سلام
امروز می خوام یه چیزایی بنویسم که خیلی سختن، می دونم خیلی موضع گیری بعدش خواهد شد و خیلی فکرها، شاید برای من خیلی گرون تموم بشه اما احساس می کنم بدون نوشتنشون دلم آروم نمیشه
اصلا روزی که وبلاگو شروع کردم می خواستم حرف های نگفته رو رک و راست بگم و این مطلب رو توی نوشته های اولم گفتم اما در مطالب بعدی همیشه سعی می کردم مخاطب سنجی کنم، با احتیاط صحبت کنم و دل هیچ کسیو با مطالبم نشکونم و هیچ چیز شبهه ناکی نگم که شاید فردا احیانا برداشتی اشتباه بشه اما احساس می کنم اگه خیلی حرفا رو نزنم فردا حداقل جواب وجدان خودمو نمی تونم بدم، هر چند شاید کسی اینجا حرفای منو نخونه حتی بعدا عده ای با ذره بین اینجا دنبال موضوعاتی خواهند گشت که برای آدم حرف دربیارن اما اقلا اسا کریم شاید از ما بپذیره
دیروز با راننده تاکسی بحثی از موضوعاتی سیاسی داشتیم که گرچه قرار بود اینجا لام تا کام از سیاست نگم اما شدیدا واجب می دونستم که خیلی حرفای نگفته رو دیشب بنویسم اما مهمون داشتیم و مقدور نشد و جریانات دیگری نیز بود که منو شدیدا ترغیب به این امر می کرد از جمله نتایج انتخابات یا یک سری وقایع اجتماعی که برخورد کردم
امروز تصمیم گرفته بودم وقت آزاد که پیدا کردم از اون مطالب بنویسم اما موضوع مهم تری برام پیش اومد که تصمیم گرفتم اول اونو مطرح کنم و انشاالله اگه عمری بود بعدا از سیاست خواهم نوشت
دیروزی با یکی از رفقای مذهبی بودیم، از جایی رد شدیم دوست ما شدیدا از حرکات افرادی به ستوه اومد و لب به شکوه گشود که قصد داره امر به معروف و نهی از منکر کنه و شدیدا عصبانی شده بود، رفیقمون رو آروم کردم و از اون محیط خارج کردم و با اون جایی رفتیم و تنهاش گذاشتم با یکی از بچه هایی که از نظر فکری استاد من و تغذیه کننده افکار منه
امروز دوباره جایی اون رفیق رو دیدم و سر بحث رو باهاش باز کردم و می دیدم که افکارش زمین تا آسمون از نظر نگرش به افراد جامعه عوض شده بود و مراتب اون واجب شرعی رو حس کرده بود و فهمیده بود که در هر مکانی برای امور چنینی هرگز نباید بی گدار به آب زد که در اون صورت تاثیر برعکس خواهد گذاشت کمااینکه می بینیم بعضی آقایون آموزش دیده هم که حتی خودشون رو متصدی این امور می دونن واقعا با حرکات نسنجیدشون بدون رعایت مراتب شرعی اقدام می کنن و بالعکس آمر منکر می شوند و گرچه تذکرات را با اهداف خیر می دهند اما متاسفانه حرکات آنها تاثیر معکوس می گذارد
خونه که رسیدم رفتم و توی رساله احکام امر به معروف و نهی از منکر رو دوباره خوندم و دیدم عجب مراتب سختی داره، واسه همین تصمیم گرفتم در ابتدا این احکام رو از رساله یکی دیگه از مراجع از اینترنت پیدا کنم و روی وبلاگ بذارم و بعد از اون در مورد اجرای اون بحث کنم، قبل از این کار هم تصمیم گرفتم مقدمه بنویسم که همین نوشته کنونی هست
احکامی که مرجع من داده بود خیلی صریح تر از اون چیزی بود که فکر می کردم و گرچه بر سلسله مراتب این واجب تاکید کرده بود اما لزوم آن کمی منو ترسوند، تا حدی که این طور استنباط می شد که اگه به بهای از دست دادن رفقا (حتی مخاطبین این وبلاگ) یا حتی به بهای این که فردا برای من پاپوش درست کنند واجبه که امر به معروف و نهی از منکر انجام بشه
شاید از حالا به بعد حرفهای سیاسی و اجتماعیم بهای سنگینی برام داشته باشه اما حداقل امشب عزم جزم پیدا کردم که این حرفا رو بزنم، بی شک حتی اگر کسانی از این صحبت ها استفاده هایی در جهت تخریب من (حتی در ذهن خودشون) بکنن و شاید اون تصویریوکه از من ساختن به کل دگرگون کنه اما شاید کمی وجدان آدمو راحت کنه
می دونم برعکس یه عده هم فکر می کنن من این حرفا رو می نویسم که عده ای بچه مذهبی خوششون بیاد و بعدا از این موضوع استفتده سو کنم اما خدا رو شاهد می گیرم که هرگز این طور نیست و حتی شاید ببینید که به اون بچه مذهبی هایی که بی گدار به آب می زنند و گفتم در حقیقت آمر منکر می شن خواهم توپید
شاید تا حالا برای این که، ین برداشت ها نشه هیچ چیزی نمی گفتم و همه تیپ رفیقمو برای خودم حفظ می کردم اما اگه با این چیزا رفقای ما می پرن همون بهتر که بپرن و توی بی رفیقی تنها بمونم، چون از نظر من هزار تا از این رفیقا به یه رفیق مرد نمی ارزن
اگه حالا به بعد حرفی می زنم که به مذاق آقایون(چه مسوول،چه مذهبی،چه لوتی و چه ...) جور در نمیاد فقط واسه اینه که به یه حکم فراموش شده تا حدی هر چند ناچیز عمل کنم و خیلی دوست دارم نظر بقیه رو بدونم، حتی اگه سالها بعد این مطالب رو برای اولین بار دارین می خونین نظرتون رو بنویسین و یقین داشته با شین سعی می کنم در اسرع وقت جواب بدم
امروز می خوام یه چیزایی بنویسم که خیلی سختن، می دونم خیلی موضع گیری بعدش خواهد شد و خیلی فکرها، شاید برای من خیلی گرون تموم بشه اما احساس می کنم بدون نوشتنشون دلم آروم نمیشه
اصلا روزی که وبلاگو شروع کردم می خواستم حرف های نگفته رو رک و راست بگم و این مطلب رو توی نوشته های اولم گفتم اما در مطالب بعدی همیشه سعی می کردم مخاطب سنجی کنم، با احتیاط صحبت کنم و دل هیچ کسیو با مطالبم نشکونم و هیچ چیز شبهه ناکی نگم که شاید فردا احیانا برداشتی اشتباه بشه اما احساس می کنم اگه خیلی حرفا رو نزنم فردا حداقل جواب وجدان خودمو نمی تونم بدم، هر چند شاید کسی اینجا حرفای منو نخونه حتی بعدا عده ای با ذره بین اینجا دنبال موضوعاتی خواهند گشت که برای آدم حرف دربیارن اما اقلا اسا کریم شاید از ما بپذیره
دیروز با راننده تاکسی بحثی از موضوعاتی سیاسی داشتیم که گرچه قرار بود اینجا لام تا کام از سیاست نگم اما شدیدا واجب می دونستم که خیلی حرفای نگفته رو دیشب بنویسم اما مهمون داشتیم و مقدور نشد و جریانات دیگری نیز بود که منو شدیدا ترغیب به این امر می کرد از جمله نتایج انتخابات یا یک سری وقایع اجتماعی که برخورد کردم
امروز تصمیم گرفته بودم وقت آزاد که پیدا کردم از اون مطالب بنویسم اما موضوع مهم تری برام پیش اومد که تصمیم گرفتم اول اونو مطرح کنم و انشاالله اگه عمری بود بعدا از سیاست خواهم نوشت
دیروزی با یکی از رفقای مذهبی بودیم، از جایی رد شدیم دوست ما شدیدا از حرکات افرادی به ستوه اومد و لب به شکوه گشود که قصد داره امر به معروف و نهی از منکر کنه و شدیدا عصبانی شده بود، رفیقمون رو آروم کردم و از اون محیط خارج کردم و با اون جایی رفتیم و تنهاش گذاشتم با یکی از بچه هایی که از نظر فکری استاد من و تغذیه کننده افکار منه
امروز دوباره جایی اون رفیق رو دیدم و سر بحث رو باهاش باز کردم و می دیدم که افکارش زمین تا آسمون از نظر نگرش به افراد جامعه عوض شده بود و مراتب اون واجب شرعی رو حس کرده بود و فهمیده بود که در هر مکانی برای امور چنینی هرگز نباید بی گدار به آب زد که در اون صورت تاثیر برعکس خواهد گذاشت کمااینکه می بینیم بعضی آقایون آموزش دیده هم که حتی خودشون رو متصدی این امور می دونن واقعا با حرکات نسنجیدشون بدون رعایت مراتب شرعی اقدام می کنن و بالعکس آمر منکر می شوند و گرچه تذکرات را با اهداف خیر می دهند اما متاسفانه حرکات آنها تاثیر معکوس می گذارد
خونه که رسیدم رفتم و توی رساله احکام امر به معروف و نهی از منکر رو دوباره خوندم و دیدم عجب مراتب سختی داره، واسه همین تصمیم گرفتم در ابتدا این احکام رو از رساله یکی دیگه از مراجع از اینترنت پیدا کنم و روی وبلاگ بذارم و بعد از اون در مورد اجرای اون بحث کنم، قبل از این کار هم تصمیم گرفتم مقدمه بنویسم که همین نوشته کنونی هست
احکامی که مرجع من داده بود خیلی صریح تر از اون چیزی بود که فکر می کردم و گرچه بر سلسله مراتب این واجب تاکید کرده بود اما لزوم آن کمی منو ترسوند، تا حدی که این طور استنباط می شد که اگه به بهای از دست دادن رفقا (حتی مخاطبین این وبلاگ) یا حتی به بهای این که فردا برای من پاپوش درست کنند واجبه که امر به معروف و نهی از منکر انجام بشه
شاید از حالا به بعد حرفهای سیاسی و اجتماعیم بهای سنگینی برام داشته باشه اما حداقل امشب عزم جزم پیدا کردم که این حرفا رو بزنم، بی شک حتی اگر کسانی از این صحبت ها استفاده هایی در جهت تخریب من (حتی در ذهن خودشون) بکنن و شاید اون تصویریوکه از من ساختن به کل دگرگون کنه اما شاید کمی وجدان آدمو راحت کنه
می دونم برعکس یه عده هم فکر می کنن من این حرفا رو می نویسم که عده ای بچه مذهبی خوششون بیاد و بعدا از این موضوع استفتده سو کنم اما خدا رو شاهد می گیرم که هرگز این طور نیست و حتی شاید ببینید که به اون بچه مذهبی هایی که بی گدار به آب می زنند و گفتم در حقیقت آمر منکر می شن خواهم توپید
شاید تا حالا برای این که، ین برداشت ها نشه هیچ چیزی نمی گفتم و همه تیپ رفیقمو برای خودم حفظ می کردم اما اگه با این چیزا رفقای ما می پرن همون بهتر که بپرن و توی بی رفیقی تنها بمونم، چون از نظر من هزار تا از این رفیقا به یه رفیق مرد نمی ارزن
اگه حالا به بعد حرفی می زنم که به مذاق آقایون(چه مسوول،چه مذهبی،چه لوتی و چه ...) جور در نمیاد فقط واسه اینه که به یه حکم فراموش شده تا حدی هر چند ناچیز عمل کنم و خیلی دوست دارم نظر بقیه رو بدونم، حتی اگه سالها بعد این مطالب رو برای اولین بار دارین می خونین نظرتون رو بنویسین و یقین داشته با شین سعی می کنم در اسرع وقت جواب بدم
حق نگهدارتون و عزت زیاد
شعر زیر رو من با صدای علیرضا عصار شنیدم و به نظرم شعر تکون دهنده ای هست که برای امام حسین (ع) خونده شده اما یه دنیا حرفه
خاک خونین
چون قدم بر خاک خونین داشتی
چون قدم بر خاک خونین داشتی
بذر غیرت در زمین می کاشتی
زهر عشق حق به حمد آویختی
در رکوعت می به ساغر ریختی
قبله تو عشق و مستی قتلگاه
این مشایخ قبله هاشان بر گناه
گویمت از هفت رنگان مو به مو
خرقه پوشان دغلکار دو رو
سجده بر پست و ریاست می کنیم
با خدا هم ما سیاست می کنیم
کو نشانی که شما اهل دلید ؟
جملگیتان بر نماز باطلید
می چکد شک بر سر سجاده ها
وای از آن روزی که افتد پرده ها
ما خدایان زیادی ساختیم
مال مردم را به خود پرداختیم
شیر حق برخیز وقت کار شد
بر سر نی رفتنت انکار شد
کاخها گردیده مسجد سرفراز
صد رکعت تزویر دارد هر نماز
سجده در مسجد حسینا مشکل است
این بنا از دل نباشد از گل است
این خسان با مال مردم زنده اند
جملگی اندر نماز و سجده اند
دم ز راه و رسم سلمان می زنیم
لاف اسلام و مسلمان می زنیم
کاشکی از نسل سلمان می شدیم
لحظه ای یک دم مسلمان می شدیم
مهدی شریفی
مهدی شریفی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر