سکوتم از رضایت نیست
دلم اهل شکایت نیست
هزار غصه خودش داره
خودش گیره گرفتاره
مدت هاست که در وبلاگ چیزی نمی نویسم، اما احساس می کنم که این خاموشی گناه است و بر من و شما واجب است بر حسب وظیفه آن چه را می دانیم بگوییم، چرا که اگر ایران را دوست دارم و اسلام را می پرستیم سکوت ما قابل بخشش نخواهد بود چون دشمنان ما سکوت نمی کنند و علیه تبلیغات شوم آنها خود باید برخیزیم
کسی می گفت آخر در ایران آزادی نیست اما ببین در امریکا و اسراییل آنقدر آزادی است که پرونده رییس جمهور اسراییل را رسانه های همان رژیم در بحبوحه جنگ به میان می آورند و یا در آمریکا بحث کلینتون می شود و هزاران مورد دیگر، گفتم رفیق این ها هم حربه تبلیغاتی بیش نیستند، پس از این اخبار تو به رسانه ها اعتماد کامل خواهی کرد اما این خبرها فقط برای همین جلب اعتماد و انحراف اذهان عمومی بیش نیستند و پس از کسب اعتماد عمومی اذهان را هدایت می کنند
به قطع رسانه های این کشورها خط مشی کلی را از دولت می گیرند و هرگز آنچه را به ضرر کشورشان و دولت حاکم باشد پخش نخواهند کرد و این گونه برافکار عمومی حاکم می شوند، دیگر دوستانم مثال هایی از رسانه هایی در همین کشورها زدند که به خاطر بیان یک سری حقایق موجود این کشورها برای همیشه تعطیل شدند
هرگز کلام من حمایت از برخوردهای موجود در مملکت ما با مطبوعات نمی باشد بلکه هدف نجات یافتن از ساده اندیشی می باشد.
جان کلام من اینجاست که به خاطر ایران انتقاد کنیم و تلاش کنیم و سکوت ما عدم ما خواهد بود اما در برابر بیگانه اتحادمان را حفظ کنیم خاطره جالبی بگویم
کسی می گفت خبرنگار امریکایی در برابر سرهنگ شکنجه گر مرحوم ابوترابی در زندان عراق از ایشان پرسید که شما اینجا شکنجه هم می شوید ایشان پاسخ دادند بالاخره هتل با زندان فرق دارد(!) و پس از رفتن آنها سرهنگ پرسیده بود چرا نگفتی شکنجه ات میکنم ایشان پاسخ داده بود نمی خواستم شکتیت مسلمان را در پیش کفار کنم! و این گونه این سرهنگ شکسته خاطر شده بود و بعد از این با ایشان همکاری کرده بود و برای انتقال ایشان به دیگر زندان ها همکاری کرده بود.
خودسازی وظیفه ماست اما برای آبادانی خودسازی کافی نیست و باید با همه سخن گفت هر چند کلام ما برای بسیاری سنگین باشد اما عهد ما با جانان گونه ای دیگر است، شخصا بهای کلام و اعتقاد خود را بارها پرداخت کرده ام و دوست دارم از این به بعد با بحث هایی که اینجا مطرح می کنم وظیفه خود را انجام دهم و حداقل از شما بخواهم کمی با هم بیندیشیم و برای همین دوباره مباحث روز را از پی خواهم گرفت
دوست دارم سخنم را با یک کلام زیبا که جایی خواندم به پایان برم
مادرم می گوید : با همه باید ساخت. اما ذهن من معتقد است همه را باید ساخت.
دلم اهل شکایت نیست
هزار غصه خودش داره
خودش گیره گرفتاره
مدت هاست که در وبلاگ چیزی نمی نویسم، اما احساس می کنم که این خاموشی گناه است و بر من و شما واجب است بر حسب وظیفه آن چه را می دانیم بگوییم، چرا که اگر ایران را دوست دارم و اسلام را می پرستیم سکوت ما قابل بخشش نخواهد بود چون دشمنان ما سکوت نمی کنند و علیه تبلیغات شوم آنها خود باید برخیزیم
کسی می گفت آخر در ایران آزادی نیست اما ببین در امریکا و اسراییل آنقدر آزادی است که پرونده رییس جمهور اسراییل را رسانه های همان رژیم در بحبوحه جنگ به میان می آورند و یا در آمریکا بحث کلینتون می شود و هزاران مورد دیگر، گفتم رفیق این ها هم حربه تبلیغاتی بیش نیستند، پس از این اخبار تو به رسانه ها اعتماد کامل خواهی کرد اما این خبرها فقط برای همین جلب اعتماد و انحراف اذهان عمومی بیش نیستند و پس از کسب اعتماد عمومی اذهان را هدایت می کنند
به قطع رسانه های این کشورها خط مشی کلی را از دولت می گیرند و هرگز آنچه را به ضرر کشورشان و دولت حاکم باشد پخش نخواهند کرد و این گونه برافکار عمومی حاکم می شوند، دیگر دوستانم مثال هایی از رسانه هایی در همین کشورها زدند که به خاطر بیان یک سری حقایق موجود این کشورها برای همیشه تعطیل شدند
هرگز کلام من حمایت از برخوردهای موجود در مملکت ما با مطبوعات نمی باشد بلکه هدف نجات یافتن از ساده اندیشی می باشد.
جان کلام من اینجاست که به خاطر ایران انتقاد کنیم و تلاش کنیم و سکوت ما عدم ما خواهد بود اما در برابر بیگانه اتحادمان را حفظ کنیم خاطره جالبی بگویم
کسی می گفت خبرنگار امریکایی در برابر سرهنگ شکنجه گر مرحوم ابوترابی در زندان عراق از ایشان پرسید که شما اینجا شکنجه هم می شوید ایشان پاسخ دادند بالاخره هتل با زندان فرق دارد(!) و پس از رفتن آنها سرهنگ پرسیده بود چرا نگفتی شکنجه ات میکنم ایشان پاسخ داده بود نمی خواستم شکتیت مسلمان را در پیش کفار کنم! و این گونه این سرهنگ شکسته خاطر شده بود و بعد از این با ایشان همکاری کرده بود و برای انتقال ایشان به دیگر زندان ها همکاری کرده بود.
خودسازی وظیفه ماست اما برای آبادانی خودسازی کافی نیست و باید با همه سخن گفت هر چند کلام ما برای بسیاری سنگین باشد اما عهد ما با جانان گونه ای دیگر است، شخصا بهای کلام و اعتقاد خود را بارها پرداخت کرده ام و دوست دارم از این به بعد با بحث هایی که اینجا مطرح می کنم وظیفه خود را انجام دهم و حداقل از شما بخواهم کمی با هم بیندیشیم و برای همین دوباره مباحث روز را از پی خواهم گرفت
دوست دارم سخنم را با یک کلام زیبا که جایی خواندم به پایان برم
مادرم می گوید : با همه باید ساخت. اما ذهن من معتقد است همه را باید ساخت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر