۵.۱۲.۱۳۸۶

جنس مخالف گفتارششم

آقای مسئول می گفت که سال 79 حدود 25% دانشجویان کشور معتاد به مواد مخدر بوده اندو بالطبع امروز این ارقام تغییر کرده است و یک روند رو به رشد در این مورد حاکم است و خوب به هردلیلی از آمار سال های اخیر سخنی نگفت که برای خود جای تامل داشت!

وقتی می بینم عده ای معتاد رو توی گوشه و کنار شهر نشستند و در اون دنیایی که برای خودشون ساختن به انتظار مرگ نشستند تعداد کثیری از ما در مورد به بیراهه رفتن اونا شک نمی کنیم و حت فکر می کنیم اگه اونا هم کمی مثل ما به مسیری که انتخاب کردن فکر کرده بودن شاید به بیراهه نمی رفتند و ...

این قصه رو برای این گفتم که به موضوع روابط با جنس مخالف از جهت اعتیاد اون نگاه کنم! راستشو بخواین به نظر من اعتیاد به جنس مخاف در دانشگاه های ما بیش از اعتیاد به مواد مخدر هست و آثار تخریبی اون اصلا مثل موادمخدر بروز نمی کنه! آخه معمولا کسی با تفکر به عواقب مواد مخدر به سمت اونا نمیره برای تفریح یا همراهی با رفقا یا تجربه هر چیز برای یکبار یا ... قدم می ذارن و متاسفانه جامعه اونا رو از این موضوع دور نمی کنه!

اصلا در محیط دانشگاه به طور مثال کسی نمی آد که معتاد به مواد مخدر یا جنس مخالف یا رفیق بازی یا سیاست بازی یا ... بشه و معمولا به تدریج هست که جذبه هایی آدما را معتاد می کنه! اون چیزی که به نظر من خیلی هم مضر هست همین اعتیاد بی مورد هست که متاسفانه ایجاد میشه و وسیله اون میتونه چت، تشکل ها، سایت هایی بعضا دولتی مثل کلوب، نشست های علمی، حتی کارهایی در جهت مبارزه با تهاجم فرهنگی و یا حتی متاسفانه می بینیم بعضی مناطق در دارالقرآن ها یا دفاتر مذهبی هم میتونه باشه!!!

دوست داشتم در مورد نحوه معتاد شدن ها بیش تر بحث کنم و بگم این اعتیاد به نظر من شیوعی بیش از دوبرابر موادمخدر داره و بجز غفلت آدما از وظیفه های اصلیشون اصلا رفتارهای زنانه را در مردها و بالعکس مردانه را در زن ها شیوع می ده و به تدریج افراد رو در منجلابی از اعتیاد می اندازه که مثل مواد مخدر بعد از مدتی برای افراد چندان جذابیت خاصی نیز ندارد و خود واقف هستند که عمر خود را بیهوده می گذارند اما اگر یک ساعت با موبایل، یک ساعت رودررو، یک ساعت در پارتی و ... با هم نباشند روز آنها نخواهد گذشت! اما بنابرقولی که داده بودم باید به موضوع دیگری بپردازم و اگر فرصتی بود در این مورد بعدا بیش تر می نویسم.

توی نوشته قبلی قول داده بودم در مورد حریم ها کمی با جزئیات بیش تری صحبت کنم برای همین ابتدا سعی می کنم به اون موضوع بپردازم! ما توی دینمون می گیم که ادما مجازند در حریم شخصی خود انتخاب داشته باشند اما صرفا با ورود به جامعه موظف خواهند بود عرف و شرع را در حریم اجتماعی رعایت کنند!

خوب حالا این واژه ها خودشون خیلی کلی هستند و باید بحث شوند. برای مثال عرض می کنم در شهر اصفهان منطقه ای یهودی نشین وجود دارد که اگه به اونجا برین می بیننین که خانم هاشون بدون روسری هم هستند اما همون ها از محله خودشون که خارج می شن حجاب را مطابق عرف رعایت می کنند و این نمونه ای از تفکیک جامعه برای آنهاست!

در بحث حجاب خیلی حرف ها وجود داره که خودش مصداق هایی از این مورد است که پرداختن به اونا بحث رو طولانی می کنه و از موضوعاتی هست که من خودم شدیدا به اون اعتقاد دارم اما در برابر اعتقادم به برخوردهایی موجود در جامعه در جهت حجاب کاملا انتقاد دارم برای همین رویه موجود در جامعه رو اصلا نمی پسندم و این که از حجاب صحبت می کنم بر من خرده نگیرید که اگر مایل باشید به بحث آن بعدا خواهم پرداخت.

ما مجازیم که در حریم شخصی خود با حجاب یا بی حجاب باشیم اما به محض ورود به جامعه ملزم به رعایت عرف، قانون و شرع حاکم بر جامعه هستیم. این امر را با اندکی تامل خواهیم پذیرفت که بی شک ورود افراد بدون هیچ حجابی مشکلاتی را ایجاد می کند ولی خوب بحث را خیلی ها بر میزان حجاب می گذارند که آن نیز وابسته به سه پارامتر دیگر است کمااین که بعضی مراجع در ایلات و عشایر که عرف حجاب بانوان متفاوت است و موهای آنها دیده می شود را گونه ای دیگر از جوامع شهری واجب می دانند که بحث تخصصی آن خارج از موضوع ما خواهد بود!

پس بالطبع ما با زندگی در جامعه یک عرف برای خود تعریف می کنیم که اتفاقا وضع قوانین اجتماعی و حتی مذهبی به این عرف وابسته است و این عرف یک سری قوانین نانوشته است که عموم مردم آن را پذیرفته اند و حتی در احکام دینی مثلا در مورد استین کوتاه آقایان حکم می شود که حرمت آن به عرف جامعه وابسته است، یا بحث ماه های حرام دوران جاهلیت که اسلام ان را رد نمی کند یا بحث چارشنبه سوری!

بحث از مصداق های متفاوت نمی خواهم بکنم در موضوع رابطه با جنس مخالف نیز عرفی در جوامع مختلف حاکم است که لزوما صحیح نیز می باشد و در هر جامعه متفاوت خواهد بود، برای مثال در دید عموم مردم این که یک دختر مجرد با پسرها ارتباط زیادی داشته باشد و با انها به گردش و تفریح برود بسیار مذموم دانسته می شود و این موضوع برای پسرها مصداق کمتری دارد.

اینجا قصد بررسی کردن علت چنین باورهایی را ندارم و قصدی در جهت تایید یا تکذیب آن را هم ندارم و حتی اعتقاد دارم در بعضی جوامع و حتی بعضی شهرها مثلا در شمال تهران این اعتقاد بسیار متفاوت و حتی برعکس جلوه می کند تا حدی که یکی از رفقای تهرانی می گفت عروس در عقد خود دوست پسرهایش را دعوت می کند و به داماد معرفی می کند و حال تصور کنید که در فلان شهرستان عروس به داماد بگوید من با این اقا جمعه ها به باغشان می رفتم(!) ، شاید بتوانید تصور کنید ه اتفاقی می افتد

ما به سبب زندگی در جامعه با یک سری عرف ها بزرگ شده ایم و خوب به تدریج ممکن است این عرف ها تغییر کند اما موظف هستیم تا جایی که با حریم اعتقادات شخصی ما یا اعتقادات دینی ما تناقض ندارند این عرف را رعایت کنیم و اگر ان را صحیح نمی دانیم در جهت اصلاح آن قدم برداریم.

اگه من با این عرف بزرگ شدم و فردا حاضر نخواهم بود با دختری ازدواج کنم که برای کارهای کوچک و بزرگ به سراغ پسرها می رفته و اوقاتش رو با اونا می گذرونده بالطبع حق هم نخواهم داشت خودم هم با سایر دخترها چنین کنم! و حتی یک پله بالاتر حتی اگه این عرف را قبول ندارم باز هم حق ندارم بقیه رو معتاد به اختلاط کنم که فردا اونا در این جامعه با عرف حاکم بر اون براشون مشکل ایجاد بشه! (حالا ملت می گن ببین افکار متحجرانش رو می خواد در قالب منطق بریزه!) بی خیال بذارین بگن

کلام امروز کمی طولانی شد و مطمئن هستم از نظر خیلی ها غیرقابل قبول هست اما سعی کنید کمی هم از این دید به اختلاط نگاه کنید و خوب از نظرات شما استقبال می کنم و خوب بالطبع من هم اعتقاد ندارم اندیشه هایم کاملا درست است چون اصلا در این موارد نسخه خاصی وجود ندارد وگرنه پیش از اینها بسیاری ان را می نوشتند و درآمدهای کلانی کسب می کردند(!) من به هیچ عنوان با برخوردهای حاکم در برابر اختلاط موافقتی ندارم اما معتقدم ما باید دیدگا ها را بیان کنیم و سپس حق انتخاب نهایی با افراد خواهد بود اما خوب بالطبع اگر بدون اطلاع رسانی در این راه قدم بگذارند ما در اشتباهات آنها مقصر خواهیم بود.

در مورد این که من به لزوم وجود کارهای مختلط با حفظ حرمت ها هم اعتقاد دارم(!) بعد از این خواهم نوشت و بحث حرمت ها را در صورت نیاز در نوشته بعدی ادامه می دهم!

توي تنهايي يك دشت بزرگ
كه مثل غربت شب بي انتهاست
يه درخت تن سياه سربلند
آخرين درخت سبز سرپاست
رو تنش زخمه ولي زخم تبر
نه يه قلب تير خورده نه يه اسم
شاخه هاش پر از پر پرنده هاست
كندوي پاك دخيل و طلسم
چه پرنده ها كه تو جاده كوچ
مهمون سفره ي سبز اون شدن
چه مسافرا كه زير چتر اون به تن خستگيشون تبر زدن
تا يه روز تو اومدي بي خستگي
با يه خورجين قديميه قشنگ
با تو نه سبزه نه آينه بود نه آب
يه تبر بود با تو با اهرم سنگ
اون درخت سربلند پرغرور كه سرش داره به خورشيد ميرسه منم منم
اون درخت تن سپرده به تبر كه واسه پرنده ها دلواپسه منم منم
من صداي سبز خاك سربي ام
صدايي كه خنجرش رو بخداست
صدايي كه تو ي بهت شب دشت
نعره اي نيست ولي اوج يك صداست
رقص دست نرمت اي تبر بدست
با هجوم تبر گشنه و سخت
آخرين تصوير تلخ بودنه
توي ذهن سبز آخرين درخت
حالا تو شمارش ثانيه هام
كوبه هاي بي امونه تبره
تبري كه دشمنه هميشه ي
اين درخت محكم و تناوره

من به فكر خستگي هاي پر پرنده هام
تو بزن، تبر بزن
من به فكر غربت مسافرام
آخرين ضربه رو محكمتر بزن


۴ نظر:

ناشناس گفت...

الان كامنت نمي ذارم مي ذازم براي وقتي كه چند بار ديگه هم خوندمش شايد هم بعدا مستقيم باحات بحث كردم چون با كامنت گذاشتن نمي شه

ناشناس گفت...

دوست عزیز. چند نکته رو در نظر بگیر:
1) اینکه وقتی از چیزی به اسم عرف صحبت میکنی حواست به این موضوع باشه که عرف چیزی بر آمده از خود جامعه است. چیزی نیست که از بالا بر جامعه تحمیل بشه. بنابر این تو و هر کس دیگه ای هیچ اجباری در پذیرفتن اون نداره. عرف برایند رفتاری تمام اعضای یک جامعه است. پس تو هم به عنوان یک عضو از این جامعه حق داری و باید که در تشکیل این عرف نقش داشته باشی. من هیچ الزام منطقی رو برای رعایت کردن این عرف (به جز جاهایی که وضوحا به نفعم باشه) در خودم نمیبینم.
2) این حرف که ما باید عرف رو رعایت کنیم وضوحا منجر به بازتولید عرف میشه. این حرف یعنی اینکه این کار رو باید انجام بدی چون عرف میگه. خوب کارها دو دسته هستند. یا منطقن به نظر آدم درست میان. یا نمیان. اگر درست میان که خوب باید انجامشون داد. و اگر درست نیستن چرا باید به خاطر یه عرف غلط اون کار رو انجام داد؟ در حالی که میدونیم انجام این کار خودش باعث بازتولید این عرفهای اشتباه در جامعه میشه.
3) در مورد روابط دختر و پسر: یکی از واضح ترین حقوق هر فردی داشتن روابط آزاد با هر کسی که میخاد (جنس موافق و مخالف) هست. چرا میگم واضح ترین؟ چونکه نه تو، نه من، و نه هیچ کس دیگه ای نمیتونه بگه که فلانی نباید (اجبار) فلان رابطه رو داشته باشه. چونکه تو در جایگاه یک انسان هیچ گونه برتری نسبت به یک انسان دیگه نداری که بخوای برای اون نحوه زندگیش رو تجویز کنی. البته من میدونم که تو فقط عقیده شخصیت رو گفتی. ولی قبول کن که اگر در جایگاهی بودی که قدرت بیشتری داشتی این عقیده ات رو اعمال میکردی. اگر میبینیم که در حال حاضر این جور روابط به گه کشیده شدن ریشه در ماهیت این رابطه نداره. ریشه اش در مشکلات دیگر اجتماعی هست که اونها باید درست بشن. وگرنه اگر اونها درست نشن و جلو این روابط هم گرفته بشه مشکلات جای دیگه ای خودشون رو نشون میدن.

اگه جوابی میخوای بدی لطفن تو وبلاگ خودم بگو ک ببینم.

Moeen گفت...

سلام آذین خان گل، ارادتمندیم
1) عرق جوامع یک سری الگوهایی هستند که در جوامع پذیرفته شده اند که بساری از انها مبنای منطقی دارند و بسیاری دیگر به صورت رسومی اجرا می شوند که شاید هیچ مبنای منطقی خاصی در عصر حاضر نداشته باشند و این عرف برای افراد هم چون یک سری قوانین نانوشته محسوب می شود که اتفاقا در بسیاری موارد برخوردها در برابر شکستن عرف از سوی افراد شدیدتر از قانون شکنی هست. ما با زندگی در جامعه تا حد زیادی باید عرف اون رو رعایت کنیم هرچند این عرف خیلی هم مبنای منطقی نداشته باشه اما به تدریج می تونیم اونو عوض کنیم. برای مثال در عرف ما ایرانی ها معمولا وقتی برای شام دعوت هستیم ابتدا غذا را سرو می کنیم و سپس با میزبان می نشینیم و گپ می زنیم و اگه هم کار دیگری داشته باشیم با عذرخواهی خواهیم رفت اما طاهرا مثلا عرف فرانسه اینطور هست که شما شام که خوردین باید برین و اگه بمونین برای اونها یه جور توهین و پر روبازی هست، حالا خوب برعکس اینجا اگه تا شام رو خوردیم بریم شاید با خودشون بگن آدم گشنه، آداب اجتماعی هم بلد نیست! عملا این دو نوع عرف متفاوت توسط مردم دوکشور رعایت میشه و شاید هیچ کدام از جهاتی نسبت به دیگری تقدمی نداشته باشند اما خوب دیگه عرف هستند و شما فی البداهه خونه یه غریبه برین بعد از شام پا نمی شین اما خوب بعد از مدتی شاید که اشنا تر شدید این کار رو هم بکنین و به طرف بگین شاید توهین تلقی نکنه! این که شما با شلوارخونه به خیابون نمیرین یا توی خیابون نمی خوابین یا ... بیش تر از این که از لحاط منطقی بررسی بشن بخاطر عرفی هستند که بلاشک قابل تغییرند
پس ما همیشه عرف رو از لحاظ منزقی نمی سنجیم بلکه به صرف رایج بودنشون رعابیتشون می کنیم اما می تونیم در جهت اصلاح اونا قدم برداریم و خوب حتی در بعضی موارد با عرف هایی که می دونیم کاملا غلط هستند برخورد می کنیم، مثلا چارشنبه سوری را می تونیم بپذیریم یا نه اما در برابر این که کسی ترق به زیرپای مادر ما بیندازه برخورد می کنیم هر چند شاید این موضوع جزئی از عرف یک منطقه شده باشه
3) من به هیچ وجه بحثی از اجبار نکردم و فقط گفتم اعتقاد دارم قبل از ارتباط باید بینش ایجاد کرد و اطلاع رسانی کرد، خودمون بارها در جامعه دخترانی رو دیدیم که قربانی رویاپردازی خودشون شدن و خام خام قدم جلو گذاشتن و بهای سنگینی رو پرداخت کردن و بعد از اون حتی دست به خودکشی یا ... زدن که شاید اگه از اول کمی با بینش قدم جلو می ذاشتن هرگز این اتفاقات نمی افتاد، پس باید فقط جلوی برخوردهای خام رو بگیریم و هر انسانی مختار هست و اتفاقا من خودم شدیدا با برخوردهای موجود در جامعه مخالفم. در مورد بحث قدرت که گفتی شاید این موضوع ناشی شده از فاصله بین دانشگاه های ما هست که این طور فکر می کنی و اگه با هم بودیم این طور قضاوت نمی کردی! من گروه های روباتیک،بازدید های علمی، کنفرانس ها و ... همه رو مختلط تشکیل دادم و مدیریت اونا معمولا کامل با خودم بوده و هرگز کانتکتی در این مورد نداشتم و برخورد با بچه ها نداشتیم و همه تیپ از بچه ها در این گروه ها شرکت داشتند که معمولا موجب نارضایتی هیچ کسی نمی شد و معمولا همه بعد از اتمام کار رضایت داشتند چون من به کار مختلط اتفاقا اعتقاد دارم و این اقتضای جامعه است اما خوب به بینش قبل از ارتباط هم اعتقاد دارم.مشکلات اجتماعی رو من و تو باید حل کنیم، عرف را ما باید اصلاح کنیم. شاید حتی رفقای دانشگاه که برخوردهای منو دیدن با این نوشته های من تعجب کنن اما من مطابق حریم های اعتقادی خودم برخورد می کنم اتفاقا هرچند با بچه ها در مورد اختلاط بحثی نداشتم اما خوب خیلی وقت ها با مخالفین اونا بحث های مفصل داشتم، من به حفظ حریم ها معتقدم اما از اقدامات آنها که نمی دانند و قدرت دارن و اشتباه می کنند بیش تر نقد می کنم
4)جواب رو توی هردو وبلاگ نوشتم اما تو لطف کن توی وبلگ خودم جواب بده اگه جوابی نوشتم با یاهو360 خبرت می کنم

ناشناس گفت...

کلن جفتمون حرفای زیاد متفاوتی نمیزنیم. فقط چیزی که به نظرم اهمیت داره این هست که اعمال زور بر یک نفر بر پایه ی عرف یک کار غیر انسانیه. یعنی خیلی از عرف سو استفاده میشه. مثلا من یه بار میخواستم دو قدم پامو از خوابگاه بزارم بیرون که یه کتابیو بدم به یکی. بعدش نگهبون خوابگاه به بهانه اینکه شلوارک پام بود نگذاشت این کارو بکنم. خوب من در اون لحظه دلم میخواست دندوناشو تو دهنش خورد کنم. چون اونایی که منو تو این خوابگاه راه دادن وظیفه شون بوده که راه بدن و دارن پولشو از همین پول مالیاتی که امثال من میدن میگیرن. یا مثلن یه بار ما داشتیم توی دانشگاه پینوکیو بازی میکردیم حراست اومد بهمون گیر داد. بعدش اونا دقیقا به اتهام عدم رعایت عرف دانشگاهی این قضیه رو توی پرونده ما ثبت کردن. در حالی که اگر از دانشجوها نظر سنجی بکنی بیشتر از 50 درصدشون با این کار ما مشکلی ندارن.
مسئله اینه که اگه درستی چیزی رو میخوای ثابت کنی نمیتونی بگی چون این عرفه پس اون درسته.
دیگه اینکه حرفت در مورد رسم درسته. این موردایی که میگی دقیقن همونایی هست که گفتم که سود و زیان لحظه ایم باعث میشه انجامشون بدم (مثال شام). اما نمیتونی بگی که چون رسمه که همه روسری بپوشن پس از این به بعدم همه باید روسری بپوشن. خودت توی مدرسه پسرونه بودی میفهمی وقتی میگن موهاتونو با نمره 8 بزنین چه غوغایی میشه. حالا چه طور به این راحتی میگی نصف آدما یه پارچه ای رو همیشه سرشون کنن. اوک. این عرفه و اگه این کارو نکنن گاییده میشن. (هرچند که اگه قضیه انقد زوری نبود اونقدا هم گاییده نمیشدن. ) ولی تو نمیتونی بگی که بدیهتن باید یه پوششی باشه. آره خوب برای حفظ سلامتی هم که شده یه شورتی همه باید پاشون کنن. که حتی اونو هم خودشون باید عقلشون برسه. وگرنه تو هیچ برتری به اون نداری که بگی واسه سالم موندن من تو باید یه چیزی بپوشی. منظورت چیه؟ تو سالم بمونی عوضش یکی دیگه گاییده بشه؟ نه این طور نمیشه. البته من میدونم که تو این جور نیستی. فقط با این لحن گفتم که تاثیر حرفم بیشتر بشه.
قبولت داریم بابا...