خیلی آروم پاشدم و در کلاس رو باز کردم و رفتم بیرون! اون تلفنو که خبر رسون نابجاست رو درآوردم و یک زنگ زدم، 3 دقیقه و چند ثانیه بیش تر صحبت نکردم، همه حرف های هم برای من و مخاطب من حرفهایی بود که هردو از بر بودیم اما گاه فراموششون می کردیم و نیاز بود که کسی دوباره آدمو از خواب بیدار کنه
بیدار شدم و برگشتم سرکلاس، دیگه از بس که بیدار بودم اصلا حواسم سرکلاس نبود، دلم بدجوری سنگین شده بود، شاید آرزو می کردم که هنوز خواب می موندم! کلاس تموم شد، بیرون که اومدم باز دوباره اون سمبل تکنولوژی روز رو بیرون آورم و زنگی زدم تا بیش تر از خماری بیرون بیام، دیگه دلم خیلی سنگین شد
رفتم و سعی کردم که کسی نشونی از غم رو توی چهرم نبینه، نشستم و با سنگ صبورم رازدل گفتم، اما باز دلم سنگین بود، ولی آروم بودم! نشستم و با بچه ها همون قصه های تکراری هر روز رو تکرار می کردم تا که غم من برای خودم باشه و کسی بویی نبره، اما غم من هم چنان با من بود،رسم دنیاست که توی اون بیداری غم داره، اما خواب توش خیلی آسونه! واسه همینم اکثر مردم بیش تر می خوابن، توی بیداریشونم خوابن
رفتم و دوباره به دانشکده برگشتم برای کلاس دیگه، اما هم چنان میون جمع رفقا همون کودکی بودم که همه نوع شیطنتی می کنه و به لبخند دیگرون شاد میشه، یک لحظه یادم اومد به اون چیزی که پریشونم کرده بود، اما سپردم تا جناب ذهنم اون موضوع رو به انباری ببره، آخه اینجا که جای اون فکرا نبود، غمای من مال خودمن، به بقیه ربطی ندارن
روزها که می گذره باز با تلفن، با کمی فکر و با ... هی بیدار می شم و می بینم که هنوز خیلی خیلی خوابم،اما باز به قول اون دوست شاعر هر کی خوابه خوش به حالش، ما به بیداری دچاریم رو زمزمه می کنم، چون معتقدم خواب بقیه از خماری من خیلی سنگین تره، گرچه باید اونا رو هم بیدار کنم، اما قبلش باید خودم از خماری خارج شم
دوباره امروز دلم گرفته بود، آخه آدم به پشت سر که نگاه می کنه می بینه خیلی خطا کرده و جلو رو هم مملو از مشکل می بینه و همین چیزا نمی ذارن که آسوده بخوابی و شاید فقط همون اندیشه بیداری خودش اونقدر ارزش داره که به آدم روحیه ای تازه ببخشه، اگه آدم همیشه خواب باشه ه دیگه به فکر حرکتی نیست
با خودم به تقدس غم فکر می کردم، به این که اونا که قبولشون دارم همه غمگین بودن اما خوشبخت! به قول چارلی چاپلین که ازش می پرسن خوشبختی چیه؟ میگه فاصله بین دوبدبختی
خیلی وقت ها توی اوج ناراحتی دارم توی دلم می خندم و این یه حال خوشی بهم میده که شاید از لبخند توی شادی برام شیرین تر باشه، پیش میاد که همون موقع که اوج خستگی و واموندگیم هست احساس می کنم تازه متولد شدم و همه چیزایی که مقابلم ایستادن رو زیر چتر قدرت خودم می بینم
اینا همش از دیونگی منه، اما من این دیونگی رو به صدسال عاقلی نمی دم! اگه من عاقل بودم که شاید هرگز نمی تونستم خیلی سختی ها رو تحمل کنم، به قول دوست شاعر دیگه
زهوشیاران عالم هر که را دیدم غمی داشت دلا دیوانه شو، دیوانگی هم عالمی دارد
وقتی میون غمام شاد شدم، گفتم اگه اینجا یادداشتی برای آینده بذار همین جا بذارمش، شاید فردا روزی که دوباره خوابم برد این نوشته بیونه بیدارم کنه! خوش باشین
اینم یه یادگار از مرحوم قیصر امین پور
وقتی میون غمام شاد شدم، گفتم اگه اینجا یادداشتی برای آینده بذار همین جا بذارمش، شاید فردا روزی که دوباره خوابم برد این نوشته بیونه بیدارم کنه! خوش باشین
اینم یه یادگار از مرحوم قیصر امین پور
درد واره ها
دردهای من
جامه نیستند
تا ز تن در آورم
چامه و چکامه نیستند
تا به رشته ی سخن درآورم
نعره نیستند
تا ز نای جان بر آورم
دردهای من
نگفتنی
دردهای من نهفتنی است
دردهای من
گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست
درد مردم زمانه است
مردمی که چین پوستینشان
مردمی که رنگ روی آستینشان
مردمی که نامهایشان
جلد کهنه ی شناسنامه هایشان
درد می کند
من ولی تمام استخوان بودنم
لحظه های ساده ی سرودنم
درد می کند
انحنای روح من
شانه های خسته ی غرور من
تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است
کتف گریه های بی بهانه ام
بازوان حس شاعرانه ام
زخم خورده است
دردهای پوستی کجا؟
درد دوستی کجا؟
این سماجت عجیب
پافشاری شگفت دردهاست
دردهای آشنا
دردهای بومی غریب
دردهای خانگی
دردهای کهنه ی لجوج
اولین قلم
حرف حرف درد را
در دلم نوشته است
دست سرنوشت
خون درد را
با گلم سرشته است
پس چگونه سرنوشت ناگزیر خویش را رها کنم؟
درد
رنگ و بوی غنچه ی دل است
پس چگونه من
رنگ و بوی غنچه را ز برگهای تو به توی آن جدا کنم؟
دفتر مرا
دست درد می زند ورق
شعر تازه ی مرا
درد گفته است
درد هم شنفته است
پس در این میانه من
از چه حرف می زنم؟
درد،
حرف نیست
درد، نام دیگر من است
من چگونه خویش را صدا کنم؟
۳ نظر:
salam
daghigh nemidunam kodum dardo migid vali: harke dar in bazm mogharab tar ast....jam e bala bishtarash midahand
vaghean k zendegi bi dard mani nadare ... mishe ye chize bi mani
ba matlabe # niaze1>>>>andar tafakorate yek bachche # be ruzam...khoshhal misham sar bezanid
سلام
شما که لینک نذاشتین که سر بزنم، لینک بدین به روی چشم! در مورد درد هم به قول بنده خدا: آخه همه حرف ها که گفتنی نیست... ایام به کام
faghat mikhaastam begam ke khoondam!
vali yek chizi in vasat nafahmidam va oon ham in bood ke too teleph mage chi behet goftan?
ارسال یک نظر