۱۱.۰۷.۱۳۸۹

رفتارهایی از یک جنس


یادم نیست اولین بار این اصلاح تلخ دروغ مصلحتی را چه کسی به من آموخت! احتمالا ان زمان ها عادت داشتم که قبول کنم بعضی بهتر از ذهن من برای من می توانند فکر کنند و فکر آماده به ذهنم تزریق کنند، اما امروزه بیش تر دوست دارم خودم فکر کنم! شاید به همین دلیل باشد که پروژه ارشدم هم شده یافتن های اشتباهاتی کهنه در نحوه استدلال کردن بعضی صاحب نظران بسیار بزرگ! بگذریم
راستش رو بخواین جدیدا شدیدا علاقه دارم لایه های زیرین تر از موضوعات روز رو بررسی کنم، واسه همین هم بیش تر بحث های من سرموضوعات روز به بحث بر روی عادات رفتاری جامعه مون منتهی میشه. مدت ها فکر می کردم به این که دروغ مصلحتی چه محلی از اعراب داره، یا این که این اصلاح تقیه که بعضی مدعیان مذهب می گن مرزش کجاست، اصلا این نسبی گرایی اخلاقی که بعضیا می گن باید این کار رو کرد اما اگر فلان شود می شود عکس آن را انجام داد باعث زیر سال بردن مساله نمیشه؟ا
بگذارین با چند تا مثال شروع کنم. تلفن خونه زنگ می زنه، پدر خونه میگه بابام نیست و بچه از باباش می پرسه چرا، میگه چون مصلحت نیست! از میون دانش آموزا برای مدرسه قرار نماینده ای تعیین بشه و مدیر مدرسه پسر یکی از آشنایان رو انتخاب می کنه تا در جلسات اداره مصلحت مدرسه حفظ بشه. مدیر اداره تخلف همکارش رو اعلام نمی کنه تا بنابرمصلحت با ریختن آبروی همکارش مصالح اداره زیر سوال نره و اگه هم لازم شد کلا تخلف رو تکذیب می کنه. روی وبلاگ نظرات مخالف رو حذف می کنیم تا مصالح مطلب نوشته شده حفظ بشه و بعد می گیم همه نظرات با وبلاگ ما موافق بوده و ما خیلی اندیشمندیم. مدعی روشنفکری و آزاد اندیشی می شیم اما و همیشه برای دیگرون نظر می دیم اما در مورد عملکرد خودمون نمی ذاریم هیچ کس نظر بده چون فکر می کنیم همه کارهای ما درسته و انتقاد از کارهامون مصلحت نیست و دشمن شادمون می کنه! روزانه برای این مصلحت اندیشیمون و مسیر اخلاقی فرضیمون هزاران و هزار کار دیگه می کنیم تا به خیال خودمون به یه هدف عالی برسیم اما غافلیم از اون که اخلاقیات همین تک تک رفتارهای ماست.
زشتی این چنین رفتارها رو هممون در ذات خودمون احساس می کنیم و خیلی ها با تیریپ های روشن فکری به دیگرون می گوئیم اینها همه از مذهب است که انسان را وا می دارد که کارهای زشت را ظاهری خوب بدهند و و رادیکال ترین حرکات ناپسند را انجام دهند اما اعتقاد دارم که هر چند این سخن کمی به لایه های زیرین تر فکری وابسته است اما باز چندان ریشه دار نیست! یادم هست فردی مسیحی پس از حمله عده ای به یک کلیسا در عراق می گفت شما مسلمانان دستاوردتان حمله به کلیساها و کشتار طرفداران دیگر ادیان هست و ... به او گفتم اگر شما زندان ابوغریب را رهاورد مسیحیت می دانید این حمله را نیز می توانید رهاورد اسلام بدانید! حال بحث روشنفکرانه دوستان نیز در مورد ادیان همین مشکل را دارد! امروز به نام دین و ایدئولوژی دینی بسیاری اعمال ناشایست در دنیا انجام می شود اما اگر نیک بنگریم می بینیم این موضوع نه فقط دامان دین که دامان بحث های ایدئولوژیک دیگر را گرفته است! امروز به اسم دموکراسی عده ای دیکتاتوری پنهان می کنند، به اسم مبارزه با تروریسم آن را گسترش می دهند، به اسم بازار ازاد بازار را انحصاری می کنند و هزاران رفتار دیگر. این بحران، بحران جهانی است که به تیترها می اندیشد و هرگز به کنه قضایا فکر نمی کند. در جامعه بشری سودجویان با نام مفاهیم ایدئولوژیک (دینی یا غیردینی) سعی در رسیدن به اهداف خود می کنند و با این نام ها ظاهری بر باطن پلید افکارشان می سازند و اگر ما هوشیار نباشیم در دام آنها خواهیم افتاد.
عزیزی می گفت ما نام قانون شکنی هایمان را "زرنگی" می گذاریم و با افتخار برای دیگران تعریف می کنیم و این فاجعه جامعه امروز ماست! هر یک در بعدی از ابعا زندگیمان با مصلحت اندیشی و زرنگی هایمان حقوق یکدیگر را پایمال می کنیم و چنین جامعه ای را به قهقرا می بریم و آن گاه دیگران را متهم می کنیم که جامعه را خراب کرده اند، رفقا تا زمانی که خود در تک تک رفتارهایمان اصلاحی صورت ندهیم مشکلی حل نخواهد شد.
این پاراگراف را برای رفقای مذهبیم می نویسم. عزیزان جامعه دینی بدست نمی آید مگر به واسطه پاسداشت مکارم اخلاقی، اگر مکارم اخلاقی را به اسم مصلحت زیر پا گذاشتیم تا به جامعه ای اسلامی برسیم مطمئنا راه را اشتباه رفته ایم. امام حسین در روزهای اول در کربلا می توانست آب را بر سپاه یزید ببندد و مسیر را برای رسیدن به کوفه برای خد سهل کند اما او پاسبان مکارم اخلاقی بود و چنین نکرد، به حضرت علی در مقطعی از زمان پیشنهاد دادند تا سرکوب عده ای را انجام دهد تا همگان پیرو او شوند و ایشان اشاره کردند که برای پاسداشت مکارم اخلاقی آمده اند و برای همین هم در نامه شان به معاویه گفتند که من از از تو زیر ک ترم اما مکارم اخلاقی به من اجازه انجام هر کاری را نمی دهد. پس رفقا هربار خواستید برای رسیدن به هدف متعالیتان وسیله ها را توجیه کنید بدانید که مسیرتان اسلامی و دینی نیست. می گویند دلیل ان که گناهان کبیره دسته بندی نشده اند این است که نسبت به هیچ گناهی مردم دلیر نشوند. می گویند هر گناهی را که کوچک پندارید آن گناه برایتان، گناه کبیره است پس برحذر باشید که انچه را به اسم مصلحت توجیه می کنید برایتان می تواند گناه کبیره محسوب شود.
چون کلام طولانی شد ادامه ان را به پست بعدی یا کامنت ها وا می گذارم اما بدانیم که کشورمان ابادان نمی شود مگر ان که هر کداممان آبادان شویم، در مملکتمان قانون گریزی نخواهد بود مگر ان که تک تکمان قانون گریز باشیم (هر چند برای خود هزاران دلیل بیاوریم که اینجا استثنا بود)، پس همت کنیم که به قول لطیفی من اگر برخیزم، تو اگر برخیزی همه بر می خیزند

دوباره می سازمت وطن!
اگر چه با خشت جان خویش
ستون به سقف تو می زنم،
اگر چه با استخوان خویش
دوباره می بویم از تو گُل،
به میل نسل جوان تو
دوباره می شویم از تو خون،
به سیل اشک روان خویش
دوباره ، یک روز آشنا،
سیاهی از خانه میرود
به شعر خود رنگ می زنم،
ز آبی آسمان خویش
اگر چه صد ساله مرده ام،
به گور خود خواهم ایستاد
که بردَرَم قلب اهرمن،
ز نعره ی آنچنان خویش
کسی که « عظم رمیم» را
دوباره انشا کند به لطف
چو کوه می بخشدم شکوه ،
به عرصه ی امتحان خویش
اگر چه پیرم ولی هنوز،
مجال تعلیم اگر بُوَد،
جوانی آغاز می کنم
کنار نوباوگان خویش
حدیث حب الوطن ز شوق
بدان روش ساز می کنم
که جان شود هر کلام دل،
چو برگشایم دهان خویش
هنوز در سینه آتشی،
بجاست کز تاب شعله اش
گمان ندارم به کاهشی،
ز گرمی دمان خویش
دوباره می بخشی ام توان،
اگر چه شعرم به خون نشست
دوباره می سازمت به جان،
اگر چه بیش از توان خویش
(سیمین بهبهانی)

۷.۰۶.۱۳۸۹

خاطراتی از پروفسور لوکس (1)

امروز در حدود هشتاد از روز ز رحلت استاد عزیزی می گذرد که حدود سه سال پیش تر در مورد آشناییم با او و شیفتگیم و تغییر مسیر زندگیم پس از دیدار با او در همین وبلاگ مطالبی را نوشتم. یک دیدار با کس که نه تنها مسیر انتخاب رشته و شغل مرا عوض کرد که در دوسالی که از حضورش استفاده هایی داشتم بیش از هر چیزی بر انگیزه های من از علم آموزی تاثیر داشت. از همان روزهای اول فوت استاد عزیزم پروفسور لوکس دوست داشتم مطالبی از تجربیاتم با ایشان را بنویسم اما برای آن که متاثر از احساساتم کلام ناصحیحی نگویم در آن روزها این موضوع را کنار گذاشتم.
برخلاف زمان فوت دکتر حسین پور عزیز که مطالبی را در اینجا نوشتم و مطالب کمی هنوز هم در این فضای مجازی هنوز هم در مورد دکتر حسین پور یافت می شود، در مورد پروفسور لوکس و خاطرات ایشان مطالب بسیار فراوانی در اینترنت یافت می شود و از این رو سعی خواهم نمود آنچه که از نظر من تجربیات متفاوت بنده با ایشون هست رو ذکر کنم اما پیش تر به نکته ای باید اشاره کنم. متاسفانه عادتی مرسوم وجود دارد که عزیزی که فوت می کند به علت غم هجران او ما به ذکر خاطرات خود همراه با اغراق می پردازیم و این اغراق بیهوده باعث می شود زمانی که ابعادی از این اغراق مشخص شد مخاطبان ما به سایر سخنانی که در مورد آن عزیز از دست رفته نیز گفته ایم شک نمایند و از این رو سعی کنیم در ذکر خاطرات صادق باشیم! در ادامه بعضی از خصوصیات متفاوت دکتر را ذکر می کنم که برای من بسیار جالب بودند (این که من گاهی واژه پروفسور و گاهی دکتر را بکار می برم از عادتی است که زمانی که در حضور ایشان بودم با عنوان دکتر سوال می نمودم اما در ایمیل ها پروفسور ایشان را خطاب می کردم، شما بر من ببخشید)
• یکی از موضوعاتی که من در کارهای دکتر متفاوت با چهره های نام دار دیگر می دیدم تنوع در زمینه پروژه هایی بود که ایشان کار می کردند. اوایل کهآشنایی چندانی با ایشون نداشتم و پروژه رو هم با ایشون تعریف نکرده بودم در این مورد دو احتمال می دادم، که این که شاید این تنوع موضوعاتی باعث میشه ایشون تعداد مقالاتشون زیاد بشه و با استفاده از ایده های یک موضوع در کار دیگر بتونن کارهایی انجام بدن که در در اون کاربرد خاص مفید باشه. اما بعد از مدتی که دکتر سر کلاس فازی گفتن بجز درس کنترل خطی و فازی من هیچ درسی رو بیش از سه دوره درس ندادم متوجه شدم که در درس دادنشونم هم ظارهرا دوست دارن متنوع کار کنند و واسه همین هم درس هایی چون "علوم شناختی و رفتاری" رو که خودشون تعریف کرده بودند رو می گفتند در دوره اولی که تدریس کرده بودند در سایر دانشگاه های دنیا هم مشابه اون رو ندیده بودند هر چند چندین ترم بعد با عنوان های مشابه درسهایی در دپارتمان های کامپیوتر و برق دانشگاه های خارجی بوجود اومدند.
وقتی علوم شناختی رو درس می دادند می شد دقیقا مشاهده کرد کرد که مطالعات عمیق ایشون در فیزیک، جامعه شناسی، اقتصاد و روانشناسی هم که دانشجویان بسیار کمتری داشته اند هم وجود داشته بود. خود دکتر به نوعی علت این موضوع رو یک بار در زمانی که شکل گرفتن ایده فازی رو بیان می کردند اشاره کردند که زاده پیش از فازی به عنوان کسی که در شناسایی سیستم، ایجاد نظریه سیستمی و ... بسیار شناخته شده بود تا حدی یک ریاضیدان بزرگ هم بود و هم چنین در جلسات علوم شناختی هم حضور داشت و متاثر از این جلسات پس از فرصت مطالعاتی بلمن در برکلی با بلمن ایده های اولیه فازی را مطرح کرد. دکتر می گفتند مقاله ان روز زاده که باعث ایجاد فازی شد فقط به واسطه اعتباری که زاده در دنیا داشت چاپ شده و چنین بیان می شد که گفتند مقاله قابل قبولی نیست اما چون زاده نوشته آن را چاپ می کنیم.
بعد از آن فکر کردم که علت مطالعات جانبی دکتر نیز دقیقا همین موضوع بوده است که با کارهای بین رشته ای نوع دید افراد بسیار گسترش می یابد و این موضع می تواند باعث شکوفایی در رشته های مختلف شود. بعدها که پروژه خود را در سیستم های اقتصادی تعریف نمودم دیدم که کارهای بزرگ در این موضوعات را افرادی انجام داده اند که از علومی چون مهندسی و ریاضیات کاربردی به سوی اقتصاد آمده بودند. از سوی دیگر دکتر اعتقاد داشتند که اگر دید اقتصادی خوبی داشته باشیم می توانیم از ایده های اقتصادی در بعضی علوم مهندسی چون برنامه ریزی چندعامله استفاده نماییم. در حقیقت این مطالعات فروان در موضوعات مختلف افق دید افراد را گستر می دهد و آن ها را قدر می سازد که بتوانند ایده های ترکیبی بسیار خوبی داشته باشند.
دکتر لوکس خود کنترل را در زمانی خوانده بودند که ایده های سیستمی هنوز کامل شکل نگرفته بود و بیش تر مطالعات کنترل بر اساس آمار بود و با چین پیش زمینه ای ایشان مثلا روی سیستم های هوشمند کار می کردند و پیش زمینه قبلی باعث می شد در اینجا نیز ایده های زیبایی داشته باشند. به همین دلیل بود که هم در مجله ای چو اتومتیکا مقاله می دادند و هم در سیستم های هوشمند صاحب نام بودند.
بعها آموختم که مطالعه و تحقیق دکتر در رشته های مختلف به دلیل گسترش دادن ابعاد فکری بود و به همین دلیل بود که در جلسات دفاع رشته های مختلف که حضور می یافتند هرچند در ظاهر بنظر می رسید چندان دقتی نمی کنند اما سوالاتی را می پرسیدند که همه جنبه های نقص پروژه ها را (از تاریف، تا شبیه سازی تا ....) را مورد چالش قرار می داد(در آینده خاطراتی از این موضوع را ذکر می کنم).
امروز به عنوان کسی که کمی شاگردی دکتر را کرد به شما می گویم که به یقین بدانید که برای کارهای بزرگ انجام دادن به اطلاعاتی از سایر علوم نیاز دارید و اگر به سراغ سایر علوم بروید ضعف های علم تخصصی اول خود را بسیار آشکارتر از گذشته خواهد دید. خیلی از نکاتی که در ابتدا در شته ای خاص بدیهی بنظر می آید وقتی که بخواهد در موضوعات بین رشته ای بکار رود به چالش کشیده خواهد شد و این چالش ها می توانند منجر به نتایج بسیار مفیدی شوند. شاید دلیل شرکت فراوان دکتر لوکس در کنفرانس های مختلف داخلی و خارجی و ارتباط مستمر با بزرگان رشته های متفاوت به همین دلیل بود.
برای بنده شرکت دکتر لوکس و فرد مورد علاقه ایشان در هوش مصنوعی (فایفر) در کنفرانس های علوم شناختی فقط متاثر از چنین موضوعاتی بود. فایفر که از نظر دکتر لوکس جز پنج مرد بزرگ هوش مصنوعی دنیا و دبیر کنفرانس سی سالگی هوش مصنوعی در آلمان بود در تابستان گذشته برای یک کنفرانس علوم شناختی که در تربیت مدرس برگزار می شد به ایران آمده بود و در گپ کوتاهی که با او داشتم از ارتباط پیوسته او با دپارتمان های رباتیک در دانشگاه هایی امریکایی چون ام.آی. تی یا دانشگاه های ژاپنی یا ... آگاه شدم و این موضوع نشانی از اثر مستقیم اطلاع یافتن از تحقیقات رشته های دیگر دانشگاه های متفاوت بر کار بزرگان علمی دنیا است. برای همین هم بود که دکتر پیشنهاد می دادند به دانشجوهاشان که در نشست های علمی متفاوتی که برگزار می شد شرکت کنند
شاید اثر چنین تفکراتی را بتوان بر دانشجویان بزرگ دکتر لوکس هم چون دکتر اعرابی، دکتر فاتحی و ... دید.
چون دوست دارم مطالب بسیار بلند ننویسم سعی می کنم در پست های بعدی به سایر خصوصیات متفاوت دکتر بپردازم

