۱۲.۱۳.۱۳۸۵

فرار مغزها گفتار اول

سلام

فرارمغزها بحثی کهنه و پوسیده در این مملکت است که هرچندزمانی توسط رسانه ها به جنجال کشیده می شود و باز از سر نو فراموش می گردد و پس از هزاران بار تخصیص بودجه و تشکیل کنفرانس های مختلف باز هم همان رویه قبل ادامه می یابد

یکی از رفقا پیش مرحوم دکتر حسین پور رفت و گفت رفیقم در حال برنامه ریزی جهت رفتن به خارج است و دکتر گفت: باید برود،چرا بماند؟! آنجا حقوق چندهزار دلار در ماه به او خواهند داد و کلیه امکانات را برای او فراهم خواهند کرد و می تواند زندگی مناسبی داشته باشد، چرا نرود؟! باید برود

عده ای از بچه ها سراغ دکتر رفتند که ما قصد داریم به خارج برویم و تحصیل کنیم و باز گردیم و خدمت کنیم، دکتر گفت بروید اما بدانید که باز نخواهید گشت، آن ها شما را برای خودشان تربیت می کنند نه برای این که بتوانید مملکت خودتان را آباد کنید

دوستان از دانشمند دیگری سخن می گفتند که قصد خروج از مملکت را داشت و به اصرار دکتر او در ایران مانده است، اصلا خود دکتر همه تحصیلات خود را در شیراز پیگیری کرد و هرگز به فکر رفتن از این مملکت نبود و شاید این موضوع در ظاهر متناقض به نظر آید

رفیقی داشتم که سالیان سال با هم بودیم و از راهنمایی تا دانشگاهمان را با هم گذراندیم، او را در فرودگاه دیدم که قصد خروج از مملکت را داشت، پس از خداحافظی فقط آرزو می کردم که مشکلی پیش نیاید و بتواند برود اما وقتی با افراد دیگری صحبت می کردم رفتن از خاک مملکت را اشتباه محض می دانستم گرچه شاید هر دو دسته افراد را از سطح علمی یکی می دانستم

یکی از آشنایان پس از 25 سال خدمت یکی از دوستان قدیمی خود را که در آمریکا بود با اصرار فراوان به ایران دعوت کرد و او نیز با فروش تمام اموال خود به ایران آمد اما چندین ماه بعد نیز در ایران کلیه اموال خود را فروخت و امریکا بازگشت، گرچه برای مملکتش همه زندگیش را آنجا به خاطره ها سپرده بود و با کوله باری از تجربه آمده بود اما دوباره بازگشت

دکتر خدادوست نابغه بزرگ چشم پزشگی هنگامی که به همراه خانواده خود در فرودگاه شیراز قصد خروج از کشور را داشت مامور فرودگاه با اشاره به طلاهای همسر دکتر گفته بود خانم ارز مملکت را نمی شود از کشور خارج کنید و او در پاسخ سخن زیبایی گفته بود که آقا، ارز این مملکت (با اشاره به سردکتر) این مغزی است که در حال خارج شدن است نه آن طلاها

از شرکت صاایران به دانشکده آمده بودند شخصی که سخن می گفت انسانی باسواد و پخته بود. جالب می گفت که بله دوستان اگر به آن سوی آب بروید همه امکانات برای شما مهیا است و می توانید هم ادامه تحصیل دهید و هم زندگی خوبی داشته باشید اما آسوده طلب نباشید، ماندن در ایران همت می خواهد و تلاش اما پس از آن می توان به ایران بالید ولی راهی سخت در پیش است

به یکی از اساتید دکتر حسین پور پرسیدم چرا دکتر خارج نرفت؟! پاسخ داد دکتر فردی بود که جنگ رقته بود، زحمت های جنگ را دیده بود و در شرایطی درس خوانده بود که کمترین امکانات را در این مرزوبوم داشتیم و اشاره کردند که آن زمان در بخش برق چهار استاد بیش نداشتیم و کسی که با تحمل آن مشقات علم آموخته بود برای همه مشکلات آتی نیز خود را آماده کرده بود و با همه مشکلات در ایران ماند گرچه فرصت خروج از این خاک برای او بود تا ایران را از نو بسازد، انشاالله در گفتارهایی که در مورد دکتر دارم برای شما از ایده های بزرگ دکتر حسین پور خواهم گفت

یکی از مسئولین مدتی پیش گفته بود اینها اگر مخ داشتند که نمی رفتند و اگر که می روند مخ ندارند و فرارمغزها نداریم و اینگونه صورت مسئله را پاک کرده بود

آنچه گفتم فقط طرح مساله بود اما بحث در مورد آن را به آینده موکول می کنم و با این گفتار فقط قصد داشتم ذهن شما را مشغول کنم که به این موضوع از افقی دیگر نگاه کنید تا فرصتی بعدا پیش بیاید که موشکافانه بحث کنیم اما در عین حال اگر صحبت و بحثی داشته باشید اینجا پاسخ خواهم داد

گاهی مسیر جاده، به بن بست می رود
گاهی تمام حادثه، از دست می رود

گاهی، همان کسی که دم از عقل می زند

در راه هوشیاری خود مست می رود

گاهی، غریبه ای، که به سختی به دل نشست

وقتی که قلب خون شده بشکست، می رود

اول، اگر چه با سخن از عشق آمده

آخر، خلاف آنچه که گفته است، می رود

واااای از غرور تازه به دوران رسیده ای

وقتی میان طایفه ای پست می رود

هرچند مضحک است و (هه) پر از خنده های تلخ

بر ما هر آنچه لایق مان هست، می رود


گاهی، کسی نشسته، که غوغا به پا کند

وقتی غبار معرکه بنشست، می رود

اینجا، یکی برای خودش حکم می دهد

آن دیگری، همیشه به پیوست می رود

این لحظه ها، که قیمت قد کمان ماست

تیری است بی نشانه، که از شست می رود

بیراهه ها به مقصد خود ساده می رسند

اما مسیر جاده، به بن بست می رود

واااای از غرور تازه به دوران رسیده ای

وقتی میان طایفه ای پست می رود

هرچند مضحک است و پر از خنده های تلخ

بر ما هر آنچه لایق مان هست، می رود

شعر: افشین یدالهی

آهنگ: شهرداد روحانی

خواننده: علیرضا عصار- آلبوم نهان مکن

هیچ نظری موجود نیست: