۷.۱۹.۱۳۸۶

دستگاه مشترک مورد نظر خاموش است

وقتی خاموشش می کنی یه پایه وقفه با اولویت بالا رو حذف می کنی و هرچی کسی بخواد از اون طرف بهت وقفه یا به قول خارجکی ها اینتراپت بده یه خانمه بهش میگه که دستگاه مشترک مورد نظر خاموش است این طوری میتونی آدم خودت باشه و از هفت دولت آزاد بشی!

قبلا از این کارا می کردم و یه مدتی خاموشش می کردم و نفس می کشیدم اما خوب برای خیلی کارا که باید انجام می دادم روم نمی شد هی گوشی این و اونو بگیرم و شماره غیر از خودمو بدم اما یه مدتی بود بعد از گرفتاری های فراوون توی تابستون و آب پاکیو که روی دست ما ریختن که تا حالا سرکار بودی و باید امسال کنکور ارشد بدی و از این مهد علم و دانش بری و تا اون کنکور چند ماهی توی ترم بیش تر وقت نداری تصمیم گرفتم دوباره به اون خانمه بسپارم که بگه ما وقفمون غیرفعاله و کسی نمی تونه صدامون بکنه!

البته خودمون که وقتی توی تابستون اونو خاموش کردم رفقایی که صدسال یه بار هم بهم نمی زنگیدیم شماره اتاقمو گیر آورده بودن اما بازم راحت تر از موبایل بودم، اما از طرف خونواده اولتیماتوم گرفتم که حداقل خارج خونه که میری روشنش کن که کاری داشتیم خبرت کنیم و ما هم همین کارو کردیم و از شانس ما وسط کلاس از طرف دفتر بخش به ما زنگ زدن!

از کلاس بیرون اومدم و رفتم طرف دفتر بخش گفتم شاد فرجی شده و تصمیمی گرفته که تقاضای ما توی شورا مطرح بشه اما پا که تو گذاشتم دیدم قصه افطاری دانشجویان جدیدالوروده و به کارشناس بخش گفتم که من توبه کرده بودم به بخش نیام و اگر در این رابطه کاری باهام دارن برم، اما گفت نمی دونم فکر نکنم و ...

رئیس بخش گفتند فلانی می خوایم چهارشنبه افطاری بدیم، گفتم خیره، گفتند زمانش خوبه؟، خوب خود دانید!، گفتن می خوایم کمک کنی، گفتم شرمندم، گفتن کمک کن، گفتم سال چهارم گرفتارم، گفتند باید کمک کنی!، گفتم نمی تونم گرفتارم، آخه من یه تقاضا از شما داشتم حتی اونو مطرح نکردین!، گفتن تو بازم با ما کار داری باید کمک کنی، گفتم من اون کار برام حیاتی بود اینا هر چی باشه می گذره و سعی می کنم بچه های ورودی های بعد رو بفرستم سراغتون، گفتند تو هنوز خیلی به ما نیاز داری و باید خودت هم باشی...

آخه خیلی بابت برخوردهای قبلی دلخور بودم و واقعا یکه خورده بودم، به یکی از اساتید پیغام دادم که به دکتر بگین چرا با تقاضای من بی هیچ دلیلی مخالفت کردن و حتی اونو مطرح نکردن اما تا کاری هست، منو صدا می کنن! اما رفقا گفتن از هر چی بگذریم رئیس بخش جای پدر ما می مونه و هرچی هم دلخور باشی نبایستی اون طور می گفتی و برو و از دلشون در بیار! عصر با یکی از بچه های ورودی های بعدی رفتیم سراغشون و یه سری برنامه ریزی کردیم که برنامه شامل چه قسمت هایی باشه و با همه کسانی که لازم بود هماهنگ کردیم و آخر کار هم ما دوباره موبایل رو خاموش کردیم و رفتیم دنبال زندگیمون!

فردای اون روز مجری و فیلمبرداری و ... را مشخص کردیم و رئیس بخش که خوشحال بودن کارشون رو انجام دادم گفتند که فلانی تو اگه کار قانونی از ما بخوای واست انجام می دیم اما تقاضای تو غیرقانونی بود، گفتم معاون آموزشی گفتن قانونیه و ... اما خوب سعی کردم بحث نکنم تادواره دلخوری پیش نیاد.

مراسم برگزار شد و می خواستم دو تا کار بکنم و یکی از ایشون بخوام که مخالفتشون رو کتبا اعلام کنن که تو شورا مطرح شده(!!!) و مخالفت شده و ثانیا بپرسم چطور بعضی های دیگه بدون هیچ شورا و ... تونستن 5 ساله بشن، اما یکی از رفقا که خیلی خیلی واسش احترام قائلم گفت که فلانی هیچ کودوم از تقاضاهای تو جواب نمی گیره و دست آخر همباید کنکورت رو بدی، مگه یادت نیست بهت چی گفتن!

واسه من سابقه داشت این طوری به نظاره بنشینم که باهام هم ین برخوردی بشه اما اون رفیق ما واسمون دلیل آورد که بی خیال شو! اون استاد هم که واسطه فرستادم گفت نمی دونم چرا اما دکتر شخصا خیلی مخالفه! تو هر تقاضایی که بدی ایشون می تونن تشخیص بدن که مطرح بشه در شورا یا نه و حالا تشخیص ایشون این طوریه! گفتن اگه همه استادهای دیگه رو هم راضی کنی کارت نمیشه چون دکتر مخالفن!

شب خرد و خسته که بخونه برگشتم به خانواده گفتم که اگه این موبایل خاموش بشه دیگه هیچ کسی ردپایی از من نداره و مشابه این کارا رو توی دانشگاه و خارج دانشگاه مجبور نمی شم گردن بگیرم و اونوقته که شاید هر چند خیلی سخته اما شاید بتونم توی این چند ماه به هدفم برسم و اگه هم نرسم تلاشمو بکنم! حالا دیگه دستگاه مشترک موردنظر دیگه برای خانواده هم روشن نیست و اون خانومه جواب همه رو با هم میده! شاید این طور بشه نفس کشید!

محتملا کلوپ، یاهو360 و ... رو هم پلمب می کنم اما احتمالا توی این وبلاگ دلم که بگیره براتون مطلب می نویسم!

روزای آخر رمضونه فقط از همه و همه التماس دعا دارم هر جایی و در هر زمانی که این نوشته رو می خونین از خدا بخواین بیش تر هوامو داشته باشه و اگه هم دیگه مردم(!) بخواین قسمتی از گناهامو ببخشه! التماس دعای شدیدی دارم!!!

غریبه

مسافرشهرغمی

غریبی مثل خودمی

توصورتت پرازغمه

غصه داری یه عالمه

دوست داری درددل کنی

دلت گرفته ازهمه

غریبه توی غربت

نگی چی شدمحبت

بگی می گن دیوونه ست

حرفاش چه بچه گونه ست

تقصیرآدمانیست

این همه درد دوانیست

آب ونون ونفس

کجااومدی توقفس

توهم مث همه ی ماها

سر دوراهی موندی و

دل روبه دریاهازدی

گفتی غریبی بهتره

مث همه در به درا

این دیگه راه آخره

توشک و توی تردید

چشمات کجارو می دید

توشک و توی تردید

چشمات کجارو می دید

هیچ نظری موجود نیست: