۶.۰۷.۱۳۸۶

انتظار یا عدم انتظار

یه سری آدم تشنه رو در نظر بگیرین که دارن له له می زنن و آبی در اطرافشون نیست، حالا می تونین تصور کنین که این ادما بشینن و هی فقط فریاد بزنن که تشنه هستن و هیچ حرکتی نکنن، شما چه قضاوتی در مورد اونا می کنید؟! یا این که پاشن و حرکت کنن اما برن دنبال برنج یا دنبال طلا یا ... به نظر شما میشه باور کرد که اینا واقعا دارن له له می زنن و تشنه هستن؟! آخه خوب اگه تشنه بودن دنبال آب می گشتن نه ...

یه عمر فقط فریاد می شنویم که مهدی جان بیا! ابا صالح بیا! نور دیده بیا و ... اما خوب فقط بلدیم قریاد بزنیم و هیچ حرکتی نکنیم و این طور می خواهیم به آب برسیم! اونوقت مدعی هستیم منتظریم تا آقا بیاد! نه رفقا این نه انتظار اومدن بلکه عادت به غیبته. به قول رفیقی:

عمری است که از حضور او جا ماندیم****** در غربت سرد خویش تنها ماندیم

او منتظر است تا که ما برگردیم ************ مائیم که در غیبت کبری ماندیم

اینی که ما بزبون بگیم منتظریم تا اقا بیاد و هیچ حرکتی نکنیم اصلا انتظار نیست. ما عادت کردیم هر چیزی رو تحمل کنیم و با ترس از این که دشمنانمون شاد نشن، مردم از ما ناامید نشنو ... یا حتی در رده های پایین تر واسه گزینش یا ... در برابر هر ظلمی سکوت کنیم و بعد بریم و دعای فرج بخونیم، فرضا اقا امروز بیاد، چی می خوایم بگیم؟!

توی یه جلسه نشسته بودم آقای مسئولی می گفت در مدت دو هفته ای که ما این مصوبه بهمون تحمیل شد برای دوتا از دخترها مشکلی ایجاد شد، یکی از جمع پرسید چه مشکلی؟! و ایشون جواب دادن به دوتا از اونا تجاوز شد!!! البته ما تونستیم موتور یکی از متجاوزین رو بگیریم!!! و بعد از اوشون هم یکی از جوونا با محاسن بلند رفت بالا و از اوشون حمایت و تجلیل کرد و ادعا می کرد که از چهره من روشن است که چه اعتقاداتی دارم و ...

باورکنید اون روز داشتم دیوونه می شدم و تا سه روز حال خوبی نداشتم و اصلا نمی تونستم تصور کنم که مملکت ما این همه شهید برای دفاع از از دین و ناموسش داده باشه و اونوقت آقایونی که دم از راه و رسم سلمان می زنند این گونه بخوان کارهاشون موجه جلوه بدن! آخه باید سر همچین موضوعی به نظر من وزیر مربوط هم استعفا می داد نه این طوری... روزگار غریبی است

آهای اونایی که فکر کردین این شیوه مسلمونیه، اقلا شما نگین منتظریم تا اقا بیاد، اگه اقا بیاد شما در امان نخواهید بود، آقا به ظاهر کار نداره، اون آقا که می گن عدالت واسش معنی داره، شیوه جوونمردی براش معنی داره، توی کتابا خوندین که مولا علی (ع) گفت اگه من خلیفه شم با اونا که قبلا قدرت و اموالی رو خلاف شرع و قانون بدست آوردن برخورد می کنم و این آقا هم پسر همون مولاست

اینا رو گفتم اما ما هم مسلمون نیستیم، اگه بودیم که سکوت نمی کردیم، اگه بودیم نمی ذاشتیم عده ای اسلاممون رو به ظاهرپرستی تبدیل کنن، همون بحث تحریفات عاشورا رو در همه عرصه های دینمون نمی ذاشتیم وارد بشه، نه ما هم مسلمون نیستیم و فقط بی هیچ تفکری ادعا می کنیم.

بی خیال امروز میلاد آقامون مهدی (ع) هست و شاید اصلا جای این حرفا نبود اما حس می کردم اگه اینا رو نگم اصلا منتظر بودنمون زیر سواله، بذارین این بحث ها رو برای بعد، عیدتون مبارک، انشاالله بتونیم قدمی در راه مسلمون شدنمون برداریم

می گن سخنی که از دل برآید لا جرم بر دل نشیند، شعر زیر ا صدای مرحوم آقاس تار و پود وجود آدم رو می لرزونه:

شاید این جمعه بیاید ... شــــــــــــاید ...


خبر آمد خبری در راه است


سرخوش آن دل که از آن آگاه است


شاید این جمعه بیاید...شاید


پرده از چهره گشاید...شاید


دست افشان...پای کوبان می روم


بر در سلطان خوبان می روم


می روم بار دگر مستم کند


بی سر و بی پا و بی دستم کند


می روم کز خویشتن بیرون شوم


در پی لیلا رخی مجنون شوم


هر که نشناسد امام خویش را


بر که بسپارد زمان خویش را


با همه لحظه خوش آواییم


در به در کوچه ی تنهاییم


ای دو سه تا کوچه ز ما دورتر


نغمه ی تو از همه پر شور تر


کاش که این فاصله را کم کنی


محنت این قافله را کم کنی


کاش که همسایه ی ما می شدی


مایه ی آسایه ی ما می شدی


هر که به دیدار تو نایل شود


یک شبه حلال مسائل شود


دوش مرا حال خوشی دست داد


سینه ی ما را عطشی دست داد


نام تو بردم لبم آتش گرفت


شعله به دامان سیاوش گرفت


نام تو آرامه ی جان من است


نامه ی تو خط اوان من است


ای نگهت خاست گه آفتاب


در من ظلمت زده یک شب بتاب


پرده برانداز ز چشم ترم


تا بتوانم به رخت بنگرم


ای نفست یارومدد کار ما


کی و کجا وعده ی دیدار ما


دل مستمندم ای جان به لبت نیاز دارد


به هوای دیدن تو هوس حجاز دارد


به مکه آمدم ای عشق تا تو را بینم


تویی که نقطه ی عطفی به اوج آیینم


کدام گوشه ی مشعر


کدام گوشه ی منا


به شوق وصل تو در انتظار بنشینم


ای زلیخا دست از دامان یوسف بازکش


تاصبا پیراهنش را سوی کنعان آورد


ببوسم خاک پاک جمکران را


تجلی خانه ی پیغمبران را


خبر آمد خبری در راه است


سر خوش آن دل که ار آن آگاه است


شاید این جمعه بیاید...شاید


پرده از چهره گشاید...


شاید

هیچ نظری موجود نیست: