۵.۲۴.۱۳۸۸

روزی که از قرآن جز رسم و خط آن و از اسلام جز نام آن، باقي نمي‌ماند

لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّىٰ يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ ۗ وَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلَا مَرَدَّ لَهُ ۚ وَمَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَالٍ [١٣:١١]
برای هر کس پاسبانها از پیش رو و پشت سر برگماشته شده که به امر خدا او را نگهبانی کنند. خدا حال هیچ قومی را دگرگون نخواهد کرد تا زمانی که خود آن قوم حالشان را تغییر دهند (و از نیکی به بدی شتابند) ، و هرگاه خدا اراده کند که قومی را (به بدی اعمالشان) عقاب کند هیچ راه دفاعی نباشد و برای آنان هیچ کس را جز خدا یارای آنکه آن بلا بگرداند نیست.

بدجوری دلم گرفته بود بود، دیگه همون طوری که گفته بودم تصمیم نداشتم موضوعات روز خبرگزاری ها را پیگیری کنم، اما با بچه ها به بحث می پرداختیم و احساس خطر آسیب های دینی برای من و رفقا وجود داشت. قرآن رو بازکردم آیه 6 سوره رعد بود خوندم و جلو اومدم تا به این آیه 11 رسیدم، دیگه واقعا حس عجیبی داشتم تصمیم گرفتم که این مطلب رو بنوسیم.
مدتیه که توی مملکت ما حوادث تلخی رخ میده که اگه بخوایم سکئت کنیم بی شک وظیفه دینی و ملی خودمون رو کنار گذاشتیم بلکه باید چالش های موجود رو سعی کنیم بررسی کنیم تا خدای نکرده مصداق اون حدیث زیر از رسول خدا نشیم که:
" زماني بر امت من خواهد آمد كه از قرآن جز رسم و خط آن و از اسلام جز نام آن، باقي نمي‌ماند. آنها را مسلمان مي‌نامند در حالي كه دورترين مردم از اسلام هستند. مساجد آنها را آباد است اما به سبب خالي بودن از هدايت خراب و ويران‌اند. فقيهان آن زمان بدترين فقها در زير آسمان خواهند بود، فتنه و آشوب از خودشان شروع شده و به خودشان برخواهد گشت"
یا حدیث دیگری که"اي عوف! چگونه خواهي بود زماني كه اين امت هفتاد و سه گروه شوند، يك گروه از آنها وارد بهشت مي‌شود و ساير آنها در آتش خواهند بود» عرض كردم اي رسول خدا(ص) آن هنگام، چه زماني خواهد بود؟ حضرت فرمودند: «آن هنگام كه مأموران انتظامي زياد شوند، كنيزكان مالك گردند و برة كوچك بر منبر بنشيند (شايد مراد بچه‌هاي خلفا باشد)، قرآن را با آهنگ بخوانند، مساجد را زينت كنند و منابر را مرتفع بسازند، ثروت مسلمانان در دست گروه خاصي قرار بگيرد، دادن زكات و صدقه را زيان و خسران بشمارند و امانت را غنيمت بپندارند و براي غير خدا دين را بياموزند، زماني كه مرد از همسرش فرمان ببرد و از مادرش نافرماني كند و پدرش او را رها نمايد، امت‌هاي پيش از خودشان را لعنت كنند، بزرگان و سران قبيله فاسق شوند و پست‌ترين مردم راهنمايشان باشد، به خاطر ترس از افراد و پرهيز از گرفتاري شر آنها، احترامشان كنند، در اين هنگام است كه به هفتاد و سه گروه تقسيم مي‌شوند... تا اينكه مردي از اهل بيت من كه به او مهدي(ع) مي‌گويند ظهور مي‌كند. پس اگر او را درك كردي از او اطاعت كن و از هدايت‌يافتگان به دست او باش"
البته در لینکی که در پایان گذاشتم توصیف خوبان آن عصر نیز آمده است که می تونید خودتون مراجعه کنید