من مست و تو دیوانه ما را که برد خانه
من چند تو را گفتم کم خور دو سه پیمانه

در شهر یکی کس را هشیار نمی‌بینم
هر یک بتر از دیگر شوریده و دیوانه

جانا به خرابات آ تا لذت جان بینی
جان را چه خوشی باشد بی‌صحبت جانانه

هر گوشه یکی مستی دستی ز بر دستی
و آن ساقی هر هستی با ساغر شاهانه

تو وقف خراباتی دخلت می و خرجت می
زین وقف به هشیاران مسپار یکی دانه
....
از خانه برون رفتم مستیم به پیش آمد
در هر نظرش مضمر صد گلشن و کاشانه

چون کشتی بی‌لنگر کژ می‌شد و مژ می‌شد
وز حسرت او مرده صد عاقل و فرزانه

گفتم ز کجایی تو تسخر زد و گفت ای جان
نیمیم ز ترکستان نیمیم ز فرغانه

نیمیم ز آب و گل نیمیم ز جان و دل
نیمیم لب دریا نیمی همه دردانه

گفتم که رفیقی کن با من که منم خویشت
گفتا که بنشناسم من خویش ز بیگانه

من بی‌دل و دستارم در خانه خمارم
یک سینه سخن دارم هین شرح دهم یا نه

در حلقه لنگانی می‌باید لنگیدن
این پند ننوشیدی از خواجه علیانه

سرمست چنان خوبی کی کم بود از چوبی
برخاست فغان آخر از استن حنانه

شمس الحق تبریزی از خلق چه پرهیزی
اکنون که درافکندی صد فتنه فتانه

۵.۱۲.۱۳۸۹

چه باید کرد؟

دیری است در این دیار ما لب ها به شکایت باز شده است و فریادها به آسمان رفته، دیریست همگان تحلیل گر مشکلات روز جامعه شده اند و هر یک مشکل را گونه ای بیان می کنند که دیگران مشکل آفرین بودند، ما تلاش کردیم، فرصتمان ندادند و نمی دهند و ... و دوستان گوینده نیز به هر ابزاری که دارند افکار او را تایید می کنند و مخالفانش را می کوبند...ا

گفتم که دیری است که چنین است اما نگفتم که چقدر دیری است(!) یک سال، دوسال، سی سال، صد سال و یا به اندازه عمر بشریت؟! راستش را بخواهید داشتم فکر می کردم این منطق ما و دوستان ما همه جرایم بشریت را هم می تواند توجیه کند و گرچه در زبان می گوییم در زمان ما فقط چنین با ما کرده اند اما ما را به هر زمان دیگر هم ببرند و به هر شرایطی دیگر هم که ببرند باز گله خواهیم کرد و آن شرایط را بدترین شرایط برای یک مخلوق خواهیم نامید چرا که ما دوست داریم بجای تلاش دیگران را متهم کنیم. به مرحوم بهمن بیگی پرسیدند چرا شما چنین مشهور شدید پاسخ داد من کار خاصی نکردم بروید از آنها بپرسید که دیگر هیچ کاری نمی کنند، آنقدر آنها هیچ کاری نکردند که کارهای من برای همه خیلی بزرگ شد

با دوستی از دوستان بحث می نمودم از آنچه که گذشت و نکو یا شوم بودن اتفاقات اخیر، به او گفتم با همه مشکلاتی که ایجاد شد آنچه گذشت نکو بود چرا که کمی ما و مردم را به تفکر واداشت که چرا و چگونه فلان جریان رخ می دهد. راستش را بخواهد آنچه اخیرا اتفاق افتاد هیچ نکته جدیدی نداشت جز آن همه چیز همزمان بود و کمی بیش تر در بازه ای از زمان سعی نمودیم فکر کنیم. گرچه باز هم ما و دوستانمان (موافقان و مخالفانمان) هنوز هم دوست داریم بجای تفکر و تحلیل منطقی گناه به گردن دیگران بیندازیم

بگذارید سناریوی روزمره ای را دوباره نگاه کنیم که ما خود خلق می کنیم. عادت نموده ایم که اشکالی از تفکر مخالفان را بگیریم و بجای حل آن فریاد بزنیم که این ها مقصران عالم اند وگرنه ما همه جا را اتوپیا می نمودیم و دنیا و آخرت را تضمین نمودیم. این طرز برخورد را در پیرها بیش تر دیده ایم که ناگاه زبان به نفرین باز می کنند و ... اما اگر دقت کنیم ما خود نیز چنین می کنیم اما با ادبیاتی متفاوت. ما فریاد زدن را دوست داریم اما همت تصحیح مشکلات را نداریم. وظیفه خودمان را انجام نمی دهیم و به دوش دیگران واگذار می کنیم و چون کارمان خراب شد فقط فریاد می زنیم بجای آن که از راه صحیح آن وارد شویم

به یاد دارم که برای تعمیر تلفن همراه خود به نمایندگی نوکیا مراجعه نموده بودم و تعدادی افراد فقط فریاد می زند و منشی آنجا را به ملایمت و یا عصبانیت و فریاد متهم می نمودند که تو ... و شاید آن جا فقط من بودم که مثل یک بچه که تازه به شهر اومده آرام منتظر بودم اما به شما می گویم که به احتمالی بسیار بسیار بالا تنها من بودم که از میان آن جمع پس از تضییع حقم رفتم و شکایت کردم و فروشنده مغازه مجبور به پرداخت حق من شد. آنجا آن همه ناراضی بودند و بعضا می کفتند چندین هفته هست که مراجعه می کردند و فریاد می زدند اما چون مسیر درست را نمی رفتند جز اعصاب خوردی نتیجه ای را نمی کرفتند

شاید بگویید همه مشکل ما از بالا دست هاست نه مغازه دارها (همانطور که فروشنده تلفن من این طور می خواست خود را تبرئه کند) اما بارها نوشتم و باز تاکید می کنم که تا پایین دست درست نشود بالا دست درست نخواهد شد. تا خانواده، دوستان، هم محله ای ها طرز کارشان را عوض نکنند بالاتر هیچ اتفاقی نمی افتد

تا ما در برابر فروشنده گران فروش محله مان، در برابر رئیس نا به حق اداره مان، در برابر مسئول فلان بخش فلان اداره، در برابر مدیر مدرسه دولتی که از ما طلب شهریه می کند، پزشکی که با یک عذرخواهی خطای پزشکی خود را پنهان می کند، در برابر منفعت های لحظه ای خودمان و ... واکنش نشان ندهیم حتی اگر مدیران بالادست هم بخواهند کاملا ایده آل برخورد کنند هیچ اتفاقی نخواهد افتاد. هر چند مدتی کوتاه تغییری ایجاد شود اما مطمئنا این تغییر نمی تواند مستدام باشد

خود ما در اداره مان، در کلاسی که درس می دهیم، در شرکتی که کار می کنیم، در پارکینگی که پارک می کنیم، در تاکسی که سوار می شویم، در درسی که مثلا می گوییم بخوانیم (به همان دوستان تحصیلات تکمیلی که رزومه های بزرگ با ترجمه کتاب و ... برای خود می سازند تا در سیستم ارتقا یابند روی سخن بیش تری دارم) و ... تا چه حد منطبق با آنچه که واقعا جامعه ما برای بهبودش نیاز دارد اقدام می کنیم؟!ا

آنچه گفتم در بردارنده تک تک اجزای زندگی بود کار به سیاست، مذهب، علم و ... بطور خاص نداشتم که در همه آنها نیز برخورد ما چنین است. اگر بگوییم سیاست هر دو گروه در پشت سخنانشان همان است که گفتم در بحث دینی نیز چنین است و ... چون این جز را به عنوان قسمت لاینفک خلقیاتمان ثابت کرده ام و تا چنین است امید به هیچ تغییری نباید داشت و اگر این رفتارمان را عوض کردیم بی شک مسیر پیشرفت را خواهیم رفت (به شرط آن که به قول بزرگواری در میان راه رسیدن به قله های آرمان شهرمان خسته نشویم و به پایین بازگردیم، بلکه حداقل همان جا بایستیم تا دیگران راه را ادامه دهند).

اگر کمی به سایر کشورها هم بنگریم می بینیم که بعضا با سرعتی خیره کننده پیشرفت نمودند و این مقدور است اگر تک تک ما بجای فریاد تنها به نوبه خود قسمتی از این فرشی که به وسعت یک کشور است را بدست گیریم تا با هم آن را پیش ببریم. ما مسئول کارهای خودمان هستیم

بعدها شاید از آنها که چنین کارهایی را کردند، از مصداق های این خلق وجودیمان و ... بیش تر صحبت کردیم، این مختصر برای آغاز یک بحث بود

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حياتم دادند
بيخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند
باده از جام تجلی صفاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که اين تازه براتم دادند
بعد از اين روی من و آينه وصف جمال
که در آن جا خبر از جلوه ذاتم دادند
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب
مستحق بودم و اين‌ها به زکاتم دادند
هاتف آن روز به من مژده اين دولت داد
که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند
اين همه شهد و شکر کز سخنم می‌ريزد
اجر صبريست کز آن شاخ نباتم دادند
همت حافظ و انفاس سحرخيزان بود
که ز بند غم ايام نجاتم دادن

***************

پی نوشت، کامنت های زیر در جای دیگه بر این مطلب گذاشته شده که ذکر می کنم


• Bijan به نظر من باید بهتر و دقیق تر به صورت همه جانبه به کشورهای دیگه نگاه کرد.
پیشرفت سریع اونها دارای عوامل درونی و تاریخی زیادی هست که فهم و درکش به تحقیقات گسترده ای نیاز داره!
Moeen Mostafavi ما که نگفتیم یک شبه ما هم سری توی سرها پیدا می کنیم. گفتیم در درجه اول یک پیش زمینه اساسی می خواد که یکی از خلقیات ما عوض بشه. آقای فرنگ رفته وطن اجاره بده (مشابه وطن فروش) ...شما قبول نداری که این خصوصیت تک تک ماست؟ و بدون کنار گذاشتنش هیچ کاری نمیشه کرد؟
Moeen Mostafavi بیژن جان دلیل اصلی که منو به نوشتن اون متن ترغیب کرد دو تا بحث دیرینه بود یکی کتاب "جامعه شناسی خودمانی" یا "چرا درمانده ایم" که یکی دو سال پیش خوندمش و خیلی کتاب کوچک اما پر محتوایی در تحلیل مشکلات کشورمونه و دوم این که یک بار سری به آدرس ...زیر زدم (گرچه فقط در حد یه نگاه بود و نه خوندن مطالب) و دیدم که واقعا بررسی خلقیات از نظر خیلی از تحلیلگران فاکتور اساسی بررسی رفتار هست
http://www.bazargan.info/la_persian/hamayeshha.htm
و اما این دوتا ذهن من رو به سمت تحلیل خلقیات برد و مهم ترین مشکلی که من در آنالیز های هر دو گروه اصلاح طلب و یا اصول گرا می دیدم و یا در تحلیل گروه های مذهبی و غیر مذهبی می دیدم همین بود و برای همین بحث رو از اینجا شروع کردم و اشاره کردم که فقط برای شروع یک بحث نوشته شده

Bijanمعین جان من فقط سعی کردم به نشانه ی حمایت نظری داده باشم وگرنه حرف شما
کاملاً درست و متین و به جاست.
Moeen Mostafavi
ای بابا ، بیژن این شد دقیقا همونی که من نمی خواستم! آخه تو همین نوشته من همه حرفم اینه که ما دلمون رو خوش می کنیم به دوستانمون که هر چی بگیم تایید می کنند و واسه این فکر می کنیم همه کارامون درسته، من از شما انتظار دارم بیای و بگی "نه، اصلا ...حرفتو قبول ندارم...." بشینیم باهم بحث کنیم و ببینم که اشتباه می کنم. شما که الان در دیار کفر هستی و پیشرفت های اون آدم های ... رو می بینی و باز می آی و نوشته یه جهان سومی رو می خونی بیا و انتقاد کن ........(چقدر من حرف می زنما...)ا

Mosenاین مطالبی که نوشتی خیلی خوب مشکلات مارو توضیح میده و راه حلی هم که ارائه میدی منطقیه اما به نظر تو چرا ما که مدعی دینی هستیم که کاملترین محسوب میشه و بیش از 14 قرن در این کشور حاکم بوده به این وضع دچار شدیم؟ به نظر میرسه فهمیدن این دلایل کمک میکنه به اینکه این راه حل های به ظاهر ساده چرا در عمل پیاده نمیشن
Moeen Mostafavi راستشو بخوای محسن دیروز دقیقا با موضوعی مشابه داشتم با یکی از دوستان عزیز می چتیدم. اون دوست حرف جالبی زد که در همه اعصار تاریخ بوده اند علمایی که از دین برای منافع شخصی استفاده می کردند (همونی که تو تعبیر به اونا می کردی که با پرچم دین میو...مدن و زمین کسب می کردند و ...)(البته بعضی هم ناخواسته بازیچه دست سیاسون می شدن که باز نتیجه یکی بود) و خوب اینها اتفاقا معمولا از دسته دیگه پیشه می گرفتند چون دسته دیگه معتقد بوده که مسئولیت هر فرد مصداق لیس للانسان الا ما سعی هست و هر فرد باید تلاش برای اصلاح کنه و مزد این تلاشش رو میگیره، گرچه نتیجه اگه بگیره چه بهتر و مطلوب تر اما نفس تلاش اون اجر براش خواهد داشت. حالا دسته اول که از دین برای منفعت استفاده می کنه اتفاقا فاکتور مهم براش نتیجه هست و نه اون تلاشش و ابزاری که بکار می بره و واسه همین هم می بینیم که دسته اول خیلی وقت ها بازی روزمره را می بره. کما این که حضرت علی به معاویه می گن من از تو بسیار زیرک ترم اما اصول اخلاقی اجازه انجام هر کاری رو به من نمیده
حالا باید ببینیم که بیش از 14 قرن کودوم دسته بیش تر غالب بودن و اصلا در جهت نهادینه سازی اون خلقیات (به هر وسیله ای) چه کسی تلاش کرده. هموفر جاسوس انگلیس در ایران در خاطراتش از دوستی شیعه و سنی و همه قشری در ایران ابراز تعجب می کنه و میگه تا این اتحاد هست این ها غیرقابل شکست هستند و.... شما اگه هم دقت کنید بسیاری از اضافات به سنت را ما مثلا در عصر صفویه داریم که مثلا پرچم دست گرفتن و رقتارای هیات های مذهبی رو صفیه به تقلید از کشورهایی در امریکای جنوبی رسم می کنه که امروز بعضی آقایون از اون پرچم ها می خوان حاجت بگیرند
شاید حالا بگیم چرا صفویه که مدعی است اولین حکومت شیعی است چرا این کارو می کنه، جواب رو دکتر شریعتی در سخنرانی اسلام علوی و صفوی خودش میده (که اگه خواستی فایلش رو بهت میدم) بطور خلاصه دکتر میگه تا قبل حکومت صفویه علما در برابر ظلم و جور پادشاهان بودند و احکام دین را برای مبارزه بیان می کردند اما در اون عصر دیگه حکومت شیعی شده بود و علاوه بر مصالح دینی یک سری مصالح حکومت داری هم اضافه شد چون دیگه هم باید حکومت می کردند و هم باید دین را حفظ می کردند و از زمینه بروز انحرافاتی شد
من راه فکر بیش تر شده تفصیل دادن سوال و نه جوا دادن! هر چه گفتم تفصیلی بر سوالت بود!ا بازم خوشحال می شم نظر دوستان رو بشنوم