۱۰.۲۶.۱۳۸۵

دکتر حسین پور هم رفت

پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردنی است

امروز یکی از بچه ها SMS داد که دکتر حسین پور صبح فوت شده است، تصورش هم برام خیلی سخت بود و وقتی زنگ زدم خبر تایید شد، رفتم دانشکده روبرو اتاق دکتر بچه های رشته های مختلف وایساده بودن و گریه می کردن و واقعا فقط تو صورت هر کی که نگاه می کردی، بدون هیچ کلامی گریت می گرفت

خدا بیامرزدش که به قول بچه ها گنجینه ای بود که کسی قدرشو اونجور که می بایست ندونست، توی اتاقش تقدیرنامه ای به دیوار زده بود به خاطر ساخت زیردریایی که هیچ رادار یا دستگاه هایی که از گرما جسم رو تشخیص می دن قادر به ردیابیش نبود و آقای خاتمی از اون مرد تقدیر کرده بود

دکتر حسین پور رو سال گذشته شناخته بودم، گرچه درسی با ایشون نداشتم اما سراغش رفته بودم. می گفت من دروره لیسانس رو شش ساله تموم کردم و وقتی لیسانس برق رو گرفتم حدود 200 واحد ازبخش های برق،فیزیک و مواد گذروندم و بعد فوق لیسانس و دکترا رو فیزیک هسته ای گرفتم. به دعوت دکتر جوادپور دکتر حسین پور به استادی بخش مواد دانشگاه شیراز در اومده بود و تخصص ایشون نانوالکتریک و نانوسرامیک بود

همه بچه هایی که با ایشون درس داشتن به سواد ایشون کاملا اذعان دارن و تسلط ایشون هم خیلی عجیب بود. من ریاضی مهندسی فصل اعداد مختلط رو بعد از این که استاد خودمون درس داده بود مستمع آزاد رفتم سر کلاس ایشون و واقعا از نحوه درس دادنشون کیف می کرد و به حق در میون اساتید اون موقع کامل ترین جزوه مال ایشون بود

یه بار سر کلاس ریاضی مهندسی یکی از بچه ها سوالی پرسید، که انصافا سوال قشنگی بود، دکتر گفت فلانی فکر می کنم و بعدا جوابت رو میدم و ادامه درسشو داد(دکتر عادت داشت از اول تا پایان تخته رو یه ریز می نوشت و بعد تخته رو پاک می کرد و دوباره ... و در تدریسش هم یک لحظه مکث نمی کرد که فرصت استراحت یا فکر برای یک دقیقه داشته باشه) وقتی دکتر به پایان تخته رسید، گوشه ای از کنار تخته رو پاک کرد و جواب رفیق ما رو نوشت، یعنی دکتر در حینی که داشت مبحث دیگری رو درس می داد در مدت چند دقیقه همزمان با درس مبحث دیگر فکر کرده بود و جواب را یافته بود و بلافاصل بعد از این که تخته پر شد جواب رفیق ما رو داد که انصافا برای من خیلی عجیب بود

به ما گفتن که دکتر سکته کرده و عده ای دیگر می گفتند دکتر را شاید کشته باشند، در هر صورت او رفت و جای خالی او در دل بچه ها و اساتید خواهد ماند

رفقا همه الگوهای خوب و بد خواهند رفت، همه دوستان خواهند رفت، همه خویشان خواهند رفت و ما نیز خواهیم رفت و فردا فقط فکر ما تنها یادگار خواهد بود، نمی دونم شاید فردا ما هم زنده نباشیم و آیا در آن صورت این بهترین زندگانی برای ما در 24 ساعت آخر خواهد یود؟! نمی دانم

همیشه سعی کنید خودتون رو به فردایی بسپارید که همه چیز عوض شده، منظورم اینه که چطور الان می گوییم که اگه به دوسال پیش برگردم فلان کار را خواهم کرد، همین گونه که گذشته را از دید امروز می بینید سعی کنید امروز را به دید آینده ببینید(!) به یقین آینده قابل پیش بینی نیست اما از چشم آینده زندگی را دیدن تا حدی افق دید آدمی را عوض می کند، شاید قرار باشه فردا ما هم بریم در اون صورت فکرشو کردین چقدر دستمون خاله، نمی خوایم چیزی با خودمون برداریم؟! نمی دونم

نمی دونم شاید اونقدر پیچوندمش که خودمم هم توش موندم(!) بی خیال این حرف ها

خدا اون استاد بزرگ رو بیاموزه و شاید پروازی که بتونیم از ایشون یاد بگیریم همون همت بالای دکتر باشه و این که اصلا حرف مردم براش مهم نبود، برای مهندسی گرفتن 6 سال دکتر توی دانشگاه موند و می گفت هم دوره ای من اون زمان که من لیسانس رو گرفتم دکترا قبول شده بودن ،اما واقعا همون لیسانس دکتر حسین پور به صدتا دکترا که ما می گیریم می ارزید

دکتر با علمش عشق می کرد و خودش می گفت هیچ فرمولی رو حفظ نکردم مگر کاربردشو تو عمل دیدم و شاید به خاطر همین دید عملی که دکتر داشت تونست تا این حد پیش بره که به حق از معدود نخبه هایی بود که ما دیده بودیم اما هرگز اهل سر و صدا و داد و بیداد نبود و آرام برای دل خودش کار می کرد

ظاهرا مادر و خواهرهای دکتر اصفهانن و دکتر تنها بوده، هنوز هم از مراسم تشییع دکتر خبر نداریم، ظاهرا دکتر جوادپور و بعضی دیگه رفتن خونه دکتر اما اونا هم حالی دارن که وقتی از دانشکده منشی رییس زنگ می زد نمی تونستن صحبت کنن

روحش شاد و یادش گرامی

۷ نظر:

ناشناس گفت...

کسی می گفت روبروی دانشکده ایستاده بودم زنی که رد می شد عکس دکتر حسینپور رو که دید گفت این بنده خدا خونش توی ساحلیه، من جسدش رو دیدم از بینیش خون میومد، کشته بودنش!
کسی دیگر می گفت از مادرش شنیم که ب ما زنگ زدند و گفتند پسرت را فرستادیم سوی استادش
می گفتند سیستم های امنیتی وزارت دفاع ایجاب می کند که بگویند به مرگ طبیعی مرده است چرا که مسئولیت عدم حفاظت از نخبه هسته ای کشور و مسئول تشکیلات ضد رادار کشور بر عهده آنها بوده است
دوستی می گفت جلسه آخر دکتر به ما گفت از تهران با من تماس گرفته اند که تو شیراز امنیت نداری و باید برای ترم آینده جایی بروی که بدانیم می توانیم امنیت را برایت تامین کنیم.
می گویند محقق سلول های بنیادین نیز پس از تقدیر از او مدتی بعد در یک تصادف فوت شد و شاید دکتر نیز این گونه رفته باشد
کسی می گفت دقت کردید که نه صدا و سیما و نه رسانه ها مرگ دکتر را پوشش ندادند؟! به نظر شما چرا؟

Moeen گفت...

صحبت های دوستمون رو خوندم اما نمی دانم تا چه حد می تواند صحت داشته باشد. تا آنجا که من شنیدم دکتر عصر از اصفهان با هواپیما باز می گردد، به منزل پدر نامزدش رفته بودند، اما شب به دلیل کسالت و سرماخوردگی به منزل می رود و ظاهرا لوله بخاری اتاق او مشکلی داشته اما دکتر به دلیل سرماخوردگی شدت بخاری را زیاد می کند، صبح که نامزد دکتر به خانه او مراجعه می کند می بیند که دکتر خواب است و ظهر که باز میگردد می بیند که او هم چنان خواب است که بعد از آن متوجه مرگ دکتر می شود
کالبدشکافی امروز انجام می گیرد، وجود CO2 در خون دکتر تایید شده است اما هنوز جواب قطعی اعلام نشده است
هر طور که بود دکتر رفت و ما به یاد او خواهیم ماند
روحش شاد و یادش گرامی

ناشناس گفت...

