اصلا هیچ قصد نداشتم حرفی که به سیاست هم مربوط بشه اینجا بزنم اما بعضی وقت ها دیگه نمیشه سکوت کرد
یک مدت پیش که سید محمد خاتمی از ایالات متحده به ایران برگشت حملات بسیاری از مخالفین این سید از حد گذشت تا حدی که همسر آقای الهام گفته بودند که ایشان باید خلع لباس شوند!!! و واقعا صحبت ایشان جای بسی تامل داشت
بیاد آوردم که آقای خاتمی در دوران ریاست جمهوری نیز تنها بود تا چه رسد امروز که این گونه مورد بی مهری قرار میگیرد، در حدی که یکبار در یکی از روزنامه ها به نقل از ایشان آمده بود: "تخم لق اصلاح طلبی را من در دهان اینها قرار دادم و حالا می خواهند مرا از گردونه اصلاحات خارج کنند" و به حق دیدیم که بارها در آن ایام رییس جمهور ما تنها مانده بود و حتی انها که دم از طرفداری او می زدند نیز او را تنها گذاشتند
وقتی بحث میان آقای خاتمی و آقای احمدی نـژاد در اواخر دولت آقای خاتمی در مورد یک شوخی کوچک بالا گرفت از نظر من فقط به خاطر تواضع و جلوگیری از تخریب شخصیت کسی که می خواست فردا کاندید ریاست جمهوری شود این سید سکوت کرد و شاید او هم می توانست حرف ها بزند که به محبوبیت خود بیفزاید اما مطمئنا می دانست که در یک مملکت مسئولین دولتی نباید به هیچ وجه یکدیگر را تخریب کنند تا مجال سواستفتده فرصت طلبان پیش آید و ای کاش دیگران نیز چنین امری را می دانستند
در مورد موضع گیری همسر آقای الهام نیز همان بند فوق را باید تکرار نمود و از سوی دیگر ایشان به هیچ وجه حق چنین اظهار نظری را ندارند و اگر ایشان به ولایت فقیه التزام دارند باید بدانند که مقام معظم رهبری هرگز در مورد آقای خاتمی سخنی نگفته اند.
نمی دانم تا چه زمانی با این تخریب های مضحک بعضی افراد قصد افزایش محبوبیت خود دارند اما قشر روشنفکر همیشه آگاه ا ست و طعمه عوامفریبان نخواهد شد
در مورد شخصیت سید محمد خاتمی و سفر او به ایالات متحده می توانیم در قسمت نظرات با هر که مشتاق باشد بحث کنیم اما این مطلب را نوشتم که فقط در مورد اهانت به این سید پاک سکوت نکرده باشم
چون مطلب را زود تمام کردم یک شعر اضافه می کنم
زندگی شايد گذرگاهی در خلوت کوچه فرداست
زندگی شايد مسيری است بر نموداری که
نقش زنگوار بر يک صفحه دارد
زندگی شايد عبور از يک شب تنگ است تا سرانجام و پايانش
بهاری سبز و زيبا در ميان قلبها باشد
گر چه او هر دم بگويد هی فلانی زندگی شايد همين باشد
زندگی گردش ميان موج انبوه تصوير زنان و مردان کهنه ميباشد
زندگی شايد شقايق؛ صخره؛ آب و سبزه ميباشد
گر چه او هر دم بگويد هی فلانی زندگی شايد همين باشد
زندگی خشم و غضب بر نامردمان صحنه پرداز است
زندگی شايد که مرگ و مرگ شايد زندگی باشد
زندگی جستن؛ پريدن؛ دشمن خود را دريدن
زندگی بودن؛ نبودن از برای کار زيستن
زندگی برخاستن از جای
زندگی بشکستن غمهاست
تا نگويد هی فلانی زندگی شايد همين باشد
زنده ياداخوان ثالث
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر