۴.۰۹.۱۳۸۶

چطور تصمیم بگیریم؟

وقتی آدما می خوان رشتشون رو انتخاب کنن، وقتی می خوان همسر انتخاب کنن، وقتی می خوان جایی رو واسه سفر انتخاب کنن، وقتی می خوان واسه یک ساعت دیگشون برنامه ریزی کنن، وقتی می خوان از ماشین جلویی سبقت بگیرن، وقتی می خوان بین دوگزینه تست انخاب کنن و وقتی می خوان ... باید تصمیم بگیرن و این موضوع در هر مقطع پیچیدگی و راه خاص خودش رو داره!

در همه مقاطع زندگی ما مدام داریم تصمیم می گیریم و این که بتونیم در هر لحظه بهترین تصمیم رو بگیریم واسه زندگی آیندمون خیلی تاثیرگذاره، تا حدی که می تونه مفهوم زندگی ما همین تصمیم گیری ها باشه، بعضی از اونا خیلی بزرگ و تاثیرگذارند و بعضی خیلی ساده و پیش پاافتاده اما در همه موراد وجه مشترک انتخاب کردن ماست!

اگه ما احیانا بتونیم در هر کارساده ای حتی نحوه صحبت کردن با یک رفیق حتی برای لحظه ای فکر کنیم و راهی را از میان هزاران راه ممکن انتخاب کنیم بی شک در زندگی خود راهی منطقی و صحیح را می توانیم انتخاب نماییم و تاثیر این تامل کوتاه را در کوتاه مدت و لندمدت خواهیم دید!

تصمیم ما هرچی بزرگتر باشه واسه انتخابش باید بیش تر فکر، تحقیق و مشورت کنیم تا بتونیم همه ابعاد موضوع رو در نظر بگیریم و هرچه این مراحل بهتر انجام بشه به قول یکی از رفقا مثل درختی است که داره ریشش رو واسه اون کار قوی تر می کنه و بالطبع بعدا می تونه در اون کار ساقه ها رو باقدرت تمام تا به اوج آسمون ببره! این که ماها بتونیم پای تصمیم هامون وایسیم و نخواهیم تند و تند محل ریشه دواندنمون (!) رو عوض کنیم هم فاکتور خیلی مهمیه!

این همه قصه گفتم تا بگم که مصداق یکی از اونا همین حکایت کار من هست که مدت هاست حتی چندین و چند سال هست که دارم مشورت می کنم و جز یه عده که به سخره می گیرن اما از مشورت با بقیه خیلی نکته های جدید یادگرفتم و نحوه تصمیم گیریم عوض شد!

اولین چیزی که به نظر من واسه یه همچین تصمیمات بلند مدتی لازمه اینه که آدم بلندمدت و با افق بالایی به قضیه فکر کنه، حتی به سال قبل از مرگش فکر کنه و بینه در اون مقطع هم اگه راه برگشت داشته باشه همین مسیر رو انتخاب می کنه یا نه؟! یه جورایی از پنجره اینده به انتخاب اکنونش فکر کنه!
خیلی مهمه که اگه آدم بتونه مصداق هایی از آدمایی که شرایط مشابهش رو داشتن پیدا کنه و از اونا همه پارامترهای تصمیم گیریشون رو بپرسه و تک تک اونا رو با پارامترهای اساسی واسه خودش مقایسه کنه و از تجربه هاشون استفاده کنه و خوب بالطبع باید در این موارد ترجیحا افرادی رو انتخاب کنه که کوله بار پرتری دارن، مثلا یکی که می خواد ازدواج کنه اگه بره سراغ یه آدم که چند هفته هست که ازدواج کرده گرچه می تونه تجربه های اون فرد رو به کا ببنده اما بالطبع کسی که 10 سال پیش ازدواج کرده افق های دید بیش تر ی می توه داشته باشه!

گذشته ادما و حتی خانواده آدم واسه هر تصمیم گیری می تونه مهم باشه و این که آدم بشینه فکر کنه همه چیز رو عوض می کنه خیلی رویایی فکر کردن هست، ما باید بدونیم بی شک در بسیاری موارد در آینده خواه ناخواه مانند گذشته مان عمل خواهیم کرد و این که بخواهیم رویه زندگیمان را به کل عوض کنیم به این سادگی ها مقدور نیست، در مورد خانواده نیز ما خوا ناخواه بسیاری از رفتارهامان مشابه والدین و بقیه اعضا و جو حاکم برخانواده است و نمی توان تصور کرد به صرف چندساعت تفکر در خلوت خود می توانیم بسیار متفاوت با خانواده برخورد کنیم.

گرچه اصلا ربطی به علت نوشتن این متن نداره اما بذارین یه مثال قشنگ واستون بزنم. یکی از رفقا می گفت رفیق داشتم از یک خانواده کاملا سنتی و توی دانشگاه تصمیم گرفت که ازدواج کنه و یک دختر رو خودش پیدا کرد و علی رغم نظر خانواده قدم جلوگذاشت و به خانواده هم خبر داد، از قضا یک بار شب برای یک جشت رفقاش دعوتش کرده بودم و علی رغم این که بچه مذهبی دانشگاهشون بود اون شب راضی شد و رفت و وقتی دید که در اون مراسم دخترهاشون هم هستند کمی به بچه ها گله مند شد اما خوب بعد از مدتی دید که دختر مورد علاقش هم به مراسم اومد و بعد از این که به یکی از اتاق ها رفت با لباس جدید به میون جمع برگشت، رفیقمون می گفت اون پسر دیگه افسرده شده بود و داشت دیوونه می شد، می گفت گرچه خودش از خانواده کاملا سنتی و مذهبی بود اما می خواست مثل باقیه رفقاش عمل کنه اما در عین حال هم نمی توانست همچین موضوعی رو هرگز تحمل کنه!
این قصه کوتاه رو که گفتم یکی واسه همون بحث بود که جوحاکم برخانواده شما در تصمیم گیری های شما پارامتری اساسی است و از طرف دیگر در همه حال سعی کنید با خانواده مشورت کنید و هیچ موضوعی رو از اونا پنهون نکنید چون هرچند طرز فکر شما و خانواده ممکنه متفاوت باشه اما بی شک بیش از هر کس دیگر خانواده نگران آینده شما هستند و اونا کسانی هستند که مصلحت شما را در هر حال در نظر می گیرند و اگر هم واقعا جومطلوبی برای بیان همه موضوعات در خانواده ندارید سعی کنید این جو را ایجاد کنید و حتما حتما در موضوعاتی که می خواهید تصمیماتی بگیرید که مهم هستند با خانواده مشورت کنید!

همیشه واسه هر آدمی یه شخصیت تاثیرگذار فکری وجود داره که آدم اونو قبوا داره، سعی کنید در تصمیم گیری های مهم با این افراد که نظرشون واستون مهمه حتما مشورت کنید و با استدلال هر چند مدت که شده با اونا بحث کنید تا به بتیجه برسید، گاهی نظر یکی از این افراد بیش از نظر چندین نفر می تونه واسه شما تاثیرگذار باشه!

ما معمولا با شرایط ایده آل فکر می کنیم اما سعی کنید یک تلورانس واسه هراتفاقی در نظر بگیرید و بحرانی ترین شریط رو هم لحاظ کنید، من تصمیم گرفته بودم یک سال بیش تر دانشگاه بمونم در اون یک سال تغییر گرایش از مخابرات به کنترل بدم و بعد سال بعد کامل بخونم تا بتونم دانشگاه تهران به دلیل استادی که شنیدم دید کاربردی در مسائل اجتماعی با کمک کنترل داره قبول شم و دکترا برم جامعه شناسی که واسه هر مرحله چندین و چند دلیل واسه خودم داشتم، یکی از رفقا به من گفت خوب فلانی اگه فرضا همه این شرایط همون طور که دوست داری اتفاق افتاد و همه هم تشویقت کردند اما یهو دکترا رفتی جامعه شناسی و در رقابت با ادمایی که 7 سال فقط جامعه شناسی خوندن ترم اول مشروط شدی واسه خودت استدلال کردی که به دلیل همون هفت ساله، ترم بعد هم و ... و بالاخره اخراج شدی و مجبور شدی بری سربازی و وقتی اومدی بیرون از دنیای برق سال ها فاصله گرفتی و دیگه واسه سنت خیلی جاها استخدام نشی و ... افسوس نخوری که ...

حرف اون رفیق خیلی منطقی بود و من باید واسه تصمیم گیری این گزینه رو هم لحاظ می ردم و گفتم که اصلا اونایی که ما می گیم الگوهامون هستند هیچ کودوم به اهدافشون کامل نرسیدم و اون رفیق گفت که معین پس سعی کن برای پیروزی تلاش نکنی که با شکست خرد بشی بلکه اونقدر هدفت برات متعالی و بزرگ باشه که اگه صدبار هم زمین خوردی باز با انگیزه بلند شی و دوباره تلاش کنی!
مشورت با هر آدمی می تونه یه افق دید جدید به ما بده و من در این مورد خاص این موضوع رو کاملا تجربه کردم و معتقدم آدم باید مشورت هاش رو کاملا کنه و همونطور که در سوره آل عمران بیان میشه بعد از مشورت کامل تصمیم بگیره و اون موقع دیگه به خدا توکل کنه و دیگه توی مسیر هرگز شک نکنه، مثل یک راننده که تصمیم گرفته سبقت بگیره و به لاین سمت چپ رفته و ماشین داره از طرف مقابل میاد حالا اگه شک کنه ممکنه همه زندگیش نابود بشه!

اگه همه مراحل استشاره تا جایی که به ذهن ادم میرسه تموم شد اگه آدم یه چهره باشه که اعتقادات مذهبی داره و هنوز هم شک داره می تونه استخاره از طریق آدمایی که این کارو بلدن بکنن، گرچه این مرحله قدم آخره اما خیلی وقت ها استخاره هم به آدما نصیحت می کنه و انتخاب نهایی رو به شما میده!

بالاخره در نهایت این شمایید که باید تصمیم نهایی رو بگیرید و یک گزینه رو انتخاب کنید!

من هنوز واسه اون نوشته قبلی در مورد تصمیم گیری از نظرات شما استقبال می کنم و منتظر اونا هستم!


رنگ دیروز

خرسندشدیم

ازاینکه امروز

رنگی دگراست

نه رنگ دیروز

تاشب نشده

رنگ دگرشد

گفتندازاین نکته

هزارنکته بیاموز

۴.۰۱.۱۳۸۶

مهندسی اجتماعی رویکردی فرارشته ای

وقتی آدما می خوان یه کار غیرمعموا انجام بدن معمولا میان و یه سری مصداق مشابه واسه خودشون پیدا می کنن تا به واسطه اونا اول بتونن به صورت شهودی خودشون رو قانع کنن و بعد بتونن به جامعشون این ایده رو القا کنن که کاری که می خوان انجام بدن درست هست!

وقتی به فکر تغییر رشته افتادم خیلی دنبال این گونه مصداق ها گشتم و به موارد زیادی رسیدم که خیلی هاشون رجال سیاسی مملکت بودن و اتفاقا جهش از مهندسی به سمت علوم انسانی در کارشناسی ارشد داشتن یا حتی مواردی که طرف فوق لیسانس فیزیک داشته و بعد واسه دکترا سراغ جامعه شناسی رفته!

بعد از اون نوشته قبلی خیلی ها با بحث کلامی، آفلاین، ایمیل و ... نظراتشون رو به من دادن که یه جورایی هیچ کودوم منو قانع نمی کرد، آخه من حالا واقعا هردو رشته رو دوست دارم و اعتقاد دارم حتی اگه به علوم انسانی برم این چهارسال مهندسی واسه علوم اجتماعی رفتن من هم می تونه خیلی مفید تر از چهارسال لیسانس علوم اجتماعی باشه، آخه یه جورایی دیدی که من نسبت به مهندسی و جامعه توی این چندسال پیدا کردم به نظر خودم خیلی کاربردی تر و عملی تر از چهار سال علوم اجتماعی واسه من میتونه باشه!

با یکی از رفقا که بحث می کردم گفتم مهندسی اصولا رویه ای اصطلاحا دست به آچار داره، یعنی سعی می کنه هرچند هم مبانی تئوری رو کامل ندونه اما به سوی عمل بره و این موضوع همون چیزی هست که به نظر من خلائی که در علوم انسانی هست رو می تونه بپوشونه و واسه مملکت ما بسیار کارساز باشه! اگه ما بتونیم علوم انسانی را اط تئوری به سمت کاربرد بکشونیم خیلی مفید است!

مرحوم دکتر حسین پور خودش و هم دوره ای هایش از دایل پیشرفتش این موضوع را مطرح می کردن که ایشون اولا از مهندسی شروع کرد و دیدی کاربردی پیدا کرد و سپس به سراغ علوم پایه رفت و با تقویت پایه علمی خودش به سمت مهندسی که عرصه کاربرد علوم بود بازگشت و این طور توانست تا حد زیادی مثمر ثمر باشه، حتی یکی از اساتید بخش فزیک بیان می کردند که روی آوردن از مهندسی به فیزیک زیاد داریم اما عموما این افراد از مباحث کاربردی خسته شده اند و به سراغ فیزیک آمده اند و برای همین گرایش های تئوری را انتخاب می کنند اما تفاوت دکتر به این بود که وقتی هم که به فیزیک رفت رویکرد کاربردی و عملی در برخورد با مسائل داشت که به ندرت چنین افرادی را می بینیم!
یکی از دلایل علاقه من به مهندسی همین موضوع می باشد و شاید یکی از دلایلی هم که ریاضی فیزیک رفتم این بود که اعتقاد داشتم اون گرایش ذهن آدمی رو بازتر می کنه و پرورش میده تا آدم بهتر بتونه فکر کنه، وقتی هم با افرادی صحبت می کردم که بعد از مهندسی تغییر رشته داده اند از تجربه مهندسی خود به نیکی یاد می کردند و از دلایل پیشرفت خود همان تجربه را می دانستند!

بی شک افرادی مثل من بسیار هستند که به دلایلی مشابه ریاضی فیزیک می روند و بعد به سوی مهندسی می آیند در حالی که علاقه خاصی به علوم انسانی دارند و شخصا با بسیاری از این افراد صحبت کرده ام، اما گفتم تجربه اون چند ترم علوم اجتماعی رغبت من رو برای تحصیل همزمان از بین برد!
خیلی فکر کردم که چکار میشه کرد که آدم به هدف هایش برسد و در عین حال هیچ فرصتی رو از دست نده، اما یک ایده خام به ذهنم رسیده که مدتی است ذهنم رو به خودش مشغول کرده، اون ایده رویکرد فرارشته ای و ایجاد یک رشته جدید در دانشگاه هست!

خیلی فکر کردم که اگه بتونیم ما رشته ای مثلا با عنوان مهندسی اجتماعی ایجاد کنیم و در اون مباحث مختلف مهندسی و علوم اجتماعی رو پوشش بدهیم میتونه شخصیت های فوق العاده جالبی تربیت کنه! این ایده مدت زیادی زمان خواهد برد اما اعتقاد دارم مخاطبان زیادی خواهد داشت!

در دانشگاه صنعتی شریف رشته فلسفه علم در دوره فوق لیسانس وجود دارد و با استقبال زیادی از سوی دانشجویان مهندسی برق و مکانیک اون دانشگاه که رتبه های برتر لیسانس بوده اند نیز روبرو شده و تا حد زیادی اعتقاد دارم این موضوع نیز می تواند مخاطبان بسیار زیادی را چه از علوم انسانی و چه ریاضی فیزیک جذب کند!

ایده من فعلا در حد یک جرقه در ذهن است اما به این موضوع فکر کردم که دوره برای کارشناسی ارشد پیوسته دانشجو بپذیرد و درس هایی چون علوم اجتماعی، فلسفه، ریاضیات مهندسی، آمار، روانشناسی، اقتصاد، کنترل (از مدرن تا فازی)، برنامه نویسی و ... رو پوشش بده فوق العاده نیروهایی قوی ای پرورش خواهد داد که می تونن واسه جامعه بسیار مفید باشن!

در جوامع دیگر عموما به ط.رمثال کاربرد مباحث کنترلی را در مسائل اجتماعی بسیار می بینیم ولی در کشور ما معمولا این موارد به ندرت دیده می شود و دلایل بسیار زیاد دیگری برای این امر دارم که نیاز به پردازش بسیار عمیقی خواهد داشت!

این ایده برای عملی شدن حداقل به چند نیروی متخصص و پیگیر نیاز خواهد داشت و احساس می کنم مخاطبان بسیار زیاد و کاربرد فراوان در جامعه فعلی ما خواهد داشت اما خوب سعی می کنم تحقیقاتی در این مورد انجام بدم و خیلی خوشحال می شم که نظرات شما رو بدونم!

اندک اندک ، اندک اندک ، جمع مستان مي رسند

اندک اندک ، اندک اندک ، مي پرستان مي رسند

اندک اندک جمع مستان مي رسند

اندک اندک مي پرستان مي رسند

دل نوازان ، ناز نازان در رهند

گل عذاران از گلستان مي رسند

اندک اندک زين جهان هست و نيست

نيستان رفتند و هستان مي رسند

دل نوازان ، ناز نازان در رهند

گل عذاران از گلستان مي رسند

سر خمش کردم که آمد خالق ، اي

نک بتان با آب دستان مي رسند

۳.۳۰.۱۳۸۶

کمکم کنید تا تصمیم بگیرم

آدما بعضی وقت ها سر دوراهی که می رسند راهشون رو می گیرد و بی هیچ توقفی می روند، اما بعضی ها سر دوراهی که می رسند با شک راهشون رو انتخاب می کنند و ادامه می دهند، بعضی ها هم یه توقف می کنند و بد راهی رو انتخاب می کنند. به دو راهی بعدی که می رسند دوباره ملاک هایی برای انتخاب آدما رو دسته بندی می کنه و این طوری هرآدمی واسه خودش یه مسیر رو انتخاب می کنه که شاید مقصد بعضی راه ها یکی باشه!

من سردوراهی های زیادی با شک رفتم اما این بار سر دوراهی وایسادم و نمی دونم به کودوم راه برام، واقعا دوست دارم کمکم کنید تا بتونم راهم رو انتخاب کنم!

دوراهی انتخاب رشته دبیرستان با شک رفتم ریاضی فیزیک گرچه عشقی از علوم انسانی داشتم، سر دوراهی کنکور اومدم برق و چون اون عشق هنوز زنده بود همزمان توی دانشگاه مدتی جامعه شناسی می خوندم اما با هزاران استدلال اونو رها کردم تا بشم آقای مهندس و نهایتا بعدها اگه خواستم اونو جدا ادامه بدم!

اما حالا واقعا سردوراهی گیرکردم و نمی دونم چه کار کنم، یه جورایی تازه لم برق توی دستم اومده و قصد داشتم تابستون جبران گذشته رو کامل بکنم و اگه خدا کمک کنه بخونم و ارشد برم تهرون اما این بار تصمیم گیری واسه من خیلی سخت شده!

دبیرستان که بودم مخصوصا سال سوم خیلی توی کارای جنب درسی بودم تا این که یه بار دیگه مامانم شبه اولتیماتومی داد که معین دیگه اینقدر روی شورا و این چیزا وقت نذار و بعد از مدرسه بیا خونه، صبح من بجای کلاس رفتم شورای ناحیه تا بتونم به موقع به خونه برگردم(!) اما خوب یه کاری فرمونداری داشتم و چون هنوز به تعطیلی مدرسه زمان داشتم(!) رفتم اونجا اما کارم گیر کرد و وقتی زنگ زدو خونه که بگم ممکنه طهر دیر برم فهمیدم از شورای ناحیه راپرتم به خونه رفته که تو اون جلسه صحبت کرد و ... . این خاطره رو گفتم که بگم همون موقع هم احساس می کردم گل مارو واسه ریاضی فیزیک نسرشتند اما خوب به خاطر این که به مدرسه علاقه داشتم و اونجا علوم انسانی نداشتیم و ... دیگه همون ریاضی موندیم!
وقتی تابستون پیش دانشگاهی اومد من یه دلیل ایجادانگیزه و جو در اون زمان بعد از مدت ها دوری از کتاب نشستم پای درس و قصد داشتم تهرون برم و خودم رو تا عید رسوندم به باقی بچه ها اما عید که خیلی ها مخم را خوردند که بچه جون مگه دیوونه ای که خانواده رو ول کنی بری دیار غربت، دیگه تقریبا درس خوندن رو نسبت به اون چند ماه تعطیل کردم تا این که اومدیم برق، که توی دانشگاه واسه خیلی ها که منو و کارای منو می شناختن خیلی تعجب داشت که مهندسی برق شیراز قبول شدم اما خوب دیگه این طور شده بود!
چند سالی درس نخوندم اما دوباره انگیزه منو ترغیب می کرد که برخلاف این سه سال دانشگاه که مثل دوران دبیرستان خوش گشته بودم این تابستون بشینم پای درس و شاید اگه خدا کمک کرد و تهرون قبول شدم با خانواده بریم اونجا، اما این بار دوباره بدجوری توی دوراهی گیر کردم که دنبال علوم انسانی برم یا نه؟!
آخه درسته که خیلی چیزا رو تجربه کردم که یه دنیا ارزش داشت و الان با هزاران کلنجاری که با خودم رفتم برق رو واسه خودم توی دلم کاملا جادادم، اما احساس می کنم من برای برق ساخته نشدم، راستش فکر می کنم می تونم فوق و دکترا را بگیرم و بعد نهایتا یه جورایی متفاوت با افراد فعلی جذب بازار کار شم اما این منو سیر نمی کنه!
من عشق کارگروهی روی جامعه انسانی هستم و این فاز بیش تر به علوم انسانی می خوره تا مهندسی!

اون روز توی گوگل گشتم دنبال وبلاگ و سایت های جامعه شناسی و وقتی اونا رو دیدم با خودم گفتم که خیلی از افراد هستند که از این عشق های که تو داری رو دارن، اما خوب چه فایده؟! اما بعدش که توی قضیه ریزتر شدم دیدم همه در حد تئوری و نظریه پردازی هستند، اما من به قول رفقا یه نیروی عملیاتی هستم و سعی می کنم اون چیزی رو که صحیح می دونم پیاده کنم و فکر می کنم ضعف مملکت ما در علوم انسانی همین جاست!
از نظر مبانی نظری ما افراد زیادی داریم اما اونا که راهکار ارائه بدن و پای پیاده سازی اون بمونن خیلی کمند و به نظر من واسه همینه که جامعه شناسا یا سیاسیون مملکت ما نمی تونن نقششون رو به خوبی ایفا کنند چون اکثرا یا تخصص ندارند یا عملیاتی نیستند.

با خودم فکر کردم که اگه راه علوم انسانی رو انتخاب کنم می تونم توی اون مسیر تا جایی که مقدورباشه جلو برم و اونطوری حسی که در ذات من هست بهتر میتونه ارضا بشه و شاید چون عشق گروه های اجتماعی رو دارم بهتر بتونم تاثیرگذار باشم اما اگه بخوام مهندسی رو ادامه بدم میشم یکی مثل باقی مهندسا که تاثیرگذاری کمتری و نامتناسب تری با روحیات خودم خواهم داشت!
یه جورایی من اونقدری که در روابط اجتماعی با افراد ذوق می کنم هرگز با بقیه چیزا حال نمی کنم و خلا حضور نیروهای عملیاتی رو توی اینخاک می بینم اما خوب برق هم جاذبه های خاصی واسم پیدا کرده!

می خواستم فوق را هم برق بخونم بعد مسیر رو عوض کنم اما فکر می کنم این طوری زمانی از دستم خواهد رفته که دیگه بر نمی گرده، و واسه همین تصمیم گیری واسه من سخت شده

در مورد برق هم خیلی چیزا رو دیدم که درصد بسیارزیادی از دانشجویان برق ندیدند و انگیزه زیادی هم برام ایجاد شده، اما خوب ... نمی دونم حتی فکر می کنم اونقدری که با بچه های مهندسی گشتن دید منو باز کرد هرگز در رشته های انسانی نمی تونستم به این دید برسم، از جهت دیگه احساس می کنم اگه آدم بتونه حتی در حوزه برق نیروهای مناسبی روپرورش داد از همین جا میشه به همه اهداف علوم انسانی رسید!

اونا که منو می شناسن و با تیریپ من آشنا هستند از همه خواهش می کنم نظرشون رو بدن تا بتونم زودتر تصمیم بگیرم که واسه فوق لیسانس تغییر مسیر بدم یا نه؟! شاید بقیه هم اگه یه ذره توی وبلاگ بگردن با بعضی روحیات من آشنا بشن و بتونن نظرات خودشون رو بدن!

حادثه

آن لحظه که از نیازانسان

دارد نه کم ازهوای حیوان

یک دانه ی گندم طلایی

ازتشت طلا گران بهاتر

درحادثه های ناگهانی

سالم زمریض مبتلاتر

آسوده مباش که بی نیازی

یک آن دگرپرازنیازی

آنجاکه تو فرعون زمانی

درتیررس باد خزانی