۶.۱۶.۱۳۸۶

جنس مخالف (بستن گفتارهای فعلی)تا...ا

بعضی وقت ها آدم خیلی خسته میشه، وقتی واسه یه چیز خیلی تلاش کنی اما نتیجه نگیری سخته، هر چند اگه آدم در این موارد خسته نشه بهتره، اما حوب هر چیزی تا یه حدی ارزش وقت گذاشتن داره و قصه های خیلی بلند حوصله آدم رو سر می بره، خوب منم اینجا خیلی قصه گفتم، حالا خسته شدم!
اون روزی که از جنس مخالف شروع کردم به نوشتن فقط از جو حاکم بر جامعه شاکی بودم و فقط دوست داشتم در حدی که می تونم سیخونکی به رفقا بزنم که در این مورد شتابزده عمل نکنند و اول فکر کنن و بعد تصمیم بگیرن! قصه خیلی به بلندا کشید و دیگه حتی حوصله ادامه دادن هم ندارن، از قدیم گفتن که گر در خانه کس است، یک اشارت بس است، پس دیگه نمی خواهم تا زمانی بلند در این مورد مطلب بنویسم و هرچی نوشتم تا حالا بسه!

شاید توی این مدت واسه رفقا سوتفاهم هایی هم بوجود اومده باشه که همین جا از همه عذرخواهی می کنم اما این قصه بلند تا صد قسمت دیگه هم ادامه پیدا کنه نمیتونه سخه ای برای همه بپیچه که اگه میشد دیگران بر این کار اصرار بیش تری داشتند اما در این جا فقط دوست داشتم از رفقا بخواهم که با بینش کامل اما به روش خود اقدام کنن، توی هر کاری همه جوانب اونو در نظر بگیرن!

دو جنس سراپا با هم تفاوت دارن! شاید ریزبینی های زنان، حساسیت هاشون، عاطفه بیش از حدشون، احساسات جوشانشون، قلب های نرمشون، دلبستگی هاشون، ساده دلیهاشون (بگذریم زمونه آدما رو عوض میکنه) و از اون طرف مردا با زیاده خواهی هاشون، شجاعتشون، جسارتشون، فریاد و غوغاشون، چموشی هاشون، حمایتاشون، غیرتشون، رازداریشون و ... ( البنه بگذریم که زمونه اینجا هم خیلی آدما رو عوض کرده) جنس مخالف رو به تفکری وادار می کنه و خیلی وقت ها جرقه عشق از یکی از این موضوعات بر می خیزه و چقدر عشق مقدس است و چقدر امروز بازیچه آنانی شده که جز نامی از آن باقی نگذاشتند، عشق ...، عشق ...، بگذریم از این کلمه که معنای قدیم خودشو دیگه نداره، ظاهرا عشق های امروز فقط بهابرو کمونی و چشم عسلی بودن افراد بیش تر برنمی گرده!

آدما مختار آفریده شدن، دارای قدرت تصمیم گیری و تفاوت های شخصی و در این مسیر فقط اگه آدم چیزی رو با اطمینان بدونه موظف هست که به بقیه بگه اما اونا خودشون می تونن هر راهی رو انتخاب کنن، یکی از موارد هم همین موضوع هست و بیش از این دوست ندارم ادامه بدم چون خودم احساس می کنم جدیدا مطالب لحن نصیحت پیدا کرده و خودم از این تیریپ(!) بیزارم پس تا اطلاع بعدی خوب این موضوع رو به آرشیو نوشته ها می سپاریم، اگر عمری بود شاید بعدا دوباره وقتی مفصل برای تحقیق بذارمو بعد مطلب جدیدی بنویسم و شاید تا اینجا هم یکی از منابع من همون تحقیق سوم دبیرستانی بود که از دغدغه ای عمیق برخاسته بود.

یه پیشنهاد می کنم و اونم اینه که اگه خواسین با یه نفر از جنس مخالف رابطه داشته باشین وقتی خواستین در مورد این رابطه فکر کنین خوتون رو جای پدر، مادر، برادر یا خواهر اون فرد بذارین فکر کنین اون فرد فرزند شماست یا برادر یا خواهر شماست، بعد در مورد برخوردتن تصمیم بگیرین، شاید اون روز که پدر فرد یا خواهر اون شدید دیگه اجازه به غریبه ندادید... شاید هم بالعکس، اما به نظر من بی شک در برخورد شما تاثیر می ذاره!

اگر روزی آدما منافع دیگرون رو به اندازه منافع خودشون مغتنم بشمارن و اسیر احساسات زودگذر نشن، اگه روزی آدما واقعا احساس کنن همه با هم برادر و خواهر هستند، نسبت به سرنوشت و آینده همدیگه مسئولن، شاید کوله باری از مشکلات از دوششون برداشته بشه، حتی اگه بهای این موضوع گذشتن از عشق و علاقشون باشه، اما اون موقع اعتقاد دیگری خواهد بود که می تونن اطمینان داشته باشن به واسطه اون هر چیز دیگری قابل گذشتنه، اون روز مشکلات ناشی از بی بینشی ها نخواهد بود و فردایی بهتر رقم خواهد خورد.

شعر زیر رو روی یه کلیپ دیدم و فکر کنم آخرین آهنگ شادمهر عقیلی در ایران باشه و کلیپی هم که دیدم خیلی قشنگ بود گرچه به موضوع امروز چندان مربوط نیست اما خوب حیف این شعر بود که ننویسمش!

فرصت موندن ندارم

یه پنجره با یه قفس، یه حنجره بی هم نفس
سهم من از بودن تو، یه خاطره ست همین و بس

تو این مثلث غریب، ستاره ها رو خط زدم

دارم به آخر میرسم، از اونور شب اومدم


یه شب که مثل مرثیه، خیمه زده رو باورم

میخوام تو این سکوت تلخ،
صداتو از یاد ببرم
بذار که کوله بارمو، رو شونه ی شب بذارم

باید که از اینجا برم، فرصت موندن ندارم


داغ ترانه تو نگام، شوق رسیدن تو تنم

تو حجم سرد این قفس، منتظر پر زدنم


من از تبار غربتم، از آرزوهای محال

قصه ی ما تموم شده با یه علامت سوال؟

بذار که کوله بارمو رو شونه ی شب بذارم

باید که از اینجا برم فرصت موندن ندارم

۱ نظر:

ناشناس گفت...

نمیتونه سخه ای برای همه بپیچه که اگه میشد دیگران بر این کار اصرار بیش تری داشتند
اين قسمتش را خيلي خوب گفتي ولي دقت كردي كه چقدر بقيه بهش عمل مي كنن؟ تقريبا اصلا، و ديگران خيلي راحت و بدون داشتن شناخت از ويژگي هاي فرد مقابل براش نسخه مي پيچن
چقدر عشق مقدس است و چقدر امروز بازیچه آنانی شده که جز نامی از آن باقی نگذاشتند، عشق ...، عشق ...، بگذریم از این کلمه که معنای قدیم خودشو دیگه نداره، ظاهرا عشق های امروز فقط بهابرو کمونی و چشم عسلی بودن افراد بیش تر برنمی گرده
راستش همون عشق هاي قديمي هم از همين مدل بوده و در ايده آلترين خالتش هم سزابي بيش نيست خوبه كه خودت مطالب دكتر شريعتي در مورد عشق و دوست داشتن را تو بلاگت اوردي
جنس مخالف رابطه داشته باشین وقتی خواستین در مورد این رابطه فکر کنین خوتون رو جای پدر، مادر، برادر یا خواهر اون فرد بذارین فکر کنین اون فرد فرزند شماست یا برادر یا خواهر شماست، بعد در مورد برخوردتن تصمیم بگیرین، شاید اون روز که پدر فرد یا خواهر اون شدید دیگه اجازه به غریبه ندادید
وقتي مي گي رابطه بايد تعريفت از يك رابطه واضح و تعريف شده و مشخص باشه
در آخر شعري كه نوشتي قشنگ بود بايد برم آهنگش را گير بيارم و ايمكه اميدوارم بعدا باز هم بنويسي ولي با عمق و تفكر بيشتر و آگاه بودن از نظز مخالفان ديدگاهت و بعد از بحث بيشتر با ديگران