راستشو بخواین دیگه بنظرم بعضی آقایون مدعی کارد به استخونمون رسوندن و نباید سکوت کرد. وقتی توی مملکت اسلامی ما قبح دروغ شکسته می شه و فردی به عنوان مسئول عالی رتبه از رسانه ملی برای خوش نام جلوه دادن خود آمار دروغ می دهد در حالی که همان روز ارگان های نظارتی و نهادهای مربوط آن امر را تکذیب می کنند (در هر صورت یکی از ان ها دروغ می گوید) و کسی از میان مدعیان اسلام اعتراض نمی کند، این به معنی شکستن قبح دروغ است و باید احساس خطر کرد.
وقتی خبرگزاری های دولتی که از مالیات ما اداره می شوند، افترا می زنند و به قانون پایبند نیستند و افترایشان با مستندات قاطع رد می شود اما ناظران قانون در مملکت علی رغم وجود شاکی خصوصی اقدام نمی کنند باید احساس خطر کرد که اصول دینی ما جز این می گوید!
در دین ما آبروی مومن اولی بر ناموس او نام برده شده و چون بی هیچ سندی آبروی مومنان را به حراج می گذارند باید احساس خطر کرد.
وقتی مبنای اسلام را عده ای که مطالعات فقهی و دینی نیز ندارند منافع سیاسی خود می گذارند و با آن ها برخورد نمی شود و مجازند به نام قانون و اسلام آن چه را دوست دارند انجام دهند و مخالفان خود را خارج از دین بنامند باید احساس خطر نمود! یادمان باشد که بلاتشبیه از هر دو جهت (!) آن زمان که مولا امام حسین (ع) قیام فرمودند هرگز کسی حاضر نبود با فرزند رسول خدا بجنگد اما یزید گفت که فرزند رسول خدا از دین خارج شده و باید مقابل او جنگید و شمشیر بلند نمودند.
بگذارید حادثه ای را در حکومت مولایمان با روزگار اخیر مقایسه نماییم. خود ارج از مخالفان اصلی حضرت علی بودند اما تا به میدان جنگ نیامدند حضرت با آنها ستیز نفرمودند و در جنگ نیز دستور دادند که تا آنها شمشیر نکشیدند شما شمشیر نکشید، چون جنگ پایان یافت و عده ای از آنها فرار کردند تحت تعقیب قرار نگرفتند تا جایی که ابن ملجم از همان جمع حضرت علی را به شهادت رساند. این سیره علوی است و امروز من به عنوان شیعه مولایم احساس خطر می کنم.
اگر در مثال هایم بخواهید خرده بگیرید و تعمیم به حالت کلی دهید و قضاوت نابجا کنید سخن مرا مقلوب نموده اید، به کلام قرآن مانند نادانی شده اید که فردی با نوک انشگت ماه را به او نشان می دهد و فرد نادان فقط به نوک انگشت فرد نگاه می کند
دوستان و رفقایی که بارها با هم بحث نموده ایم بیایید و به مکتب علوی برگردیم و دست از افراط بردارید، عقاید افراطی شما اسلام و نظام اسلامی را به مخاطره می اندازد، بیایید و به راه قرآن بازگردیم، اگر کسی ظلمی کرد حقی را پایمال کرد سکوت نکنیم که سکوت در برابر ظلم عین ظلم است و ظلم با اسلام و حکومت در تضاد است
رفقا ما معتقدیم باید قانون برای تک تک افراد جامعه اجرا شود و تک تک احکام اسلام باید اجرا شود، سکوت در برابر هر ظلمی مقدمه بر ظلم دیگر است. منصف باشیم و دین را ابزار تمایلات سیاسی خود نکنیم.
کلام آخر را نیز آیه ای از قرآن می آورم از آنان که ظلم کوچکی را مجاز می دانستند و ادامه داستان را شنیده اید و در سوره یوسف نیز آمده است:
"اقْتُلُوا يُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضًا يَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبِيكُمْ وَتَكُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْمًا صَالِحِينَ [١٢:٩]
باید یوسف را بکشید یا در دیاری (دور از پدر) بیفکنید تا روی پدر یک جهت به طرف خودتان باشد و بعد از این عمل (توبه کرده و) مردمی صالح و درستکار باشید. "



http://www.hawzah.net/Hawzah/Magazines/MagArt.aspx?MagazineNumberID=5718&id=56758

۵.۲۰.۱۳۸۸

هـمچو نى من گفـتنيها گفـتمى

این نوشته برای صفحه فیس بوک بنده است



همه خبرهای اون سایت را مرور کرده بود و هر چه آدرس را دوباره تایپ می کرد خبر جدیدی مشاهده نمی کرد، صفحه را بست و به سراغ سایت بعدی رفت، عناوین تکراری را کنارگذاشت و عنوان هایی که جدید می نمود را باز می کرد، با خواندن چند سطر هدف نوبسنده را برای خود معلوم می نمود و اگر منطقی می یافت تا انتها پیش می رفت بعد می رفت سراغ سایت بعدی... در میان سایت های خبری سری هم به آرشیوها و خاطرات کسانی می زد که امروز خود را بزرگ می دانند می زد...
ساعت ها در طول روز در میان اینترنت می گشت و سعی می کرد اگر حقیقتی ناب یافت به دیگران بگوید و این داستان چندین ماه او را مشغول داشته بود. دیگران نیز از رسانه هایی که داشتند سعی می نمودند آنچه می گذرد را رهگیری نمایند، نکته مشترک در میان مردم نگاه هایی بود که دیگر قضایا را با شک می نگریستند و دلشوره ای از آنچه می گذشت داشتند...
ما به واسطه شهروندی، به واسطه مسلمانی، به واسطه زندگی باید نسبت به آنچه در اطرافمان می گذرد آگاه باشیم و نسبت به آنچه عبور از خط قرمزهای ما محسوب می شود موضع بگیریم اما نباید فراموش کنیم که وظایف دیگری نیز داریم که غفلت از آنان نیز اشتباهی بزرگ است. به همین دلیل است که سیاسیون نیاز به احزاب آزادی را لازم می دانند که مردم با ملاک های منطقی خویش یکی از آن ها را انتخاب نمایند و بجای بررسی همه جریانات فقط در موارد اصلی حزب و یا تخصص خودشان به بررسی بپردازند و اگر انحرافی در عقاید حزب دیدند در اصلاح آن بکوشند یا در صورت نیاز حزب خویش را عوض نمایند.
گر چه در مملکت ما احزاب جایگاه لازم را چه از جهت حقوق و چه از جهت وظایف را ندارد بگونه ای که حتی بعضی معتقدند در ایران حزبی نداریم اما برای مقدور شدن برنامه ریزی سیاسی ما می توانیم به حداقل هایی کفایت نماییم و در جهت اصلاح شرایط موجود بکوشیم.
امروز بنده پس از ماه ها بررسی حوادث ریز و درشت در کشورم تا جایی که به منابع آن دسترسی داشتم و ارزشمند تر از آن سعی در تحلیل آنچه می گذشت و مقایسه آن با تاریخ مملکتمان وظیفه سنگین تری نیز احساس می کنم و آن دانش اندوزی در رشته مورد علاقه خود می باشد، از این رو ضمن تایید مواضع گذشته ام پس از این اخبار را تنها از سایت قلم نیوز پیگیری خواهم کرد و در صورتی که احساس وظیفه نمایم باز در آینده رویه پیشین را پیش خواهم گرفت.
در نظر بنده اقدامات ما در جوامع کوچکی که عضویت موقت و یا دائم داریم بسیار موثرتر از نقل تنهای اخبار کلان مملکتی است و سعی در تحلیل به وسیله صاحبان فکر و اندیشه بسیار موثرتر از بیان عقاید فردی صاحبان فکر است! بنده شنیدن سخنرانی را بسیار کم اثرتر از مناظره های منطقی می دانم و مشکل امروز مملکت را هم فقدان تحلیل و اسطوره پروری بیهوده افراد می دانم.
آنان که که دانسته به دلیل منافعی به اسلام و ایران ضربه می زنند بی شک به سادگی به راه صحیح نخواهند آمد، آنان که دانسته به بهانه هایی چون حفظ نظام به اسلام ضربه می زنند نادانسته به نظام نیز ضریه می زنند که آنها را به نوشته فرزند شهید مطهری که در صفحه ام به اشتراک گذاشتم ارجاع می دهم و آنان که نادانسته چنین می کنند باز مقصرند که در این عصر اطلاعات چشم خود را بسته اند نا نبینند و هر آنچه خود یا دوستانشان می کنند را مصداق وطن پرستی و حفظ اسلام بنامد. هر سه دسته از نظر من محکوم اند و ما باید تا جایی که می توانیم منطق را حاکم نماییم که به تعبیر اسلام عقل ما پیامبر باطنی ماست و ما باید از او پیروی کنیم.
در پایان برای همه آنان که فرصتی بیش تر دارند آرزوی توفیق دارم و اعلام می نمایم که تنهایتان نخواهیم گذاشت اما در همه عرصه همزمان باید پیشرفت و این نه به معنای ترک عرصه که به معنای حفظ پشتیبان های عرصه خواهد بود.
پیروز باشید



سّـر پنهان اسـت اندر زیر و بم
فاش اگر گویم جهان بر هـم زنم *
آنچه نی میگوید اندر این دو باب
گر بگویم من جهان گردد خراب *
با لب دمسـاز خود گر جفـتمى
هـمچو نى من گفـتنيها گفـتمى
هـر كه او از هم زبانى شـد جدا
بینوا شـد گر چه دارد صد نوا
چون كه گل رفـت و گلسـتان در گذشـت
نشـنوى زآن پس ز بلبل سـر گذشـت‏
چونکه گل رفـت و گلسـتان شـد خراب
بوی گل را از که جوئیم از گلاب *
جمله معـشـوق اسـت و عاشـق پـرده‏اى
زنده معـشـوق اسـت و عاشـق مرده‏اى

۵.۰۳.۱۳۸۸

همه مقصریم، همه متهمیم

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسَىٰ أَنْ يَكُونُوا خَيْرًا مِنْهُمْ وَلَا نِسَاءٌ مِنْ نِسَاءٍ عَسَىٰ أَنْ يَكُنَّ خَيْرًا مِنْهُنَّ ۖ وَلَا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ ۖ بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيمَانِ ۚ وَمَنْ لَمْ يَتُبْ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ [٤٩:١١]ا
ای اهل ایمان، مؤمنان هرگز نباید قومی قوم دیگر را مسخره و استهزا کنند، شاید آن قوم که مسخره می‌کنند از خود آنان بهتر باشند. و نیز بین زنان با ایمان قومی دیگری را سخریّه نکنند که بسا آن قوم از خود آن زنان بهتر باشند، و هرگز عیبجویی (از همدینان) خود مکنید و به نام و لقب‌های زشت یکدیگر را مخوانید که پس از ایمان به خدا نام فسق (بر مؤمن نهادن) بسیار زشت است و هر که توبه نکند چنین کسان بسیار ظالم و ستمکارند
فریادهایش هر روز بر آسمان می رفت، هر آن چه در سالیان قبل برخلاف ایمانش گذشته بود، هر ظلمی که بر او در هر جایی روا داشته بودند را بیاد می آورد و همه را نشات گرفته از یکجا می دانست و آرام نمی شد، هر آن که مخالف نظرش بود را مزدور می دانست ... ا
چند ساعتی با هم بحث نمودیم، قصه را از همان سی سال پیش با هم مرور نمودیم تا ببینیم که واقعا مقصر چه کسی است، خیلی وقت برد که قبول کرد مقصر آنچه به بدی گذشته همه با هم هستیم! ا
سالیان سال است که سکوتمان سرنوشت ما را چنان که نمی خواستیم رقم زده است. بگذارید خودمان را بگذاریم جای رئیس هیات مدیره اداره مان و ببینیم از چشم او دنیا چگونه می گذرد؟!ا
پس از یک انتخابات با برشمردن اشکالات رئیس پیشین به صورت تحلیلی راهکارهایی ارائه می دهم و با اکثریت آرا مجمع عمومی انتخاب می شوم
معاونمان کسی است که سالیان سال با او بوده ایم و عقایدی مشابه ما دارد، زیر دستان او هم گونه ای چیده شده اند که همگونی فکری نسبی فرادست و فرودست به صورت سلسله مراتبی حاکم باشد. من دوست دارم واقعا کارهای مثبتی انجام دهم پس حتی با کارگران اداره هم چهره به چهره ارتباط برقرار می کنم و با ارباب الرجوع نیز، هرچند مجبور باشم ساعاتی اضافی صرف کنم
بعضی کارها را پیش می برم چندان که مدیران قبلی نتوانسته اند چنین کنند و مشغله های جدیدی در این راستا برای من ایجاد می شود، معاونان من که مورد اعتماد من هستند قبول می کنند که ارتباط با فرودستان را به عهده بگیرند تا من بتوانم به افق های جدید کاری بپردازم و جلساتی ماهیانه برای بررسی گزارش ها می گذارم
من که بسیار سخت گیر و حساس در کارهایم هستم متوجه می شوم که یکی از مسئولین کاری را بخوبی انجام نداده و برای آن که همت خویش را در حل مشکل اداره نشان دهم او را از سمت خود برکنار می کنم، پس از آن دیگر معاونانم برای آن که چنین اتفاقاتی نیفتند سعی خواهند کرد در گزارشات خود ضمن بیان مشکلات از این که من تحت تاثیر شدید سخنانشان قرار گیرم پیشگیری کنند
پس از زمانی دیگر آنها گزارش های خلاف واقع به من خواهند داد تا خود را پرتلاش جلوه دهند و هر آن چه رخ می دهد را در سایه مدیریت بنده و تلاش خود معرفی می نمایند و من نیز مشاهده می کنم که همه گزارش ها نشان دهنده موفقیت روزافزون است و توانسته ام تحولی بزرگ ایجاد کنم
در میان کارمندان نیز مسئولین برکنار شده در دوران مدیریت من ریز به ریز مشکلات را شرح می دهند و به آن ها کاملا اثبات می کنند که همه مشکلات از عدم لیاقت شخص من است...
پس از پایان دوره مسئولیت دوباره در جلسه مجمع عمومی حاضر می شوم و لیستی از هر آن چه در این مدت در اداره و نواحی اطراف رخ داده و یا نداده اما به من گزارش شده را شرح می دهم اما کسی دیگر به نقد مشکلات کار من می پردازد و میز مسئولیت را از من می رباید غافل از آن که آن چه می گوید دقیقا مشابه آن چیزی است که خود چندین سال پیش گفتم... ا
آن چه من شرح دادم ایده آل ترین حالتی بود که من فقط قصد خدمت داشته ام و بدین فکر بوده ام که دقیقا راه درستی را تا انتها رفته ام! این سناریو هر روز و هر روز در عرصه های مختلف مملکتی تکرار می شود و با خیال خدمت مسئولینی در مملکتمان حتی شاید بتوان گفت متاسفانه خیانت می کنند! اما مقصر کیست؟!ا
اگر از من بپرسید می گویم تک تک اعضای مجمع عمومی که فقط برای مجمع عمومی حاضر شده و بعد تا پایان مسئولیت من سکوت می کنند و سپس مسئول دیگری را انتخاب می کنند و همه مشکلات را از سومدیریت من نشات گرفته می دانند. البته در اداره من زیردستان من صدای چند تن مخالف را خفه می کنند تا خود را حفظ کنند و این گونه هم مرا و هم اداره را و هم خودشان را خراب می کنند
اگر امروز دوست داریم هیات مدیره قوی داشته باشیم باید در همه عرصه ها هرگز سکوت نکنیم نه همه صبر کنیم و هر 4 سال فریاد برآوریم که چه شد؟! رفقا مشکل ما مشکل مدیرانمان نیست مشکل خودمان است!ا
اگر در اداره ما نه یک، دو کارمند که 20 کارمند در برابر اتاق من در سال اول تجمع می کردند و مشکلات را بر می شمردند من حتی اگر نیت خدمت نداشتم برای حفظ مدیریت خود هم که شده ترتیب اثر می دادم. امروز دروغ و تزویر را در سطوح کلان مدیریتی خواسته یا ناخواسته وارد کرده ایم. امروز بجای فعالیت در جهت حل مشکلات عده ای در مملکت ما آمار می سازند تا مدیران و خود را موجه جلوه دهند و متاسفانه عده ای زیادی از مدیران ما به چنین مشکلی دچارند اما نمی دانند و این فاجعه خطرناکی را برای ما می تواند ایجاد کند
من در این نوشتار انگشت اتهام مشکلات اخیر را فقط بسوی خودمان بلند می کنم و اصلی ترین مشکل را نیز همین موضوع می دانم که در نوشتارهایی با عناوین "دوباره می سازمت وطن" چنین مصداق هایی را ذکر کرده ام و انشاالله در سایر نوشته ها بقیه مشکلات را بررسی می نماییم و سطوح کلان همین مشکل را نیز بیان می کنم
مرغ معما
دير زماني است روي شاخة اين بيد
مرغي بنشسته كو به رنگ معماست
نيست هم آهنگ او صدايي، رنگي
چون من در اين ديار، تنها، تنهاست

گر چه درونش هميشه پر ز هياهوست
مانده بر اين پرده ليك صورت خاموش
روزي اگر بشكند سكوت پر از حرف
بام و در اين سراي مي رود از هوش

راه فرو بسته گر چه مرغ به آوا
قالب خاموش او صدايي گوياست
مي گذرد لحظه ها به چشمش بيدار
پيكر او ليك سايه ـ روشن رؤياست

رسته ز بالا و پست بال و پر او
زندگي دور مانده: موج سرابي
سايه اش افسرده بر درازي ديوار
پردة ديوار و سايه: پردة خوابي

خيره نگاهش به طرح هاي خيالي
آنچه در آن چشم هاست نقش هوس نيست
دارد خاموش اش چو با من پيوند
چشم نهانش به راه صحبت كس نيست

ره به درون مي برد حكايت اين مرغ
آنچه نيايد به دل، خيال فريب است
دارد با شهرهاي گمشده پيوند
مرغ معما در اين ديار غريب است