مردم ایران هم ساخته شدند برای بر پایه حدس و گمان حرف زدن و شایعه ساختن!!! محقق سلول های بنیادین، خوبه که خودتون هم می گین تصادف
در هر حال با این گمانه زنی ها استاد دیگه بر نمی گرده

Moeen گفت...

امروز مراسم تشییع جازه اون استاد عزیز بود، خدایش بیامرزد باید بودید و شور و حال بچه ها رو میدید و قرار شد فردا تشییع جازه و تدفین در اصفهان انجام بشه، توی مراسم اعلام کردن که بچه ها که برای مراسم بخوان برن، امشب از دانشکده به اصفهان سرویس داریم و امنحان های شنه و یکشنبه جبرانی گرفته خواهد شد، اما من که به استاد زنگ زدم به من گفتند این کار را نخواهند کرد و چگونه اون صحبت زده شد من نمی دانم
شاید حداقل حقی که دکتر بر گردن ما داشت شرکت در مراسمش بود که اون هم این گونه ممانعت میشه
براتون خلاصه ای از خدمات این استاد رو همین جا خواهم نوشت، از مقام اول خوارزمی گرفته تا ریاست تجهیزات ضدرادار کشور اما فعلا تا مکتوب به دستم نرسه صبر می کنم
خدا بیامرزدش که در ایام جنگ سربازی شجاع بود و در این روزگار نیز از ده دانشمند برتر کشور بود و می گفتند چند روزی که اصفهان بودند شانه روز در آزمایشگاه مشغول بودند و شاید از زندگی خو نیز غافل شده بودند زوری که تازه قرار بود هفته جاری یا هفته آینده عقد ایشان باشد
یکی از افرادی که برای وداع آخر اومده بود می گفت به دکتر گفتم چرا از بخش فیزیک جدا می شوی و به دانشکده مهندسی می روی؟ گفتند من تئوری های زیادی را خواندم و حالا می خواهم در دانشکده مهندسی آن را به عمل برسانم
خود من نیز یک بار که به اتاق ایشان برای ریاضی مهندسی رفتم گفتند: من هرگز فرمولی را حفظ نکردم مگر کاربرد آن را در عمل دیده باشم و به یقین راست می گفت و دوستانی که با دکتر درس داشته اند می دانند که دامنه فرمول هایی که دکتر می دانست به چه وسعتی بود و چنین امری به آن همت شبانه روزی در آزمایشگاه ها نیازمند بود
بازهم برای شما از اون عزیز خواهم گفت

ناشناس گفت...

سلام می خوای این نکته را هم اضافه کن که رسما پزشکی قانونی اعلام کرد کخ مرگ به علت گاز گرفتگی بوده نه توطئه استکبار جهانی

ناشناس گفت...

جناب هیچ کس نوشته منو کامل خوندی؟! خوب معلومه که علت مرگ رو اونجوری اعلام می کنن، چون اگه نکنن براشون مسوولیت داره که چرا اینقدر ساده یکی از هسته های علمی کشور کشته شده است! من نقل قول کردم از دکتر، عابرین، مادرش و ... آخه دوست خوب اگه دکتر حسینپور و بقیه نباشن که دیگه نیاز به نحریم و این چیزا نیست مسلما ما دیگه به هیچ جا نمی رسیم

ناشناس گفت...

من مرده منطق قوی شماها شدم!!! از کی تا حالا نظر مردم عامه شده مدرک و دلیل برای یک حرف ؟اگه همه بگن زمین صافه شما هم می گین آره؟مردم عادی همین جوری یک حرفی می زنن و مسلما مادر قود آدم هم همیشه از اون مدل حرفایی که زدی را می گه فقط این وسط حرف خود دکتر هست که یک کم آدم را به شک میندازه . من هم نمی گم که مرگ دکتر مشکوک نبوده ولی می گم این که به قول شما استکبار جهانی این کار را کرده باشه واقعا ساده انگاری هست. جناب هیچکس هستم