۱۱.۳۰.۱۳۸۵

عزای محرم گفتار سوم (تحریفات عاشورا) ا

سلام، قول داده بودم در مورد محرم کتاب حماسه حسینی شهید مطهری رو مطالعه کنم و مطالبی رو اینجا بنویسم و همین جا به همه شما پیشنهاد می دم این کتاب ارزشمند رو بخونید که یه دنیا حرف جالب داره، سعی می کنم خلاصه ای رو اینجا بیارم، گرچه من خیلی خلاصه نوششته ام و خیلی از تحریف ها را ذکر نکرده ام

هر کسی مایل باشه می تونم فایل های این کتاب رو براش بفرستم، مطلب امروز خلاصه 60 صفحه اول جلد اول این کتاب هست

مرحوم حاج ميرزا حسين نوری اعلی الله در کتاب" لؤلؤ و مرجان "می نویسد"امروز بايد عزای حسين را گرفت اما برای حسين در عصر ما يك عزای جديدی است كه در گذشته نبوده است و آن اينهمه دروغهائی است كه درباره حادثه كربلا گفته می‏شود و هيچكس جلوی اين دروغها را نمی‏گيرد . برای مصيبت حسين بن علی‏ بايد گريست ، ولی نه برای شمشيرها و نيزه‏هايی كه در آن روز بر پيكرشريفش وارد شد ، بلكه به خاطر دروغها .

یك مطلب را لازم است قبلا بگويم كه در همه اينها مردم مسؤولند . يعنی شما مردمی كه در روضه خوانيها شركت می‏كنيد ، هيچ خيال نمی‏كنيد كه در اين‏ قضيه مسؤول هستيد ، بلكه فكر می‏كنيد كه مسؤول فقط گويندگان هستند . دو مسؤوليت بزرگ مردم دارند ، يكی اينكه نهی از منكر بر همه واجب است .
وقتی می‏فهمند و می‏دانند كه اغلب هم می‏دانند كه دروغ است ، نبايد در آن‏ مجلس بنشينند كه حرام است و بايد مبارزه كنند . و ديگر از بين بردن‏ تمايلی است كه صاحب مجلسها و مستمعين به گرم بودن مجلس دارند و به‏
اصطلاح مجلس بايد بگيرد ، بايد كربلا شود . روضه خوان بيچاره می‏بيند كه‏ اگر هر چه می‏گويد راست و درست باشد آن طور كه شايد و بايد مجلس‏ نمی‏گيرد و همين مردم هم دعوتش نمی‏كنند ، ناچار يك چيزی اضافه می‏كند .

مردم بايد روضه راست بشنوند تا معارفشان ، سطح فكرشان بالا بيايد و بدانند كه اگر روحشان در يك كلمه اهتزاز پيدا كرد ، يعنی با روح‏ حسين بن علی هماهنگ شد و در نتيجه اشكی ولو ذره‏ای ، از چشمشان بيرون آمد واقعا مقام بزرگی است . اما اشكی كه از راه قصابی كردن از چشم بيرون بيايد اگر يك دريا هم باشد ارزش ندارد .

يعنی برای اينكه بشود گريزی زد و اشك مردم را جاری كرد يك جعل صورت‏ گرفته و غير از اين چيزی نبوده است . اين قضيه را من مكرر شنيده‏ام و لابد شما هم شنيده‏ايد ، و حاجی نوری در مقدمات قضايا آن را نقل كرده است كه‏ می‏گويند روزی اميرالمؤمنين علی عليه السلام بالای منبر بود و خطبه می‏خواند. امام حسين عليه السلام فرمود من تشنه‏ام و آب می‏خواهم ، حضرت فرمود كسی‏ برای فرزندم آب بياورد ، اول كسی كه از جا بلند شد ، كودكی بود كه همان‏ حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام بود ، ايشان رفتند و از مادرشان يك‏ كاسه آب گرفتند و آمدند وقتی كه وارد شدند در حالی وارد شدند كه آب را روی سرشان گرفته بودند و قسمتی از آن هم می‏ريخت كه با يك طول و تفصيلی‏ قضيه نقل ميشود . بعد اميرالمؤمنين علی عليه السلام چشمشان كه به اين‏ منظره افتاد اشكشان جاری شد . به آقا عرض كردند چرا گريه می‏كنيد ؟ فرمود
قضايای اينها يادم افتاد كه ديگر معلوم است گريز به كجا منتهی می‏شود .
حاجی نوری در اين جا يك بحث عالی دارد ، می‏گويد شما كه می‏گوئيد علی دربالای منبر خطبه می‏خواند ، بايد بدانيد كه علی فقط در زمان خلافتش منبر می‏رفت و خطبه می‏خواند . پس در كوفه بوده است و در آن وقت امام حسين‏ مردی بوده كه تقريبا سی و سه سال داشته است . بعد می‏گويد اصلا آيا اين‏حرف معقول است كه يك مرد سی و سه ساله در حالی كه پدرش دارد مردم را موعظه می‏كند و خطابه می‏خواند ناگهان وسط خطابه بگويد آقا من تشنه‏ام آب‏ می‏خواهم ؟ اگر يك آدم معمولی اين كار را بكند می‏گويند چه آدم بی‏ادب و
بی‏تربيتی است ، و از طرفی حضرت ابوالفضل هم در آن وقت كودك نبوده ، يك نوجوان اقلا پانزده ساله بوده‏ است . می‏بينيد كه چگونه قضيه‏ای را جعل كردند . آيا اين قضيه در شان امام‏ حسين است ؟ ! و غير از دروغ بودنش ، اصلا چه ارزشی دارد ؟ آيا اين شان‏ امام حسين را بالا می‏برد يا پائين می‏آورد ؟ مسلم است كه پايين می‏آورد ، چون يك دروغ به امام نسبت داده‏ايم و آبروی امام را برده‏ايم ، طوری حرف‏ زده‏ايم كه امام را در سطح بی‏ادبترين افراد مردم پائين آورده‏ايم . در حالی‏كه پدری مثل علی مشغول حرف زدن است ، تشنه‏اش می‏شود ، طاقت نمی‏آورد كه‏ جلسه تمام شود و بعد آب بخورد ، همانجا حرف آقا را می‏برد و می‏گويد من‏ تشنه‏ام ، برای من آب بياوريد !

عوامل تحريف :

يعنی بطور كلی‏عواملی وجود دارد كه تواريخ را دچار تحريف می‏كند ، اختصاص به حادثه‏عاشورا ندارد . عامل اول مثلا هميشه اغراض دشمنان ، خود ، عاملی است برای اينكه‏ حادثه‏ای را دچار تحريف كند . دشمن برای اينكه به هدف و غرض خود برسد ، تغيير و تبديلهائی در متن تاريخ ايجاد و يا توجيه و تفسيرهای ناروايی از تاريخ می‏كنند

عامل دوم تمايل بشر به اسطوره سازی و افسانه‏سازی است و اين در تمام‏
تواريخ دنيا وجود دارد . در بشر ، يك حس قهرمان پرستی هست.تمايل بشر به اسطوره سازی و افسانه‏سازی است و اين در تمام‏ تواريخ دنيا وجود دارد . در بشر ، يك حس قهرمان پرستی هست قول آنها ، عمل آنها ، قيام آنها ، نهضت آنها سند و حجت است ، نبايد در سخنانشان ، در شخصيتشان ، در تاريخچه‏شان تحريفی واقع شود . درباره اميرالمؤمنين علی عليه السلام ، ما شيعيان چقدر افسانه گفته‏ايم !

مثلا گفته‏اند علی عليه السلام در جنگ خيبر با مرحب خيبری روبرو شد ، مرحب چقدر فوق العادگی داشت . مورخين هم‏ نوشته‏اند كه علی در آنجا ضربتش را كه فرود آورد اين مرد را دو نيم كرد( نمی‏دانم كه اين دو نيم كامل بوده يا نه ) ولی در اينجا يك حرفها ، و يك‏ افسانه‏هايی درست كردند كه دين را خراب می‏كند . می‏گويند به جبرئيل وحی‏ شد فورا بزمين برو كه اگر شمشير علی فرود بيايد ، زمين را دو نيم می‏كند ، به گاو و ماهی خواهد رسيد ، بال خود را زير شمشير علی بگير . رفت گرفت‏ ، علی هم شمشيرش را آنچنان فرود آورد كه مرحب دو نيم شد و اگر آن دو نيم را در ترازو می‏گذاشتند با هم برابر بودند ! بال جبرئيل از شمشير علی‏
آسيب ديد و مجروح شد ، تا چهل شبانه روز نتوانست به آسمان برود . وقتی‏ كه به آسمان رفت خدا از او سؤال كرد اين چهل روز كجا بودی ؟ خدايا در زمين بودم ، تو به من ماموريت داده بودی . چرا زود برنگشتی ؟ خدايا شمشير علی كه فرود آمد بالم راجروح كرد ، اين چهل روز مشغول پانسمان بال خودم بودم !ديگری می‏گويد شمشير علی آنچنان سريع و نرم آمد كه از فرق مرحب گذشت تا به نمد زين‏اسب رسيد . علی كه شمشيرش را بيرون كشيد ، خود مرحب هم نفهميد ! گفت‏علی همه زور تو همين بود ؟ ! ( خيال كرد ضربت كاری نشده است ! ) همه‏ پهلوانی تو همين بود ؟ ! علی گفت خودت را حركت بده ، مرحب خودش را
حركت داد ، نصف بدنش از يك طرف افتاد و نصف ديگر از طرف ديگر

قسمتی از تحريفاتی كه در حادثه كربلا صورت گرفته معلول حس اسطوره سازی است . اروپائيها می‏گويند در تاريخ مشرق زمين مبالغه‏ها ، اغراقها زياد است و راست هم می‏گويند . ملا آقای دربندی در اسرار الشهاده نوشته است : سواره نظام لشكريان عمر سعد ششصد هزار نفر و پياده نظامشان دور كرور بود و در مجموع يك ميليون و ششصد هزار نفر و همه اهل كوفه بودند ! مگر كوفه‏ چقدر بزرگ بود ؟ كوفه يك شهر تازه ساز بود كه هنوز سی و پنج سال بيشتر از عمر آن نگذشتهبود ، چون كوفه را در زمان عمربن خطاب ساختند . اين شهر را عمر دستور داد بسازند برای اينكه لشكريان اسلام در نزديكی ايران مركزی داشته باشند .
در آن وقت معلوم نيست همه جمعيت كوفه آيا به صد هزار نفر می‏رسيده است‏ يا نه ؟ اينكه يك ميليون و ششصد هزار نفر سپاهی در آن روز جمع بشود و حسين بن علی هم سيصد هزار نفر آنها را بكشد ، با عقل جور در نمی‏آيد . اين‏ ، قضيه را بكلی از ارزش می‏اندازد .

عامل سوم ، يك عامل خصوصی است . اين دو عامل كه عرض كردم يعنی غرضها و عداوتهای دشمنان و حس اسطوره‏سازی و افسانه سازی بشر در تمام تواريخ‏ دنيا هست . ولی در خصوص حادثه عاشورا يك جريان و عامل بالخصوصی هست‏ كه سبب شده است در اين داستان ، جعل واقع شود .پيشوايان دين از زمان پيغمبر اكرم و ائمه اطهار دستور اكيد و بليغ‏ داده‏اند كه بايد نام حسين بن علی زنده بماند ، بايد مصيبت حسين بن علی‏ هر سال تجديد شود . چرا ؟

ممكن است كسی‏ بگويد برای اينست كه تسلی خاطری برای حضرت زهرا باشد ! آيا اين حرف‏ مسخره نيست ؟ بعد از 1400 سال هنوز حضرت زهرا احتياج به تسليت داشته‏ باشد ، در صورتی كه به نص خود امام حسين و بحكم ضرورت دين ، بعد از شهادت امام حسين ، ايشان و حضرت زهرا نزد يكديگرند . اين چه حرفی است‏ ؟ ! مگر حضرت زهرا بچه است كه بعد از 1400 سال هنوز هم بسر خودش بزند ، گريه كند و ما برويم به ايشان سر سلامتی بدهيم ؟ !

حسين عليه السلام نمونه عملی قيامهای اسلامی است . خواستند مكتب‏ حسين زنده بماند ، خواستند سالی يك بار حسين با آن نداهای شيرين و عالی‏ و حماسه انگيزش ظهور كند ، فرياد كند " الا ترون ان الحق لا يعمل به و
ان الباطل لا يتناهی عنه ليرغب المؤمن فی لقاء الله محقا " خواستند "مرگ از زندگی ننگين بهتر است "برای هميشه زنده بماند . خواستند "زندگی با ستمكاران‏ برای من خستگی آور است ، مرگ در نظر من جز سعادت چيزی نيست "، برای هميشه زنده بماند . خواستند آن جمله‏های ديگر حسين" خط الموت علی ولد آدم مخط القلادش علی جيد الفتاش" زنده بماند" هيهات منا الذله "زنده بماند .
خواستند صحنه‏هايی از اين قبيل كه حسين عليه السلام می‏آيد در مقابل سی هزار نفر می‏ايستد در حالی كه در نهايت شدت از ناحيه خود و خاندان خود گرفتار است و مرد وار ، كه چنين مردی دنيا بخود نديده است می‏فرمايد" الا و ان الدعی ابن الدعی قد ركز بين اثنتين بين السلة" و الذلة و هيهات منا الذلة يأبی الله ذلك لنا و رسوله و المؤمنون و حجور طابت و طهرت " زنده بماند . مكتب حسين عليه السلام زنده بماند ، تربيت حسينی زنده بماند ، پرتوی از روح حسينی در اين ملت دميده‏ شود و بر آن بتابد . فلسفه‏اش خيلی روشن است .نگذاريد حادثه عاشورا را فراموش شود . حيات شما ، زندگی و انسانيت و شرف شما به اين حادثه بستگی دارد . به اين وسيله می‏توانيد اسلام را زنده‏ نگهداريد

اما متاسفانه عده‏ای اين را نشناختند ،خيال كردند بدون اينكه مردم را به مكتب حسين آشنا كنند ، به فلسفه قيام‏ حسينی آشنا كنند ، مردم را عارف به مقامات حسينی كنند ، همين قدر كه آمدند و نشستند و نفهميده و ندانسته گريه‏ای كردند ، كفاره گناهان است .هدف وسيله را مباح می‏كند . هدف خوب باشد ، وسيله هر چه شد ، شد ! اينها هم گفتند ما يك هدف مقدس و منزه داريم و آن گريستن بر امام‏ حسين ( ع (است كه كار بسيار خوبی است و بايد گريست . به چه وسيله‏ بگريانيم ؟ بهر وسيله كه شد !همين قدر كه اشك جاری شود ، اشكال ندارد! شيپور بزنيم ، طبل بزنيم ، طبل بزنيم معصيت كاری بكنيم ، به بدن مرد لباس زن بپوشانيم ، عروسی قاسم درست كنيم ، جعل كنيم ، تحريف كنيم ، در دستگاه امام حسين اين حرفها مانعی ندارد . دستگاه امام حسين از دستگاه‏ ديگران جداست . در اينجا دروغ گفتن بخشيده است ، جعل كردن ، تحريف كردن ، شبيه سازی ، به تن مرد لباس زن پوشاندن ، بخشيده است . هر گناهی‏ كه اينجا بكنيد ، بخشيده است ، هدف خيلی مقدس است ! در نتيجه افرادی‏ دست به جعل و تحريف اين قضيه زدند كه انسان تعجب می‏كند !

کسی اين روضه را خواند و بقدری مردم را گرياند كه حد نداشت . داستان پيرزنی را نقل می‏كرد كه در زمان متوكل می‏خواست به زيارت امام حسين برود و آن وقت جلوگيریمی‏كردند و دستها را می‏بريدند تا اينكه قضيه را به آنجا رساند كه اين زن‏ را بردند و در دريا انداختند . در همان حال اين زن فرياد كرد يا اباالفضل العباس ! وقتی داشت غرق می‏شد سواری آمد و گفت ركاب اسب مرا بگيرد . ركابش را گرفت ، گفت چرا دستت را دراز نمی‏كنی ؟ گفت من دست در بدن‏ ندارم ، كه مردم خيلی گريه كردند. مرحوم حاج شيخ محمد حسن تاريخچه اين قضيه را اين طور نقل كرد كه يك‏ روز در حدود بازار ، حدود مدرسه صدر ( جريان ، قبل از ايشان اتفاق افتاده‏ و ايشان از اشخاص معتبری نقل كردند ) مجلس روضه‏ای بود كه از بزرگترين‏
مجالس اصفهان بود و حتی مرحوم حاج ملا اسماعيل خواجويی كه از علماء بزرگ‏ اصفهان بود در آنجا شركت داشت . واعظ معروفی می‏گفت كه من آخرين منبری‏ بودم . منبريهای ديگر می‏آمدند و هنر خودشان را برای گرياندن مردم اعمال‏ می‏كردند . هر كس می‏آمد روی دست ديگری می‏زد و بعد از منبر خود می‏نشست‏
تا هنر روضه خوان بعد از خود را ببيند ، تا ظهر طول كشيد . ديدم هر كس‏هر هنری داشت بكار برد ، اشك مردم را گرفت . فكر كردم من چه كنم ؟ همانجا اين قضيه را جعل كردم ، رفتم قصه را گفتم و از همه بالاتر زدم ، عصر همان روز رفتم در مجلس ديگری كه در چارسوق بود ، ديدم آنكه قبل از
من منبر رفته همين داستان را می‏گويد . كم كم در كتابها نوشتند و چاپ هم‏ كردند !

مثال ديگری مرحوم حاجی نوری ذكر می‏كند كه مردی زن بيگانه‏ای را می‏بوسد .
بوسيدن زن نامحرم حرام است ، می‏گوئيم چرا اين كار را انجام دادی ؟ می‏گويد من ادخال سرور در قلب مؤمن كردم ! در مورد زنا و شراب و لواط هم‏ همين را می‏توان گفت . اين چه غوغايی است ؟ ! اين چه حرف شريعت خراب‏ كنی است ؟ ! اينكه برای گرياندن مردم در سوگ امام حسين ( ع ) ، استفاده‏ كردن از هر وسيله‏ای جايز است ، بخدا قسم برخلاف گفته امام حسين است . امام حسين ( ع ) ، شهيد كه اسلام بالا برود ، « اشهد انك قد اقمت الصلوه‏ و آتيت الزكوه و امرت بالمعروف و نهيت عن المنكر و جاهدت فی الله حق‏ جهاده » امام حسين ( ع ) كشته شد كه سنن اسلامی ، مقررات اسلامی ، قوانين اسلامی زنده شود ، نه اينكه بهانه‏ای شود كه پا روی سنن اسلامی بگذارند . امام حسين (ع) را ما بصورت العياذ بالله اسلام خرابكن درآورده‏ايم . امام حسينی كه ما در خيال خودمان درست‏ كرده‏ايم اسلام خرابكن است .

كتاب معروفی است به نام " روضة الشهداء " كه نويسنده آن ملا حسين‏كاشفی است . حاجی نوری می‏گويد اين داستان زعفر جنی و عروسی قاسم اول بار در كتاب اين مرد نوشته شده و من اين كتاب را نديده بودم و خيال می‏كردم‏ در آن يكی دو تا از اين حرفهاست . بعد كه اين كتاب را كه به فارسی هم هست و تقريبا 500 سال پيش تاليف شده است ، ملا حسين مرد ملا و با سوادی بوده و كتابهائی هم دارد و صاحب انوار سهيلی است .
تاريخش را كه می‏خوانيم معلوم نيست شيعه بوده يا سنی و اساسا مرد بوقلمون صفتی بوده است ، بين شيعه‏ها كه می‏رفته ، خودش را شيعه صددرصد و مسلم معرفی می‏كرده و بين سنيها كه می‏رفته خودش را حنفی نشان می‏داده است. اهل سبزوار است و سبزوار مركز تشيع بوده است و مردم هم متعصب در تشيع . در سبزوار شيعه صددرصد بوده و گاهی كه به هرات می‏رفته ( شوهر خواهر و يا باجناق عبدالرحمن جامی بوده است ) در آنجا سنی بوده و به‏ روش اهل تسنن . واعظ هم بوده ولی تا در سبزوار بود ذكرمصيبت می‏كرد . و وفاتش در حدود 910 بوده است يعنی در اوايل قرن‏دهم يا اواخر قرن‏نهم .
اولين كتابی كه در مرثيه به فارسی نوشته شده ، همين كتاب است كه در پانصد سال پيش نوشته شده است . قبل از اين كتاب ، مردم به منابع اصلی مراجعه می‏كردند. من نمی‏دانم‏اين بی‏انصاف چه كرده است ! وقتی كه اين كتاب را خواندم ديدم حتی اسمها جعلی است ! يعنی در اصحاب امام حسين ( ع ) اسمهايی را ذكر می‏كند كه اصلا وجود نداشته‏اند ، در ميان دشمن هم اسمهايی را می‏گويد كه همه جعلی است . داستانها را بشكل افسانه درآورده است . اين كتاب چون اولين كتابی است كه بزبان‏فارسی نوشته شد ، لذا مرثيه‏ خوانها كه اغلب بی‏سواد بودند و به كتابهای عربی مراجعه نمی‏كردند ، همين‏ كتاب را می‏گرفتند و در مجالس ازرو می‏خواندند . اينست كه امروز مجالس‏ عزاداری امام حسين ( ع ) را روضه خوانی می‏گوئيم. از پانصد سال پيش به اين طرف اسمش روضه خوانی شده ، روضه خوانی يعنی‏ خواندن كتاب روضة الشهداء، يعنی خواندن همان كتاب دروغ. از وقتی كه اين كتاب بدست مردم افتاد ، كسی تاريخ واقعی امام حسين (ع) را مطالعه نكرد.

در شصت ، هفتاد سال پيش مرحوم ملا آقای دربندی پيدا شد. تمام حرفهای‏روضة الشهداء را باضافه چيزهای ديگری پيدا كرد و همه را يكجا جمع كرد و كتابی نوشت بنام اسرارالشهادش ، واقعا مطالب اين كتاب انسان را وادار می‏كند كه به اسلام بگريد .
حاجی نوری می‏نويسد كه ما در درس حاج شيخ عبدالحسين تهرانی بوديم ( كه‏ مرد بسيار بزرگواری بوده است ) و از محضر ايشان استفاده می‏كرديم كه سيد روضه خوانی اهل حله آمد و كتاب مقتلی به ايشان نشان داد كه ايشان ببينند معتبر هست يا نيست ، اين كتاب نه اول داشت و نه آخر فقط در جايی ازآن نوشته بود كه فلان ملای جبل عاملی از شاگردان صاحب‏معالم است . مرحوم‏ حاج شيخ عبدالحسين كتاب را گرفت كه مطالعه كند .
اولا در احوال آن عالم مطالعه كرد ، ديد چنين كتابی به نام او ننوشته‏اند و ثانيا خود كتاب را مطالعه كرد ، ديد مملو از اكاذيب است . به آن سيد گفت اين كتاب همه‏اش دروغ است . مبادا اين كتاب را بيرون بياوری و يا
از آن چيزی نقل كنی كه جايز نيست ، و اساسا اين كتاب نوشته آن‏عالم‏ نيست و مطالبش دروغ است . حاجی نوری می‏نويسد : همين كتاب دست‏ صاحب اسرارالشهادش افتاد و تمام مطالبش را از اول تا آخر نقل كرد .
متاسفانه حاجی‏نوری يك داستان جعلی و تحريفی درباره امام زين‏العابدين‏عليه السلام نقل می‏كند . می‏گويد در پس توبه كنيم ، واقعا بايد توبه كنيم به خاطر اين جنايت و خيانتی‏ كه نسبت به ابا عبدالله الحسين عليه السلام و اصحاب و ياران و خاندانش‏ مرتكب می‏شويم ، همه افتخارات اينها را از بين می‏بريم . توبه كنيم و بعد، از اين مكتب‏تربيتی استفاده كنيم


او نماز عشق را تفسیر کرد
نانجیبان را غل و زنجیر کرد
این نماز مهر و ماه و کیش بود
یک هزار و چهارصد سال پیش بود
ما کجا و این نماز خون کجا؟
ما کجا و این تن گلگون کجا؟
ما حریم لاله را دزدیده ایم
ما اذان عشق را نشنیده ایم
عاقبت دیدی که خون سجّاده شد
.

۱۱.۲۷.۱۳۸۵

جنس مخالف گفتارچهارم

از روز اول که من این موضوع رو شروع کردم هدفم بحث در مورد عشق های کیلویی بود و امروز می خوام بگم چطوری میشه کیلویی عاشق شد! و بعد

ابتدا معمولا آشنایی ها خیلی ساده است، از یه ارتباط ساده توی یه کلاس موسیقی یا دانشگاه یا کامپیوتر یا زبان یا ...، یا همسایگی یا خویشاوندی یا چت یا همین وبلاگ نویسی(!) یا سایت هایی مثل کلوب و ارکات یا متاسفانه محافلی با حمایت های دولتی که برای اهدافی دیگر بنیان نهاده شده است یا مراجعه به شرکت ها یا اداره ها یا مغازه ها یا دوره های خاصی چون مسابقات علمی، فرهنگی، ورزشی، المپیاد ها یا همایش ها یا حتی هم مسیری یا سینما یا ...شروع میشه، بعد خوب این ارتباط ادامه پیدا می کنه و پیرو اون ارتباط وابستگی ایجاد میشه و فرد احساس نزدیکی با طرف مقابل می کنه (چقدر کیلویی دارم شرح میدم) و بعد عشق

بذارین یه مثال بزنم، تابستون پیش دانشگاهی یه دبیر داشتیم گفت بچه ها از هر درسی که بدتون میاد هی به خودتون تلقین کنین که عاشقشین و روش وقت بذارین، من اون موقع عربی شوتی داشتم اما هی این تلقین رو انجام دادم و من که عربی دبیرستان رو به زور خونده بودم تو کنکور نود درصد زدم ، شاید بگین بابا این عشق یه چیز دیگه هست، اما نه دقیقا همینه، از یه تلقین شروع می شه

روز اول ملت از یه خصوصیت فرد خوششون میاد (عیننا مثل علاقه به درصد کنکور) بعد به تدریج هی به خودشون می گن که آره این همونه که من می خوام و همیشه این طور هست که حتی اگه به خودتون بگین یه چوب خشک رو دوست دارین بعد از یه مدتی می بینید که فوق العاده به اون چوب وابسته شدین، بعد از مدتی همون عشق کیلویی به سراغتون میاد

روز اول ملت شاید اصلا فکر عشق و عاشقی نباشن، حتی از نظرشون یه دوستی ساده موقت دارن اما به دلیل فکرهایی که گاه برای خودشون می کنن یا تحریک های دیگرون بعد مدتی ارتباط و وابستگی که ایجاد شد فکر هایی از عشق توی ذهنشون نقش می بنده و هرچه بیش تر به این موضوع فکر می کنن و بیشتر با خودشون کلنجار میرن بدتر میشن، این که واستون میگم نمونه هاشو زیاد دیدم

بعد از مدتی همون چیزایی که دکتر شریعتی در مقاله "دوست داشتن از عشق برتر است" میگه پیش میاد و سراسر وجود طرف مقابلشون رو حسن می بینن و حتی به خودشون القا می کنن که اون طرف همه زندگیشون هست و بدون اون هیچ چیزی معنی نداره، بدون این که حتی طرف مقابل رو کامل بشناسن

از این نمونه عشق های فله ای بسیار زیاده و زندگی خیلی از رفقای ما رو تباه کرده، و حالا بیاین از این ملت بپرسین چقدر در مورد طرف مقابلشون اطلاعاتی دارن که به درد زندگی بخوره، می بینین فقط میگن ما هم دیگه رو دوست داریم و برای این عشق از هر چیزی می گذریم، الحمدلله این روزا هم خدا داده شعر عشقولانه، آهنگ های قشنگ، پاتق های خوب(!)، راه های ارتباط مختلف و ... که دیگه ملت می بینن الکی الکی از یه سوال کوچیک از یه نفر پرسیدن رسیدن به جایی که همه زندگیشون رو در گرو اون فرد گذاشتن

بعد از مدتی همه رفتارهای طرف مقابل براشون ایده آل ذهنیشون میشه و منطق رو کنار میذارن و به خودشون این طور القا می کنن که دقیقا همه خصوصیاتی که از یه نفر برای ازدواج توقع دارن در وجود اون طرف هست و هیچ توقع دیگری ندارند، این در حالی هست که روز اول از جمال طرف، یا سواد اون، یا یه رفتارش، یا اعتقادات مذهبی یا حتی ضد مذهبی و یا ... طرف بیش تر خوششون نمیومد اما دیگه بقیه ملاک هاشون رو طوری عوض می کنن که با اون فرد بخونه

باور کنید که زیاد دیدم که همین عشق کیلویی سراسر وجودشون رو میگیره و دیگه می شن مجنون و میخوان واسه لیلی بمیرن (!) و دیگه حالا بشین پای حرفشون می بینی اصلا در مقابل طرف مقابل منطق رو کاملا از دست دادن و فقط همون طرف رو می خوان و بدون اون دیگه هیچ، و اگه طرف بهشون نگاه کنه فکر می کنن داره براشون میمیره و هر حرکت فرد رو اونجور تفسیر می کنن که اون هم ته دلش دوسشون داره

فاجعه وقتی اتفاق میفته که این رابطه کیلویی دو طرفه بشه و هردو بخوان واسه اون یکی بمیرن(!) حالا بیا و ببین

چشمتون روز بد نبینه که یکیشون به هر دلیلی بره سراغ یه یاره دیگه، اون وقت میشن تنها نرین موجود عالم، افسرده میشن، راهی بجز خودکشی واسشون نمی مونه و از این حرفا

شاید این نوشته رو که بخونین اگه خودتون از این آدمای عاشق باشین میگین این بابا اصلا عاشق نبوده و نفهمیده که چطوری عشق سراپای وجو آدمو می گیره و ... و دست آخر ول می کنین و میرین و اگه هم درگیر این بحث ها نشده باشین که از هفت دولت آزادین و میگین طرف دیونس، اما من اگه حرفی می زنم روی حساب آدمایی که دیدم می زنم و به هیچ وجه توی یه نوشته نمی تونم همه حرفا رو بزنم و رفقایی که داشتم که اسیر این عشق های کیلویی بودن ساعت ها با هم بحث می کردیم تا دست آخر مگر به کمک یه عامل خارجی می تونستم قانعشون کنم تا چه برسه با یه نوشته بشه منظور رو بیان کرد

اگه سمبل های این گفتارها رو بخواین پیدا کنین کافیه با بینش روشن و بدون عینک به اطرافتون نگاه کنین و مصداق های زنده روشنی رو می بینید، اما حداقل سه بحث داریم

اول: تشریح این عشق های کیلویی با جزئیات بیشتر و نمونه های آن در جامعه

دوما: چه کسی در قبال این عشق های کیلویی مقصر است و چرا این گونه عشق ها در جامعه ما تا این حد رواج دارد!؟ (قبلا گفتم کافی است جملات عشقولانه را در گوگل جستجو کنید تا مصداق های زنده را ببینید یا به چت روم ها بروید یا خیابان ها یا ...) که بعدا بحث می کنیم

سوما: ایده آل رفتار با جنس مقابل چیست؟ نحوه صحیح رفتار چگونه است؟ عشق واقعی چگونه است؟

و هزاران مورد دیگر که شاید فرصت بحث در مورد همه آن ها اینجا نباشد

البته این چیزی که من نوشتم خیلی کلی یه چیزایی گفتم اما متاسفانه در مورد درصد زیادی صادق است، اما بسته به محل زندگی، سطح فرهنگ، چگونگی روابط خانوادگی، تجربه های شخصی، بینش های فردی و ... ملاک های ارتباطی با جنس مقابل بسیار متفاوت است و پارامترهای تاثیرگذار متفاوت خواهد بود

اما با یک نقد کلی شاید بتوانیم در آینده در مورد معضلات ناشی از ارتباط های ناصحیح از جمله فشارهای جنسی در جامعه بر یک جنس خاص و حتی مواردی متاسفانه بسیاری از بحث در مورد آن امتناع می پردازند چون فحشا، ایدز، فرزندان نامشروع و... بحث کنیم که بالطبع این بحث ها بسیار سخت و ظریف خواهد بود اما با غفلت فروان شاهدیم که آمار آنها روز به روز افزایش می یابد و متاسفانه حتی گریبانگیر قشر باسواد و فرهنگ جامعه نیز شده است و از یک غفلت تا یک عمر بیچارگی پیوندهایی می یابیم

۱۱.۲۳.۱۳۸۵

جنس مخالف ( عشق1) گفتارسوم

راستشو بخواین در مورد این موضوع مطلب نوشتن و جمع کردن بحث خیلی کار سختیه اما چون شروع کردم مجبورم تا پایان ادامه بدم شاید روزی این نوشته ها ذره ای به درد کسی بخورد که تصمیم بهتری بگیرد و این برای من کافی خواهد بود

امروز می خوام براتون از عشق و عاشقی بنویسم و مختصری بحث کنم و در حد یه گفتار از این موضوع بنویسم گرچه مباحث رسمی و علمی رو می تونم بعدا بنویسم اما میخوام اینجا خودمونی صحبت کنم

در مورد عشق و عاشقی صحبت کردن واقعا کار سختی هست، امروز این دو کلمه بازیچه همه آدما شده، همین الان اگه یه پنجره جدید باز کنید و یک جستجوی اینترنتی بکنید هزاران وبلاگ ایرونی رو می بینید که مربوط به یه سری لیلی و مجنون هاست که همشون میخوان واسه هم دیگه بمیرن و یا به چت روم ها برید بپرسید همشون عاشقن (!) یا اصلا تو کوچه خیابون که میریم عشق از سر روی ملت میریزه، از آهنگ های ماشیناشون، از صدای تلفن همراهشون و ... همش بوی عشق می دهد

رفیق داشتم که روزگاری می گفت بدون عشقم برام هیچی ارزش نداره و بعدش هم یواش یواش فهمید عشقش دلش جای دیگه هس، یا رفیقی که صد تا عشق داشته و هر عشقش صد تا عشق دیگه، کلا همون طور که استنباز کردین منظور من این عشق های کیلویی هست که امروز عاشق می شن و فردا فارغ اما این میون یه روز رو از دست دادن!

در نوشته های قدیمی با عنوان "روابط دختر و پسر1" در مورد بررسي وضع موجود در روابط دختر و پسر مطالبی رو نوشتم ومثال جالبی نیز اونجا ذکر کردم اما اینجا می خوام بگم چرا عشق های آتشین الکی بوجود میاد

گرچه مخاطبین من پدر و مادرا نیستن اما خوب این نکته رو تذکر می دم که مشکلات روابط دو جنس معمولا از درون خانواده ها نشات می گرد و عشق های افراطی بدون بینش در خانواده هایی رخ می دهد که روابط فرزندان و والدین صمیمانه نیست و بالعکس در فضای صمیمانه خانواده ها معمولا جوانان با مشورت با والدین می توانند تصمیم های منطقی تری بگیرند اما به طور مثال در خانواده ای که یکی از والدین و مخصوصا مادر برای پسر و پدر برای دختر رابطه صمیمانه ای با فرزند خود ندارند عشق های آتشین بدون بینش بیش تر رخ میدهد

تمایل به جنس مخالف در وجود هر انسانی قرار داده شده است تا بتواند از این طریق بنیادخانواده را پایه ریزی کند و حتی همان طور که اشاره شد پسران نسبت به مادر و دختران نسبت به پدر بسیار حساس ترند و در صورتی که صمیمیت لازم در بین آن ها باشد بدون مشورت والدین قدم بر نخواند داشت، به قول یکی از رفقا که والدین مخاطبش بودند می گفت دو تا کلمه عزیزم و قربونت برم واسه شما خرجی نداره اما یه دنیا رابطه عاطفی برای بچتون میاره، بگذریم مخاطبین ما جوونان نه والدینشون

عشق مایه کمال آدمی است و حتی عشق مادی که می تونه جنس مخالف باشه می تونه مایه کمال فرد بشه اما در صورتی که این عشق به روش صحیح هدایت بشه، البته این رو از من نشنیده بگیرین که کمال عشق مادی وقتیه که عاشق و معشوق به هم نرسن! اما بالعکس همین عشق اگه بدون بینش باشه فوق العاده خطرناک است

اتدا قصد داشتم کاملا خودمونی این بحث رو بنویسم اما کمی جنبه کتابی بهش می دم و در نوشته بعدی خودم سعی خواهم کرد مطالب کتابا رو نقد کنم و شاید بد نباشه ذهن شما با این مطالب تا اون موقع درگیر بشه

دو تا مطلب رو از اون تحقیق کپی می کنم گرچه شاید اصلا قبولشون نداشته باشم اما راه رو برای بحث بازنر می کنه که به نقل از کتاب "] بلوغ (چه مي دانم؟)[: موريس دبس، ترجمه حسن صفاري ، ص 60 ." می باشد که اصلا دلیلی ندارد این نوشته ها برای همه صاذق باشد و ممکن است هیچ کدام از این مراحل برای یه جوون رخ ندهد اما فقط می خوایم ذهن رو آماده کنیم برای بحث

مراحل تمايلات

نوجوان در ابتدا احساس ناشناخته و مرموزي در وجود خويش مي يابد كه آميخته با نوعي محبت و علاقه به ديگران است و چند مرحله را به تدريج طي مي كند

-در مرحله اول، ابتدا توجه نوجوان به وضع بدن، به ويژه دستگاه تناسلي ، معطوف مي‌شود و اين آغاز توجه و علاقه به امور جنسي است.

-در مرحله دوم، توجه و علاقه ميلي با ميل شديد، با عاطفه و محبت همراه مي شود و به اصطلاح ماهيت عاطفي پيدا مي كند.

-مرحله سوم، علاقه به جنس مخالف بيشتر مي شود و به طور مقدماتي عشق و علاقه آنها ممكن است هر كسي را هدف قرار دهد. لذا چندين نفر ممكن است مورد علاقه نوجوان، به طور اخص، واقع شوند.

-در مرحله چهارم، علاقه معطوف به چند نفر، تغيير جهت داده و به جانب يك فرد از جنس مخالف هدايت مي شود. اين فرد، ممكن است قدري مسن تر از خود نوجوان باشد و نوجوان احتمالاً با اين شيوه مي خواهد مورد پشتيباني يك فرد حامي قرار گيرد.

-در مرحله پنجم، نوجوان تغيير عقيده داده و متوجه فردي از جنس مخالف مي شود كه تناسب سني با او داشته باشد.

برخي از روانشناسان، عشق و علاقه نوجوانان را بر دو نوع مي دانند:

-عشق عاطفي(ملكوتي(

-عشق شهواني

منظور از عشق (ملكوتي)، عاطفه محبت و علاقه اي است كه نوجوان به طرف مقابل احساس مي‌كند و گاهي هم نوجوانان از آن تعبير به «عشق پاك» مي كنند. در اين مرحله، عشق جنبه جسماني و شهواني ندارد، بلكه با نوعي تمجيد و تحسين و احساس فداكاري توأم است و نوجوان به شدت پرهيز دارد كه اين نوع احساس را با برچسب علاقه جنسي، لكه دار كند و از آن به عشق آسماني ياد مي كند.

موريس دبس اين نوع گرايشات را «عشقهاي افلاطوني» مي نامد و آن را مشتمل بر احساسات محبت آميز مي داند.

در مرحله عشق شهواني كه به دنبال عشق عاطفي ظهور مي كند نوجوان بيشتر به مسايل توأم با لذت علاقه مند مي شود و چنانچه در طرف مقابل، ويژگيهاي مطلوب را مشاهده نمود، به ازدواج مي‌انديشد.

گاهي هر دو جنبه، يعني عشق ملكوتي(عاطفي) و عشق شهواني حضر مي يابند و به يكديگر حد مي زنند. لذا چنانچه در حيات جنسي نوجوان، عشق عاطفي و عشق شهواني به شكل مطلوب در چهارچوب قانون و شرع پيوند خورده و پس از دوران نامزدي (عقد)، منجر به تشكيل خانواده شود، مي‌توان گفت اين راه پرمخاطره را به سلامت پشت سر گذاشته اند.

گرچه باید این نکته را بدانیم که این مزالب برای جوانان مسلمان ممکن است صادق نباشد اما این نویسنده مسلمان نیست و اصلا بعضی از ما مسلمان ها هم مسلمان نیستیم! بگذریم

يادآوري مهم

تذكر اين مطلب ضروري است كه اشاره به مراحل پنجگانه حيات جنسي به منزله پذيرش هر گونه عملكرد نوجوان نيست. بلكه اين دوره ها متناسب با هر فرهنگي، درنوجوانان كنترل شده و يا ظهور و بروز مي يابد و تكيه بر نظام اخلاقي و معنوي نوجوان، خويشتن داري نوجوان و كنترل تظاهرات حيات جنسي او در فرهنگ اسلامي جامعه ما اصلي مهم و لازم است. از اين رو اگر در سنين حساس بلوغ، بتوان با تقويت اراده نوجوانان، آنان را به خويشتن داري و زندگي سالم و فعال عادت دهيم و در اوان جواني، ترغيب به ازدواج نماييم، حيات جنسي آنها را در مسير صحيح و خداپسندانه اي قرار داده ايم.

چنانچه بتوانيم به نوجوانان تفهيم نماييم كه هر ميلي كه به موقع و صحيح ارضا شود، موجبات سعادت و شادكامي آنان را فراهم مي نمايد، توانسته ايم مصونيت اخلاقي لازم را در آنان ايجاد نماييم.

زماني كه نيروهاي غريزي جنسي در وجود نوجوان بيدار مي شوند، او را با تمام قدرت بر مي‌انگيزد تا در جهت ارضاي آنها اقدام نمايد. آنچه كه مورد تقاضاي سائقهاي جنسي است، اقناع بي قيد و شرط و بلافاصله آنهاست. نوجوان در يك نظام اخلاقي و فكري غني مي آموزد كه چگونه احساسات خويش را كنترل نموده و بر آنها فايق آيد و زمان مناسب را براي تأمين خواسته هاي دروني در نظر گيرد. اين مهم بستگي تام به فرهنگ خانوادگي، تثبيت عادات اخلاقي و چگونگي پرورش اراده نوجوانان دارد.

مطلب امروز خیلی طولانی شد، بحث باشه برای بعد، اینم شعر امروز

نمي دانم چه مي خواهم بگويم


زبانم در دهان باز بسته ست


در تنگ قفس باز است و افسوس


كه بال مرغ آوازم شكسته ست


نمي دانم چه مي خواهم بگويم


غمي در استخوانم مي گدازد


خيال ناشناسي آشنا رنگ


گهي مي سوزدم گه مي نوازد


گهي در خاطرم مي جوشد اين وهم


ز رنگ آميزي غمهاي انبوه


كه در رگهام جاي خون روان است


سيه داروي زهرآگين اندوه


فغاني گرم وخون آلود و پردرد


فرو مي پيچيدم در سينه تنگ


چو فرياد يكي ديوانه گنگ


كه مي كوبد سر شوريده بر سنگ


سرشكي تلخ و شور از چشمه دل


نهان در سينه مي جوشد شب و روز


چنان مار گرفتاري كه ريزد


شرنگ خشمش از نيش جگر سوز


پريشان سايه اي آشفته آهنگ


ز مغزم مي تراود گيج و گمراه


چو روح خوابگردي مات و مدهوش


كه بي سامان به ره افتد شبانگاه


درون سينه ام دردي ست خونبار


كه همچون گريه مي گيرد گلويم


غمي ‌آِفته دردي گريه آلود


نمي دانم چه مي خواهم بگويم