیاز مملکت پیش نمی ریم و می خوایم بعدا بازار کار و استخدامو همه چی باشه،دانشجو از استاد و دانشگاه شکایت می کنه،استاد از دانشجو و دانشگاه و آموزش و پرورش . همین طور هر کودوم گردن اون یکی می اندازیم اما خوب خودمون کمتر از بقیه مقصر نیستیم
چه قشنگ شاعر می گه
آری آری زندگی زیباست
زندگی آتشگهی دیرینه پابرجاست
گر بیفروزیش رقص شعله اش از هر کران پیداست
ورنه خاموش است
و خاموشی گناه ماست
و به نظر من همه با هم خاموشیم، تا حالا فکرشو کردیم خودمون چیقدر وظایفمون رو انجام میدیم
یکی می گفت من تو انتخابات شرکت نمی کنم تا مسئولا بفهمن قبولشون نداریم گفتم حاج آقا با شرکت نکردن شما کسی چیزی نمی فهمه شما اگر واقعا به فکر اصلاح وطن و خاکت هر قدم به سوی پیشرفت وظیفه تو هست با شرکت نکردن تو کسی چیزی نمی فهمه اما با انتخاب اندیشه ای مشابه فکرت گر چه به تدریج اما می شه به قله رسید و اصلاحات طوفانی در ادوار تاریخ موثر نبوده مگر با مبانی فکری قوی و قدم های برنامه ریزی شده و تدریجی که برداشته می شود
می دونین حرف یکی از دوستام برام خیلی قشنگ بود می گفت
اکثر مردم به زندگیشون خوشن و از اون لذت می برن و خیلی وقتا با کوچکترین چیزی از عالم و آدم شاکی می شن ،خیلی کم می شه حقیقت زندگی حس کرده باشن و به همین خوشن اما بعضیا مثل ما مشکلشون اینه که یه سرک کشیدن دیدن که اونور دیوار اونا که زندگیو به کمالش شناختن چطور بودن حالا ما موندیم و دیگه نه می تونیم مثل اکثر مردم به این زندگی خوش باشیم چون یه چیزا از زندگی دیدیم نه میتونیم به این راحتیا پا اونور دنیای همه مردم بذاریمو زندگی کنی
آره فکر می کنم ما هممون مردیم یا داریم می میریم و به جا همت کنیم بقیه زنده بمونن می ذاریم اونا هم با ما بمیرن
آقا من می گم خیلیا تو این خاک دارن با عشق و علاقه کار می کنن اگر چع بعضیا هیچ اعتقادی هم ندارن اما به یاری تک تک مت و اونا که با عشق و علاقه کار می کنن و تعدادشونم خیلیه می تونیم دست نامردا رو هم ببریم و به آرمانامون و بالای قله برسیم
چون می دونم نوشته خیلی طولانی خواننده نداره تموم می کنم گرچه یه دنیا حرف مونده فقط دو تا شهر می زنم اگه خواسین بخونین

با من اکنون چه نشستن ها ، خاموشی ها ،
با تو اکنون چه فراموشی هاست
.

چه کسی می خواهد

من و تو ما نشویم

خانه اش ویران باد


من اگر ما نشویم ، تنهایم

تو اگر ما نشوی ، خویشتنی


از کجا که من و تو

شور یکپارچگی را در شرق

باز برپا نکنیم

از کجا که من و تو

مشت رسوایان را وا نکنیم


من اگر برخیزم

تو اگر برخیزی

همه برمی خیزند

من اگر بنشینم

تو اگر بنشینی

چه کسی برخیزد ؟

چه کسی با دشمن بستیزد ؟

هر کسی پنجه در پنجه ی هر دشمن

در آویزد
...


شاعر : حمید مصدق

یک شعرم از خانم سیمین بهبهانی

دوباره ميسازمت وطن

اگر چه با خشت جان خويش

ستون به سقف تو ميزنم

اگر چه با استخوان خويش

دوباره ميگويم از تو گل

به ميل نسل جوان تو

دوباره ميشويم از تو خون

به سيل اشک روان خويش

اگر چه صد ساله مرده ام

بگور خود خواهم ايستاد

که برکنم قلب اهرمن

به نعره آنچنان خويش

اگر چه پيرم ولی هنوز

مجال تعليم اگر بود

جوانی آغاز ميکنم

کنار نوباوگان خويش

۳ نظر:

ناشناس گفت...

چی بگم که نگفتنم بهتر زندگی ماشینی ما دیگه مجالی برای فکر کردن به این حرف ها برای خیلی ها باقی نگذاشته. وقتی که ماشین شدی و راه آیندت از قبل برات مشخص شده باشه عملا دیگه زنده نیستی و وقتی که به یکنواختی عادت کرده باشه و تسلیم زمونه باشی ...

ناشناس گفت...

راستی اطف کن و با آبی ننویس چون خوندنش سخته

Moeen گفت...

راستی تو نوشتن یه سوتی دادم، می خواسم بنویسم کمتر از بیست درصد(حتی کمتر) مهندس می شن اشتباها نوشتم هشتاد درصد!!! به بزرگواری خودتون ببخشید