مفروش خویش ارزان که تو بس گرانبهایی
تا حالا به بهای هر موقعیت، به قیمت وجدان هر آدمی و ... (منظورم بهای چیزای غیر مادیه) فکر کردین؟ مرحوم دکتر شریعتی میگه:" لحظه ها را گذراندیم که به خوشبختی برسیم غافل از آن که لحظه ها همان خوشبختی بودند." و شاید این فقط یه مصداقش باشه
نمی دونم اما تاحالا خیلی به قیمت چیزا فکر کردم، مثلا تا حالا به قیمت سیاست مدارها فکر کردین، که بعضی هاشون تا به یه جا برسن دیگه خدا رو هم بنده نیسن و همه چی رو فراموش می کنن و فقط تشنه قدرت می شن و به پست های بالاتر فکر می کنن
نردبان این جهان ماو منی است
عاقبت این نردبان بشکستنی است
لاجرم، هر که بالاتر نشیند
و شاید مصداق بعضی از اونا همون شعر (یا رب مباد که گدا معتبر شود که گر معتبر شود ز خدا بی خبر شود) اما در مقابل بعضی ها بهاشون اونقرر زیاد که کسی نمی تونه بخردشون
البته غافل نشیم بهای این جور چیزا فقط ریالی نیست بلکه به نظر من مثلا اونی که تشنه قدرت سیاسی و پست و مقام میشه گاهی از تشنگان مال دنیا بدتر میشه، همه این عطش های قدرت باعث می شه یه هم چین آدمایی همه چیزو بفروشن، که براشون ساده ترینش دینشون می شه گرچه شاید گاهی برای منافعشون مقدس مآبی هم بکنن
نمی دونم بهای خود ما چقدره، آیا ما هم می تونیم مرد باشیم و خودمونو نفروشیم یا تا حالا هم اگه مدعی هستیم آدم خودمون بودیم به خاطر این بوده که قیمت بالایی بهمون پیشنهاد نشده!؟ شاید اگه پیشنهاد ملیاردی یا پست کلیدی ممکلکتی یا ... به ما هم می شد پای ما هم می لغزید!
اصلا بذارین به چیز وسوسه کننده دیگه اشاره کنم ، اونم منکراته، از هر نوعی (!) بعضی رفقا می نشینن خودشون رو از جامعه دور می کنن و عاشقانه خدارو عبادت می کنن، گرچه مطمئنا ثواب خودشو می برن اما بار عرض معذرت به قول شیرازی ها" او نو نوی کردن" یعنی هنر کردن که به گناه نیفتادن، آخه رفقا ریاضت دائم تو اسلام هم نهی نشده و هنر نیست آدم از جامعه دور باشه اونوقت نه معتاد بشه، نه هرزه گرد بشه نه هیچی بلکه اگه مردین با همه مردم باشین و خودتونو حفظ کنین که پاتون نلغزه
خیلی وقت ها نشستم به قیمت خودم و اطرافیانم فکر کردم، برای هر چیزی بهایی گذاشتم و اگه از حد بهاش گذشت دورش خط کشیدم اما راستشو بخواین بعضی وقت ها هم خط قرمزها گم میشه، آدم مرز رفیق بازی و مسائل دیگه رو بعضی وقت ها نمی تونه تعیین کنه و واقعا سخت میشه مثلا بین حفظ کردن عده ای رفیق و گذشتن از یه خط قرمز ذهنی انتخاب کرد
آدما قیمت هاشون خیلی فرق داره، یکی قیمت ریالی داره، یکی مقامی و یه عده هم قیمت های ظاهری، یه عده قیمتشون یه لبخند بیش تر نیست و یه عده هم اصلا قیمتشون بالاست اما به تدریج قیمت خودشونو می شکنن و خط قرمزهاشونو عوض می کنن و هدف هاشونو بازیچه وسیله ها می کنن و آخرشم هدفشونو گم می کنن
یکی از چیزایی که آدما قیمتاشون با هم فرق داره رفتار با جنس مخالفه،اوایل که وبلاگ رو شروع کردم یه سری عنوان داشتم که بیاین با هم بحث کنیم که موضوعات مختلف بود از جمله روابط دختر و پسر که یه سری مطالب رو نوشتم سعی می کنم بخونم ببینم چه نوشته بودم و در نوشته های بعدی از یه نظر دیگه به این موضوع نگاه کنم و کمی تحلیلی تر بحث کنم که چرا از نظر من برخورد آقایون مخالف و موافق اختلاط در سطوح مختلف نیاز به تجدیدنظر اساسی داره و حداقل از نظر شخص من خودم هم یه شهروند جامعه هستم علل سردرگمی ها در برخوردها چیه، هر جند شاید از نظر شما عقاید من اشتباه باشه اما اگه خواسین با هم بحث می کنیم
نمی دونم، بهای هر کسی به خودش مربوطه اما ما در برابر آدمایی که بهاشون زمین تا آسمون با هم فرق داره چطور می باش برخورد کنیم و خودمون چه قیمتیو داشته باشیم یه بحثه دیگه هس بعضی وقت ها کارو سخت می کنه، آدمایی که همه چی حتی ما را به بی بها چیزی می فروشن و حتی در مقابل هیچی عزیزترین چیزا رو می فرشن، برای یه خنده یا یه لحظه، یا ساعت یا روز یا سال یا ... خوش بودن همه چیزو قربانی می کنن
اگه یه روز همه با هر بهایی برامون عزیز شدن، کینه ای تو دلمون جا نگرفت و همه رو با هر بهایی دوست داشتیم اما خودمونو ارزون نفروختیم شاید زندگی کمی قشنگ تر بشه
راستی قیمت وقتتون از خوندن این نوشته بیشتر نبود؟!یادمون نره خوشبختی از دید دکتر شریعتی چی بود
یا حق
منگر به هر گدایی، که تو خاص ازآن مایی
مفروش خویش ارزان، که تو بس گرانبهایی
به صف اندر آی تنها ، که سفندیار وقتی
در خیبر است برکن ، که علی مرتضایی
تو به روح، بیزوالی ، ز درونه با جمالی
تو از آن ذو الجلالی، تو ز پرتو خدایی
تو هنوز ناپدیدی، ز جمال خود چه دیدی؟
سحری چو آفتابی، ز درون خود برآیی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر