وقتی آدما می خوان یه کار غیرمعموا انجام بدن معمولا میان و یه سری مصداق مشابه واسه خودشون پیدا می کنن تا به واسطه اونا اول بتونن به صورت شهودی خودشون رو قانع کنن و بعد بتونن به جامعشون این ایده رو القا کنن که کاری که می خوان انجام بدن درست هست!
وقتی به فکر تغییر رشته افتادم خیلی دنبال این گونه مصداق ها گشتم و به موارد زیادی رسیدم که خیلی هاشون رجال سیاسی مملکت بودن و اتفاقا جهش از مهندسی به سمت علوم انسانی در کارشناسی ارشد داشتن یا حتی مواردی که طرف فوق لیسانس فیزیک داشته و بعد واسه دکترا سراغ جامعه شناسی رفته!
بعد از اون نوشته قبلی خیلی ها با بحث کلامی، آفلاین، ایمیل و ... نظراتشون رو به من دادن که یه جورایی هیچ کودوم منو قانع نمی کرد، آخه من حالا واقعا هردو رشته رو دوست دارم و اعتقاد دارم حتی اگه به علوم انسانی برم این چهارسال مهندسی واسه علوم اجتماعی رفتن من هم می تونه خیلی مفید تر از چهارسال لیسانس علوم اجتماعی باشه، آخه یه جورایی دیدی که من نسبت به مهندسی و جامعه توی این چندسال پیدا کردم به نظر خودم خیلی کاربردی تر و عملی تر از چهار سال علوم اجتماعی واسه من میتونه باشه!
با یکی از رفقا که بحث می کردم گفتم مهندسی اصولا رویه ای اصطلاحا دست به آچار داره، یعنی سعی می کنه هرچند هم مبانی تئوری رو کامل ندونه اما به سوی عمل بره و این موضوع همون چیزی هست که به نظر من خلائی که در علوم انسانی هست رو می تونه بپوشونه و واسه مملکت ما بسیار کارساز باشه! اگه ما بتونیم علوم انسانی را اط تئوری به سمت کاربرد بکشونیم خیلی مفید است!
مرحوم دکتر حسین پور خودش و هم دوره ای هایش از دایل پیشرفتش این موضوع را مطرح می کردن که ایشون اولا از مهندسی شروع کرد و دیدی کاربردی پیدا کرد و سپس به سراغ علوم پایه رفت و با تقویت پایه علمی خودش به سمت مهندسی که عرصه کاربرد علوم بود بازگشت و این طور توانست تا حد زیادی مثمر ثمر باشه، حتی یکی از اساتید بخش فزیک بیان می کردند که روی آوردن از مهندسی به فیزیک زیاد داریم اما عموما این افراد از مباحث کاربردی خسته شده اند و به سراغ فیزیک آمده اند و برای همین گرایش های تئوری را انتخاب می کنند اما تفاوت دکتر به این بود که وقتی هم که به فیزیک رفت رویکرد کاربردی و عملی در برخورد با مسائل داشت که به ندرت چنین افرادی را می بینیم!
یکی از دلایل علاقه من به مهندسی همین موضوع می باشد و شاید یکی از دلایلی هم که ریاضی فیزیک رفتم این بود که اعتقاد داشتم اون گرایش ذهن آدمی رو بازتر می کنه و پرورش میده تا آدم بهتر بتونه فکر کنه، وقتی هم با افرادی صحبت می کردم که بعد از مهندسی تغییر رشته داده اند از تجربه مهندسی خود به نیکی یاد می کردند و از دلایل پیشرفت خود همان تجربه را می دانستند!
بی شک افرادی مثل من بسیار هستند که به دلایلی مشابه ریاضی فیزیک می روند و بعد به سوی مهندسی می آیند در حالی که علاقه خاصی به علوم انسانی دارند و شخصا با بسیاری از این افراد صحبت کرده ام، اما گفتم تجربه اون چند ترم علوم اجتماعی رغبت من رو برای تحصیل همزمان از بین برد!
خیلی فکر کردم که چکار میشه کرد که آدم به هدف هایش برسد و در عین حال هیچ فرصتی رو از دست نده، اما یک ایده خام به ذهنم رسیده که مدتی است ذهنم رو به خودش مشغول کرده، اون ایده رویکرد فرارشته ای و ایجاد یک رشته جدید در دانشگاه هست!
خیلی فکر کردم که اگه بتونیم ما رشته ای مثلا با عنوان مهندسی اجتماعی ایجاد کنیم و در اون مباحث مختلف مهندسی و علوم اجتماعی رو پوشش بدهیم میتونه شخصیت های فوق العاده جالبی تربیت کنه! این ایده مدت زیادی زمان خواهد برد اما اعتقاد دارم مخاطبان زیادی خواهد داشت!
در دانشگاه صنعتی شریف رشته فلسفه علم در دوره فوق لیسانس وجود دارد و با استقبال زیادی از سوی دانشجویان مهندسی برق و مکانیک اون دانشگاه که رتبه های برتر لیسانس بوده اند نیز روبرو شده و تا حد زیادی اعتقاد دارم این موضوع نیز می تواند مخاطبان بسیار زیادی را چه از علوم انسانی و چه ریاضی فیزیک جذب کند!
ایده من فعلا در حد یک جرقه در ذهن است اما به این موضوع فکر کردم که دوره برای کارشناسی ارشد پیوسته دانشجو بپذیرد و درس هایی چون علوم اجتماعی، فلسفه، ریاضیات مهندسی، آمار، روانشناسی، اقتصاد، کنترل (از مدرن تا فازی)، برنامه نویسی و ... رو پوشش بده فوق العاده نیروهایی قوی ای پرورش خواهد داد که می تونن واسه جامعه بسیار مفید باشن!
در جوامع دیگر عموما به ط.رمثال کاربرد مباحث کنترلی را در مسائل اجتماعی بسیار می بینیم ولی در کشور ما معمولا این موارد به ندرت دیده می شود و دلایل بسیار زیاد دیگری برای این امر دارم که نیاز به پردازش بسیار عمیقی خواهد داشت!
این ایده برای عملی شدن حداقل به چند نیروی متخصص و پیگیر نیاز خواهد داشت و احساس می کنم مخاطبان بسیار زیاد و کاربرد فراوان در جامعه فعلی ما خواهد داشت اما خوب سعی می کنم تحقیقاتی در این مورد انجام بدم و خیلی خوشحال می شم که نظرات شما رو بدونم!
اندک اندک ، اندک اندک ، مي پرستان مي رسند
اندک اندک جمع مستان مي رسند
اندک اندک مي پرستان مي رسند
دل نوازان ، ناز نازان در رهند
گل عذاران از گلستان مي رسند
اندک اندک زين جهان هست و نيست
نيستان رفتند و هستان مي رسند
دل نوازان ، ناز نازان در رهند
گل عذاران از گلستان مي رسند
سر خمش کردم که آمد خالق ، اي
نک بتان با آب دستان مي رسند
۲ نظر:
به نظرم این عملیاتی شدن که ازش حرف میزنی تو ایران مستلزم کاره سیاسیه که بحث خودشو داره. یعنی تا یه نیروی تاثیر گذار نشی نمیتونی این کارو بکنی. خود دانی اگه واقعا نگران نون نیستی بیا جامعه شناسی
جالبه من هم کم و بیش با چنین مشکلی مواجه هستم از طرفی علاقه به مهندسی و از طرف دیگه به فلسفه البته خوبی فلسفه به اینه که میتونی در انزوا بخونیش بهش فکر کنی و ازش لذت ببری یا ختی نظریه ارائه بدی فقط بساط بحث رو فراهم نمیکنه که به نوبه خودش مهمه اما لذت دانستن و اندیشیدن رو که بخش اعظم فلسفه هست صلب نمیکنه
ارسال یک نظر