سناریوی اول: وقتی که نشریه ایران جوان چاپ می شد با یکی از روسای دانشگاه های آزاد که تاکید زیادی به چادر اجباری در دانشگاه داشت مصاحبه کرده بود و ایشان هرگونه رابطه دو جنس رو مذموم می دونستن و در دانشگاهشون با اون برخورد می کردند. شخص مصاحبه کننده که می دونست دختر ایشون در دانشگاه (فکر کنم) علم و صنعت درس می خواند،پرسیده بود اگه دخترتون اونجا بخواهد و یا مجبور باشد در گروه مختلط پروژه ای انجام دهد شما مخالفت می کنید؟ ایشان هم فرموده بودند که خیر، زیرا دخترم را خودم تربیت کردم و بر او شناخت کامل دارم!!! که بعد شخص گفته بود مگر بقیه افراد بچه هایشان را خودشان تربیت نمی کنند؟! و این که شما نسبت به بقیه شناخت ندارید باید این گونه برخورد نمایید؟!
سناریوی دوم: یکی از مخالفت های گروه های اتفاقا روشن فکر با اردوهای علمی مختلط چندین روزه این هست که می گویند در این اردوها ارتباط و صمیمیت افزایش پیدا می کند و پس از بازگشت از اردو بعضی حریم ها به دلیل صمیمیت ایجاد شده شکسته می شود و ارتباطات گسترش می یابد، در حالی که رویکرد این ارتباط پس از آن دیگر علمی نیست و بیش تر وقت به یاوه گویی و سخنانی که اگر اندیشه کنند فقط مشغولیات آنی است می گذرد و اینگونه ارتباز بازتاب زیبایی در جامعه ندارد و منجر می شود که پس از آن در قبال این افراد سخنانی گفته شود که شاید بازی با آبروی آنها باشد! (اینجا فقط نقل قول می کنم و سعی در تایید یا تکذیب ندارم و فقط می خواهم صورت مساله باز شود)
سناریوی سوم: چند سال پیش برای کاری رفته بودم سراغ فرماندار و از قضا فردی را دیدم که می دانستم در فلان NGO کار می کند و برای مجوز اردوی مختلط به یکی از شهرها آمده بود، بنابرقوانین در این اردوها مجوز به آدم های پخته ای که آموزش دیده اند و حریم ها را می شناسند داده می شد که مسوولیت را قبول کنند و در برابر افراد تعهد داشته باشند و مسوول این امر در آن NGO شیراز نبود و این جوان فوق دیپلم کامپیوتر که شاید بینش قوی ای نیز نداشت آنجا آمده بود و می گفت شاید بخواهیم نوار بذاریم و راحت باشیم ممکنه با ما برخورد کنند و اتفاقا مجوز نیز به او داده شد
سناریوی چهارم: روزی که می خواستم گروه رباتیک تشکیل بدم، به سراغ بچه های ریش سفید رفتم و اونا بهم گفتن که فلانی چندین سال هست که توی هر ورودی یک گروه رباتیک تشکیل میشه و بعدش توی این گروه بچه های تاپ و غیر تاپ عضو می شوند و به اقتضای کار گروهی بین اونا ارتباط به وجود می آید اما تجربه نشون داده این ارتباط بین دوجنس صمیمیت و وابستگی ایجاد کرده و باعث میشه که اصلا گروه به جاده خاکی بره و گروه ها معمولا به هدفشون نمی رسند، من هم کلی با بچه ها صحبت کردم که چطور میشه با حفظ همه حریم ها هم چنین گروهی رو تشکیل بدیم و نتیجه بگیریم و این کار رو انجام دادیم و گروه تشکیل شد و به خوبی کارش رو پیش برد، اگرچه به علت مشغله های علمی از گروه بیش از 40 نفری فقط 5 نفرو اون هم سر باقی موندند و توانستند به نتیجه مطلوب برسند، اما بالاخره با حفظ حریم ها همه کارها به خوبی پیش رفت
سناریوی پنجم: وقتی در دبیرستان رییس شورای دانش آموزی بودم و همانطور که در نوشته های پیشین آمد، نامه دعوت به همکاری که از سوی دبیرستان فرزانگان آمد با مشورت با مدیر جلسه مشترک با حضور مدیران گذاشتیم، در این جلسات من خیلی خشک و جدی برخورد می کردم که منجر به گلگی دوستان نیز می شد اما حتی در آن سن و سال که شاید بینش ها بسیار کمتر باشد این ارتباط با حفظ همه حرمت ها برقرار بود و در هر موردی که حرفی زده می شد موضع گیری من در برابر هر فردی که از بیرون صحبتی در مورد بچه ها می کرد کاملا قاطعانه بود طوری که هیچ حرفی هم پشت سر بچه ها زده نمی شد و با اتمام حجتی که با مدیر داشتم او نیز ضمن نظارت کامل مواظب آبروی بچه ها بود و حتی در آن زمان ارتباط با حفظ تمام حرمت ها انجام شد و نتایج آن نیز همایش ها و برنامه هایی بود که مجال پرداختن به آن نیست
سناریوی ششم: یکی از مدیران که در موفقیت او هیچ شبهه ای نبود اما به دلایلی که باز مجال پرداختن به آن نیست اتفاقا بر اردوهای مختلط تاکید داشت و اعتقاد داشت این تردوها نمودی از ارتباط متقابل دو جنس ات که باعث آشنایی «ها نه تنها با هم که نمودی از این برخورد در خارج چارچوب کلاس ها می شود و با جهت دهی صحیح می تواند بسیار مناسب باشد و چه برای ازدواج و چه برای زندگی اینده می تواند بینش آنها را بخوبی بسازد
سناریوی هفتم: در گروه های زیادی عضویت داشته ام اما برای من عملکرد یکی از این گروه ها جالب بود، این گروه مختلط بود اما تا جایی که مقدور بود دوجنس مراحل کار خود را به موازات هم انجام می دادند و هیچ اختلاطی نبو اما در مورادی که یکی از دو گروه به هر دلیلی مشکلی برای یشبرد هدف خود داشت از جنس مخالف کمک می گرفتند و در این میان هدف رسیدن به پروژه ای از یش تعریف شده بود که معمولا با موفقیت انجام می شد و در مواردی که لازم بود هر یک از افراد در زمینه تخصصی خود به سایرین کلیه تجربه خود را منتقل می کرد
سناریوی هشتم: می گن مارگزیده از ریسمون سیاه و سفید می ترسه، گروه های باهاشون بودم که مسوولینشون یه تجربه منجر به شکست (برای رسیدن به هدف تعریف شده نه عشق!!!) از گروه های مختلط داشتند و اگر چه در زمینه کاریشون واقعا به خاطر تفاوت دنیای افکار زن ها و مردها ارتباط لازم می باشد و بدون اون شاید هرگز نتونن قضاوت درست بکنن اما از ترس گذشته گروه ها رو فقط منحص به پسرها یا دختر ها می کنند
سناریوی نهم: این سناریو دیگه خیلی تاسف بار هست اما متاسفانه وجود داره هر چند محدود و اون هم اینه که بعضی ها این ارتباط رو مذموم می دونن اما برای بقیه!!! همه رو به هزار صورت متهم می ککن، اما وقتی نوبت به خودشون میرسه چون فکر می کنن اعتقاداتشوت اینقدر ناب هست که امکان نداره خطا کنن... بگذریم
سناریوی دهم: اسلام میگه اگه یه زن و یه مرد نامحرم توی یه اتاق باشند و اجبار به کار خاص در این مورد نباشه حداقل باید گوشه در رو باز کنند تا که شیطون نفر سومشون نباشه، البته خیلی ها می آیند پیازداغ مساله رو زیاد می کنن، اما این مساله تاکید داره که اگه اجباری در این کار نباشه و شامل حال خیلی از کارهای روزانه تخصصی نمیشه، حتی مراجع می گن اگه احتمال بدهند که به گناه می افتند اید اونجا رو ترک کنند وگرنه.... در این موارد اونا که پیازداغ رو زیاد می کنن... بگذریم
من اینجا هیچ گونه قضاوتی نمی کنم و عنوان هم نشون دهنده همین موضوع هست و فقط چند
پرده از زندگی روزمره رو براتون گفتم تا انشاالله بعدا بیش تر بحث کنیم!البته قبلا هم گفتم این موضوع در هر فرهنگ و جامعه ای می تواند کامل متفاوت باشه
راستشو بخواین در این موضوع مطلب نوشتن خیلی سخته، آخه... بگذریم
تلاش در شکست
صبر در نومیدی
رفتن بی همراه
کار بی پاداش
فداکاری در سکوت
دین بی دنیا
عظمت بی نام
خدمت بی نام
ایمان بی ریا
خوبی بی نمود
عشق بی هوس
تنهایی در انبوه جمعیت
دوست داشتن
بدون آنکه دوست بداند
روزی کن
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر