یک آمار قدیمی وحشتناک شنیدم که در کشورمان در حدود 3.5 ملیون معتاد حرفه ای و 7 ملیون معتاد داریم که اگر حتی آنها را 5 ملیون نیم حرفه ای در نظر گیریم و خانواده های ایرانی را به طور متوسط 4 نفری فرض نماییم در کشورمان 20000000 نفر در خانواده خود با اعتیاد دست و پنجه نرم می کنند!!!( گرچه خود می دانیم آمار تعداد اعضای خانواده ها و معتادین بیش از این مقدار می باشد) اما این بیست ملیون خود به اندازه کافی وحشتناک می باشد
نام دوستی که بسیاری از این سخنان را به من آموخت با رضایت خودش بعدا در نظرات دیگران می نویسم
اولین بار که از فردی که آمار بالا را برایمان تشریح می کرد شنیدم معتادترین کشور جهان، کشور خودمان است احساس خاصی نداشتم چون خبر عجیبی نشنیده بودم و هزاران بار ضمن تایید ضمنی ای اخبار هولناک دلایل آقایان را برای اعتیاد روز افزون در کشورمان شنیده بودم:
-همسایگی با کشور افغانستان که بزرگترین تولید کننده مواد مخدر در دنیاست
-سابقه تاریخی اعتیاد در ایران چنان که می خوانیم در دوره قاجار در دربار ایران اعتیاد به موادمخدر علی الخصوص تریاک بسیار رایج بوده است
رشد روز افزون جمعیت در کشور به طوری که در سی سال اخیر جمعیت کشور در حدود دو برابر گشته است
مبارزه شرعی و قانونی با مصرف مشروبات در ایران در مقابل مبارزه ضعیف با مصرف مواد مخدر
بیکاری جوانان و عدم وجود تبلیغات صحیح فرهنگی
جهان سومی بودن کشور ما و مقابله با جهان نوین ماشینی بدون ریشه سازی ارزش ها
اثرگذاری و سیاست های استعمارگران و تبلیغات آنها
و ... که از سوی مسئولین امر بسیار شنیده می شود، اما هرگز این سخنان بر دل من نمی نشست و رفیق ما مثال های جالبی برای ما زد از جمله پاکستان را نام برد که در رشد جمعیت، همسایگی افغانستان، جهان سومی بودن و ... مشابه ما می باشد اما هرگز آنجا اعتیاد بیداد نمی کند و یا از دیگر کشورها با شرایط مشابه ما سخن گفت، راستی تا بحال به خود افغانستان اندیشیده اید؟! اما
آن شب بحث ما بسیار جالب بود جان کلام در تحلیل این رویداد زشت در مملکت ما بود، آیا تا بحال اندیشیده ایم که تاوان سیاست های شتاب زده را تا کی باید پس دهیم؟! بحث آن شب به ایدز و زن های خیابانی هم رسید که نکات بسیار جالبی در بحث ها نهفته بود، ابتدا روی مثبت قضیه را بنگریم و از ایدز بگوییم که چگونه مبارزه با آن تا حد بسیار زیادی کارآمد بود تا بعد از آن به بحران دیگر برسیم
وقتی با یکی از افراد در مورد تحقیق کذایی خود صحبت می کردم که کارشناسی ارشد روانشناسی داشت، به من می گفت فلانی زمانی که ما دانشجو بودیم، اگر بحث روابط دختر و پسر در دانشگاه هم در کلاس به بحث گذاشته می شد به ما می گفتند این بحث ها از نظر شرع و عرف صحیح نیست و به ما که فردا روانشناسان مملکت می شدیم اطلاع رسانی نمی شد، صحبت او برایم ثقیل بود اما آمار خودکشی های پس از بلوغ دختران و یا ... همه مرا به این باور رساندن که بحث اطلاع رسان مملکت ما در زندان های خودساخته دردام افتاده است
چند سال پیش در بحث ایدز این حصارها تا حدی شکسته شد و با یک اطلاع رسانی نسبتا خوب و توزیع رایگان سرنگ در داروخانه ها و موارد مشابه این آمار مبتلایان ایدزسیر فوق العاده صعودی خود را از دست داد و بسیار امیدوارکننده بود اما در بحث اعتیاد و زنان خیابانی اقدامات گونه ای دیگر رقم خورد
دوست ما می گفت ما بارها برای مبارزه با خارها ساقه های آنها را قطع کرده ایم و هرگز ریشه هاشان را جدا ننمودیم و آنها باز از خاک سز برآوردند.
برخورهای شتابزده مشکلات را پنهان آشکار نمود، اگر چه در بسیاری مقاطع برخودبالیدیم که بر این مشکلات فائق آمده ایم اما اگر چشمان را باز می کردیم میدیدیم که در خفایا به صورت آشکار(!) مشکلات ادامه دارد
شاید دیگر در خیابان ها دیدن ماشین هایی که به دنبال مسافران خاص می گردند عادت روزانه ما شده باشد! شاید دیگر خبرهای روزانه صدها پارتی را که در آن ها چنین و چنان می شود را از همه رسانه ها بشنویم! شاید خود به چشمانمان دانشجویان (!) معتاد شده را در خوابگا ها (!) دیده باشم! شاید آنتن های ماهواره را در گوشه های خلوت پشت بام ها دیده باشیم! شاید ایمیل فیلتر شکن های اینترنت را تا بحال گرفته باشیم! شاید بعضی را در کوچه ها با هم دیده باشیم!شاید خبر مرگ افراد را از نوشیدن مشروب های سمی (حتی الکل طبی) شنیده باشیم و شاید ...
گرچه شادمان باشیم که سایت های منحرف سیاسی و فرهنگی را فیلتر کرده ایم! جوانان در خوابگاه ها به مطالعه می پردازند، در زیر نظر ما کسی با کسی آشنا نمی شود مگر...!شاید دو سه مجلس پارتی را تصرف غافلگیرانه کنیم! شاید با بعضی اشرار و ماشین های مزاحم برخورد کنیم! شاید آنتن های آشکار خانه ها را جمع آوری کنیم و شاید ... بگذارید یک مثال تکراری بزنم
کسی می گفت قدیم به ما گفتند آستین های کوتاه را در خیابان رنگ کنید و یک بار گه چنین کردیم آن شخص به من گفت رفیق دست من با نفت پاک خواهد شد اما کینه من هرگز! البته شاید ما هم به آستین بلند فردای آن مرد امیدوار شده باشیم(!!!) اما
امروز نوشته بلند شد و شاید از طاقت شما فراتر رفته باشد پس سخن را کوتاه می کنم و روزی دیگر ادامه خواهم داد چرا که نوشته بسیار بلند را کمتر کسی خواهد خواند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر