۶.۲۹.۱۳۸۶

آخرین ضربه ها

بعد از این که برای ادامه مسیر تحصیلی با آدمای زیادی مشورت کردم و رهی رو انتخاب کردم واسه خودم و همون بحث های تغییر رشته و گرایش که قبلا براتون گفتم به سراغ رئیس بخش رفتیم که چطور می تونیم سنوات تحصیلی بگیریم و یک سال دیگه در دانشگاه بمونیم اما این یک سال واحدهای مرود علاقمون که کاربردی هستند رو بگیریم و خوب ایشون این امر رو مشروط به نظر شورای بخش کردند و گفتند احتمالا اولین جلسه در این تایبستان شهرویر خواهد بود(!)

با یکی از رفقا با اساتید مختلفی برای این مسیر مشورت کرده بودیم و چون دیدیم که شورا انتهای تابستان تشکیل می شود به سراغ اساتیدی که تابستان در دانشگاه دیده بودیمشان رفتیم و بعد از مشورت با اونا یک سری از درس های بخش های ریاضی، کامپیوتر و ... رو انتخاب کردیم و حتی من درس های از بخش علوم اجتماعی رو انتخاب کردم و توصیه نامه هایی در خصوص مفید بودن این دروس از اساتید مختلف بخش خودمون و سایر بخش ها مثل رئیس بخش ریاضی برای خودمون گرفتیم و برای بررسی مراحل قانونی با معاون آموزشی دانشکده هم صحبت کردیم که ایشون هم این امر رو مشروط به موافقت شورای بخش کردند و در این راستا ما با اساتید مختف هم صحبت کردیم که با این امر موافقت نمایند.

در نامه ای که برای شورای بخش نوشتیم همه نقطه نظرات مخالف خودمون رو هم با دلیل پاسخ دادیم و پذیرفتیم هر شرطی از جمله پرداخت هزینه یا هر چیز دیگر که بخش مایل باشد را می پذیریم تا این شورا با ما موافقت کند و توصیه نامه اساتید رو هم ضمیمه نامه کردیم.

از طرف دیگه بعد از فوت دکتر حسین پور وقتی با افراد مختلف از جمله رئیس دانشکده بچه ها صحبت کرده بودند ایشان حمایت خود را از طی چنین مسیرهایی مشابه دکتر اعلام کرده بودند و حتی رئیس بخش نیز در این مورد چندین بار اعلام نظر کردند که این امر می تواند مفید باشد اما با گذشت کمتر از یکسال همه چیز فراموش شده بود.

تابستان خیلی شلوغی داشتم خیلی روزها از صبح تا 11 شب مشغول کارهایی خارج دانشگاه بودم و حتی گاه نیز از شب تا صبح مشغول بودم که در نوشته های دیگر شاید اشاراتی داشته باشم، و فقط چند هفته ای تونسته بودم درس بخونم اما با این نظراتی ک از سوی معاون دانشکده و اساتید و اعضای شورای بخش شنیده بودیم احتمال مخالفت با کلیات را بسیار کم می دانستیم اما خوب مشروط شادن آن به شرایط سخت قابل پیش بینی بود و از این رو از دست دادن تابستان خیلی ناراحت کننده نبود.

نامه خود را تکمیل کردیم و همان طور که گفتم به همه موضوعات از جمله این که چرا مستمع آزاد درس ها را نمی گذرانید؟ یا یک سال ماندن شما به هدر دادن امکانات است!!!! یا شما برای سربازی احتمالا می خواهید چنین کنید !!!! یا ... پاسخ داده بودیم و خوب منتظر جلسه بخش بودیم که خوب در اوایل شهریور هم تشکیل نشد و حدودا نیمه شهریور که تشکیل شد رئیس تشخیص داده بودند که این موضوع مطرح نشود و وقتی بعد از جلسه از این موضوع مطلع شدم و به ایشان مراجعه کردم یک سری دلایل آوردند که پاسخ دادم و گفتند جلسه بعد و این جلسه عملا بعد از ثبت نام اصلی و شروع کلاس ها تشکیل شد.

فردای جلسه میون کلاس ها به دفتر بخش رفتم که یکی از اساتید به من گفت فلانی چرا تقاضای شما در شورا مطرح نشد؟! پرسیدم شما در کل جلسه بویدید و مطرح نشد؟! ایشان گفتند بله و من مستقیم به دفتر بخش رفتم و رئیس بخش را دیدم و یععد از سلام علیک ایشان گفتند در جلسه مطرح کردیم و مخالفت شد!!!!!!!

گفتم با چی؟ گفتند تقاضای شما! گفتم با کلیات آن؟! گفتند بله! گفتم یعنب با هیچ شرطی قابل قبول نیست؟! گفتند نه! گفتم آخه یکی از اساتید گفتند اصلا مطرح نشده!!! گفتند کجا؟! گفتم در شورای بخش! پرسیدم یعنی هیچ راه دیگری ندارد؟! گفتند مگر از بالا نامه بیاوری! گفتم از کی؟ گفتند از معاونت آموزشی، گفتم این کار رو می کنم اما تا اون موقع حذف و اضافه این ترم هم تموم شده ایشان هم خندیدند و گفتند که نه منظورم اینه که اصلا کارت نمیشه!!! اون موقع رئیس بخش به من گفت که بذار برات سیاست دانشگاه رو توضیح بدم که ... من هم عذرخواهی کردم که کلاس دارم و خوب بهت زده از اتاق بیرون اومدم. و خوب خیلی این برخورد برای من عجیب بود گرچه مشابه اون رو بسیار دیده بودم اما در دانشگاه اون هم از طرف استادی که معمولا هر کاری که بود با من همکاری کامل داشت و از ابتدای تابستان این امر را مشروط به نظر شورا کرده بود و ...

نمی دونم چرا یاد اون دفعه افتادم که در تابستان پیش دانشگاهی در رابطه با طرح خوارزمی داور استانی می گفت کار شما نسبت به بقیه یک سر و گردن بالاتر است و اگر در این شاخه بخواهیم طرحی را بفرستیم کار شما خواهد بود و پس از تابستان شنیدم که طرحی با همان عنوان به مرحله کشوری رفته است! به نظر من هر دو مورد ضربه های آخر به تن خسته ای بودند که دیگر موضوع را ارزشمند پیگیری هم نمی دانست!

گرچه معمولا در این موارد هرگز تسلیم نمی شوم و نمونه های زیادی از اون رو براتون نوشتم اما هر چیزی به بهای اون می ارزه، گرچه همون موقع هم مراجعه ای که به حراست سازمان آموزش پرورش داشتم و گفتند کتبا شکایت کن تا پیگیری کنیم و امروز هم شاید با مراجه با مقام های بالاتر مثل معاون دانشگاه یا رئیس آن بشه مشکل رو حل کرد اما دیگه رغبتی به این کار ندارم و دوست ندارم بیش از این به امید جو سنتی شکست ناپذیر این دانشگاه چیزی رو از دست بدم.

گفتم بد نیست براتون گفته استاد تربیت بدنی رو نقل کنم که در ترم اول تحلیل های بسار زیایی از اجتماع امروز و دانشگاه به ما داد که امروز بیش تر اونا رو درک می کنم:

ترم اول که به دانشگاه اومده بودیم استاد تربیت بدنی سرکلاس بهمون گفته که بچه ها به درخت ای اطراف زمین چمن نگاه کنید و ما هم این کارو کردیم و خوب ادامه داد که این درخت ها گرچه زنده هستند و بلند قامت و سالیان سال عمر دارند اما اگه دقت کنید می بینید که برگ ها و شاخه های اونا پوسیده اند(!) و خوب با کمال تعجب دیدیم همین طور است و خوب اون استاد عزیز می گفت که جو این دانشگاه هم دقیقا مثل همین درخت ها است و گرچه سنی بالا دارد اما سال هاست که پوسیده!

در نوشته بعدی شاید نقد های اساتید بخشمون یا اساتید دیگه دانشگاه رو از این جو سنتی جمود یاقته رو نوشتم و کمی بیش تر مشکلات این دانشگاه قدیمی رو بیان کردم.

قناری

سرمازده و سوز و پاییز

فرانیست

درحسرت روزای بهاری

بق کرده قناری

درحسرت روزای بهاری

بق کرده قناری

اجاق خونه می سوزه و سرده

ببین سرما چه کرده

ای وای ازاون روزی که گردونه

به کام ما نگرده

یخ بسته گل گلدونای داغ

طوفان طبیعت رو ببین کرده چه بیداد

برگی دیگه نیست روی درختا

سرماست فقط میون حرفا

هرچی که بوده توی طبیعت

قایم کرده یکی میون برفا

درحسرت روزای بهاری

بق کرده قناری

درحسرت روزای بهاری

بق کرده قناری

۱ نظر:

ناشناس گفت...

معين وقتي كه من هميشه بهت مي گفتم خانه از پايبست ويران است و مي گفتم كه سر همين چيزها روحيم خراب شده فبول نمي كردي، حالا به حرف من رسيدي؟ تازشم هر چي باشه من عمري هست كه با دانشگاهي ها بزرگ شدم