۹.۱۷.۱۳۸۵

روز دانشجو

سلام

امروز قصد داشتم از سیاست زدگی و فرهنگ بنویسم اما گفتم بد نیست کمی با توجه به زمان نوشته هامو تنظیم کنم، امروز روز دانشجو هست و ابتدا به همه دانجویان عزیز تبریک می گم

یادم هست قبلا نوشته های با عناوین مردگی ما و ... نوشتم که توی اونها کلی در مورد دانشجو بحث کردم و می خواستم شعر یار دبستانی رو اینجا بگذارم که فکر می کنم اونو هم قبلا اینجا نوشته باشم پس برای جلوگیری از تکرار اونا سعی می کنم مطالب دیگری بیارم

تا حالا فکر کردین جمعیت دانشجویی ما چقدر است؟ تا حالا به تنوع رشته های دانشگاهی فکر کردین؟ تا حالا به تفاوت سطح علمی مراکز دانشگاهی فکر کردین؟ اصلا چرا جوون باید دانشجو بشه؟ اصلا دانشجویان ما چه وجوه مشترکی دارن ؟ و ... هزاران سوال دیگر

دبیر اجتماعی ما می گفت "یکی از سیاست های دولت برای افزایش کمی مراکز دانشگاهی این است که سنی که دانشجو وارد دانشگاه می شود، اوج جوانی و بی هراسی جوان هست و اگر در این زمان جوان در سیطره قدرت دولت نباشد می تواند بسیار خطرناک باشد و سرکشی فراوان خواهد کرد "و دلایل دیگر

خودمانیم شاید این موضوع را حس کرده باشین، دانشگاه، سربازی و ... از غلیان جوانی خواهد کاست و بعد از آن نیز بحث های ادامه تحصیل و استخدام چون مسکنی جوانان را از شور جوانی دور خواهد کرد و پس از آن بحث ازدواج و خرج زندگی او را آرام آرام و دیگر به اندازه کافی محافظه کار خواهد کرد

مبحث فوق از نظر یک سود جانبی دانشگاه ها بسیار مفید خواهد بود اما متاسفانه بسیار می بینیم که هدف فدای ابزار شود و بحث هویت دانشجویی در بسیاری موارد فراموش می شود و دانشگاه وظیفه اصلی خود را فراموش خواهد کرد

گفتم که من مدتی در دانشگاه پیام نور همزمان با رشته خودم مشغول تحصیل بودم، دو ترم در صفاشهر و دو ترم در شیراز رشته های علوم اجتماعی و علوم کامپیوتر می خواندم و این بحث کیفیتی که فدای کمیت می شود را احساس می کردم، متاسفانه لااقل در این دو رشته و رشته های مشابه در آن دانشگاه من این موضوع را حس کردم

مبانی تئوری فراوانی به صورت کاملا کتابی مطالعه شده و سپس آزمون گرفته می شد، من که آنجا کاملا شب امتحانی بودم و تا هفته امتحان پایان ترم هیچ از آن درس ها را نمی خواندم و تعداد کثیری که کلاس های رفع اشکال را رفته بودند نیز فقط برای امتحان خوانده بودند

بحث کاربردی و پویایی کاملا فراموش شده بود و صرفا به تئوری که آن هم فدیمی بود فقط در سطح امتحان اکتفا می شد

هرگز قصد انتقاد خاص از این دانشگاه را ندارم چرا که در دانشگاه خود در سایر رشته ها نیز این موضوع را می بینم و در رشته ما نیز بحث کاربردی را قبلا بحث کردم که هرگز به فکر صنعت نیستیم و از نظر مطالعه هم شاید به اقتضای سختی، مطالعه کمی بیش تر باشد، اما آیا واقعا با این مطالب صرف تئوری خواندن قشر دانشگاهی ما برای آینده ساخته خواهند شد؟ یا فقط غلیان او فرو خواهد کاست

در علوم اجتماعی در کتب ما اغلب کتب ترجمه کاملا به صورت کتابخوانی و نه پویا و عملی تدریس می شود و در کتب داخلی نیز آن ها که من دیدم و شنیدم فقط وصف آن چیزی بود که در آن سوی آب ها انجام می شد هویت دانشجو به پویایی دانشجوست و هرچه دانشجو آزاند اندیش تر باشد بی شک از معلومات خود به صورت بهینه تری می تواند استفاده کند

نظام آموزشی دانشگاهی ما بی شک نیاز به تحولات اساسی چه در شاخه علوم انسانی و چه فنی و مهندسی دارد و بی شک راه کنونی جز در دانشگاه های خاص به بیراهه ختم خواهد شد

از رفقای عزیزم خواهشی دارم و آن حس نمودن نیاز مملکت و تلاش در جهت آن است، بی شک اگر به این موضوع بیندیشیم که مدرک دکترا را بگیریم و سپس ما نیز در این نظام سنتی آموزشی به استاد یا متخصص مشاور تبدیل شویم هدف اصلی دانشجویی خود را فراموش کرده ایم و هدف را در زیر ابزارها له نموده ایم

سخنان من هرگز از نومیدی نبوده و نیست و بی شک قشر دانشجوی ما قشری فرهیخته می باشند و احترام آن ها بر همگی واجب می باشد و روشن است که صرف وقت در راه علم و دانش بهتر از اتلاف آن در راه پول و عشق و لذت زودگذر است،اما اگر هدف را به یقین بشناسیم در نظام آموزشی اشتباه خود نیز خواهیم توانست پله های ترقی رابسیار سریع تر طی کنیم

اعتقاد دارم نوشته های طولانی را چندان کسی نخواهد خواند و اینجا فقط سعی در تحریک اذهان دارم،برای همین نوشته را به پایان می رسانم اما اگر بحثی داشتید در کامنت ها در خدمتتان هستم

گفتم حیفه نوشته رو بدون شعر تموم کنم

نمی دانم ... نمی دانم

نمی دانم ...
نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد.
نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم جه خواهد ساخت.
ولی بسيار مشتاقم که از خاک گلويم سوتکی سازد
گلويم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و
بازيگوش
و او يکريز و پی در پی دم گرم و چموشش را در گلويم
سخت
بفشارد.
و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد
بدين سان بشکند
هر دم سکوت مرگبارم را
دکتر علی شريعتی


چشمان من

شب در چشمان من است
به سياهي چشم هايم نگاه كن
روز در چشمان من است
به سفيدي چشم هايم نگاه كن
شب و روز در چشمان من است
به چشم هاي من نگاه كن
پلك اگر فرو بندم

جهاني در ظلمات فرو خواهد رفت .

حسین پناهی


هیچ نظری موجود نیست: