سلام، قول داده بودم در مورد محرم کتاب حماسه حسینی شهید مطهری رو مطالعه کنم و مطالبی رو اینجا بنویسم و همین جا به همه شما پیشنهاد می دم این کتاب ارزشمند رو بخونید که یه دنیا حرف جالب داره، سعی می کنم خلاصه ای رو اینجا بیارم، گرچه من خیلی خلاصه نوششته ام و خیلی از تحریف ها را ذکر نکرده ام
هر کسی مایل باشه می تونم فایل های این کتاب رو براش بفرستم، مطلب امروز خلاصه 60 صفحه اول جلد اول این کتاب هست
مرحوم حاج ميرزا حسين نوری اعلی الله در کتاب" لؤلؤ و مرجان "می نویسد"امروز بايد عزای حسين را گرفت اما برای حسين در عصر ما يك عزای جديدی است كه در گذشته نبوده است و آن اينهمه دروغهائی است كه درباره حادثه كربلا گفته میشود و هيچكس جلوی اين دروغها را نمیگيرد . برای مصيبت حسين بن علی بايد گريست ، ولی نه برای شمشيرها و نيزههايی كه در آن روز بر پيكرشريفش وارد شد ، بلكه به خاطر دروغها .
یك مطلب را لازم است قبلا بگويم كه در همه اينها مردم مسؤولند . يعنی شما مردمی كه در روضه خوانيها شركت میكنيد ، هيچ خيال نمیكنيد كه در اين قضيه مسؤول هستيد ، بلكه فكر میكنيد كه مسؤول فقط گويندگان هستند . دو مسؤوليت بزرگ مردم دارند ، يكی اينكه نهی از منكر بر همه واجب است .
وقتی میفهمند و میدانند كه اغلب هم میدانند كه دروغ است ، نبايد در آن مجلس بنشينند كه حرام است و بايد مبارزه كنند . و ديگر از بين بردن تمايلی است كه صاحب مجلسها و مستمعين به گرم بودن مجلس دارند و به
اصطلاح مجلس بايد بگيرد ، بايد كربلا شود . روضه خوان بيچاره میبيند كه اگر هر چه میگويد راست و درست باشد آن طور كه شايد و بايد مجلس نمیگيرد و همين مردم هم دعوتش نمیكنند ، ناچار يك چيزی اضافه میكند .
مردم بايد روضه راست بشنوند تا معارفشان ، سطح فكرشان بالا بيايد و بدانند كه اگر روحشان در يك كلمه اهتزاز پيدا كرد ، يعنی با روح حسين بن علی هماهنگ شد و در نتيجه اشكی ولو ذرهای ، از چشمشان بيرون آمد واقعا مقام بزرگی است . اما اشكی كه از راه قصابی كردن از چشم بيرون بيايد اگر يك دريا هم باشد ارزش ندارد .
يعنی برای اينكه بشود گريزی زد و اشك مردم را جاری كرد يك جعل صورت گرفته و غير از اين چيزی نبوده است . اين قضيه را من مكرر شنيدهام و لابد شما هم شنيدهايد ، و حاجی نوری در مقدمات قضايا آن را نقل كرده است كه میگويند روزی اميرالمؤمنين علی عليه السلام بالای منبر بود و خطبه میخواند. امام حسين عليه السلام فرمود من تشنهام و آب میخواهم ، حضرت فرمود كسی برای فرزندم آب بياورد ، اول كسی كه از جا بلند شد ، كودكی بود كه همان حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام بود ، ايشان رفتند و از مادرشان يك كاسه آب گرفتند و آمدند وقتی كه وارد شدند در حالی وارد شدند كه آب را روی سرشان گرفته بودند و قسمتی از آن هم میريخت كه با يك طول و تفصيلی قضيه نقل ميشود . بعد اميرالمؤمنين علی عليه السلام چشمشان كه به اين منظره افتاد اشكشان جاری شد . به آقا عرض كردند چرا گريه میكنيد ؟ فرمود
قضايای اينها يادم افتاد كه ديگر معلوم است گريز به كجا منتهی میشود .
حاجی نوری در اين جا يك بحث عالی دارد ، میگويد شما كه میگوئيد علی دربالای منبر خطبه میخواند ، بايد بدانيد كه علی فقط در زمان خلافتش منبر میرفت و خطبه میخواند . پس در كوفه بوده است و در آن وقت امام حسين مردی بوده كه تقريبا سی و سه سال داشته است . بعد میگويد اصلا آيا اينحرف معقول است كه يك مرد سی و سه ساله در حالی كه پدرش دارد مردم را موعظه میكند و خطابه میخواند ناگهان وسط خطابه بگويد آقا من تشنهام آب میخواهم ؟ اگر يك آدم معمولی اين كار را بكند میگويند چه آدم بیادب و
بیتربيتی است ، و از طرفی حضرت ابوالفضل هم در آن وقت كودك نبوده ، يك نوجوان اقلا پانزده ساله بوده است . میبينيد كه چگونه قضيهای را جعل كردند . آيا اين قضيه در شان امام حسين است ؟ ! و غير از دروغ بودنش ، اصلا چه ارزشی دارد ؟ آيا اين شان امام حسين را بالا میبرد يا پائين میآورد ؟ مسلم است كه پايين میآورد ، چون يك دروغ به امام نسبت دادهايم و آبروی امام را بردهايم ، طوری حرف زدهايم كه امام را در سطح بیادبترين افراد مردم پائين آوردهايم . در حالیكه پدری مثل علی مشغول حرف زدن است ، تشنهاش میشود ، طاقت نمیآورد كه جلسه تمام شود و بعد آب بخورد ، همانجا حرف آقا را میبرد و میگويد من تشنهام ، برای من آب بياوريد !
عوامل تحريف :
يعنی بطور كلیعواملی وجود دارد كه تواريخ را دچار تحريف میكند ، اختصاص به حادثهعاشورا ندارد . عامل اول مثلا هميشه اغراض دشمنان ، خود ، عاملی است برای اينكه حادثهای را دچار تحريف كند . دشمن برای اينكه به هدف و غرض خود برسد ، تغيير و تبديلهائی در متن تاريخ ايجاد و يا توجيه و تفسيرهای ناروايی از تاريخ میكنند
عامل دوم تمايل بشر به اسطوره سازی و افسانهسازی است و اين در تمام
تواريخ دنيا وجود دارد . در بشر ، يك حس قهرمان پرستی هست.تمايل بشر به اسطوره سازی و افسانهسازی است و اين در تمام تواريخ دنيا وجود دارد . در بشر ، يك حس قهرمان پرستی هست قول آنها ، عمل آنها ، قيام آنها ، نهضت آنها سند و حجت است ، نبايد در سخنانشان ، در شخصيتشان ، در تاريخچهشان تحريفی واقع شود . درباره اميرالمؤمنين علی عليه السلام ، ما شيعيان چقدر افسانه گفتهايم !
مثلا گفتهاند علی عليه السلام در جنگ خيبر با مرحب خيبری روبرو شد ، مرحب چقدر فوق العادگی داشت . مورخين هم نوشتهاند كه علی در آنجا ضربتش را كه فرود آورد اين مرد را دو نيم كرد( نمیدانم كه اين دو نيم كامل بوده يا نه ) ولی در اينجا يك حرفها ، و يك افسانههايی درست كردند كه دين را خراب میكند . میگويند به جبرئيل وحی شد فورا بزمين برو كه اگر شمشير علی فرود بيايد ، زمين را دو نيم میكند ، به گاو و ماهی خواهد رسيد ، بال خود را زير شمشير علی بگير . رفت گرفت ، علی هم شمشيرش را آنچنان فرود آورد كه مرحب دو نيم شد و اگر آن دو نيم را در ترازو میگذاشتند با هم برابر بودند ! بال جبرئيل از شمشير علی
آسيب ديد و مجروح شد ، تا چهل شبانه روز نتوانست به آسمان برود . وقتی كه به آسمان رفت خدا از او سؤال كرد اين چهل روز كجا بودی ؟ خدايا در زمين بودم ، تو به من ماموريت داده بودی . چرا زود برنگشتی ؟ خدايا شمشير علی كه فرود آمد بالم راجروح كرد ، اين چهل روز مشغول پانسمان بال خودم بودم !ديگری میگويد شمشير علی آنچنان سريع و نرم آمد كه از فرق مرحب گذشت تا به نمد زيناسب رسيد . علی كه شمشيرش را بيرون كشيد ، خود مرحب هم نفهميد ! گفتعلی همه زور تو همين بود ؟ ! ( خيال كرد ضربت كاری نشده است ! ) همه پهلوانی تو همين بود ؟ ! علی گفت خودت را حركت بده ، مرحب خودش را
حركت داد ، نصف بدنش از يك طرف افتاد و نصف ديگر از طرف ديگر
قسمتی از تحريفاتی كه در حادثه كربلا صورت گرفته معلول حس اسطوره سازی است . اروپائيها میگويند در تاريخ مشرق زمين مبالغهها ، اغراقها زياد است و راست هم میگويند . ملا آقای دربندی در اسرار الشهاده نوشته است : سواره نظام لشكريان عمر سعد ششصد هزار نفر و پياده نظامشان دور كرور بود و در مجموع يك ميليون و ششصد هزار نفر و همه اهل كوفه بودند ! مگر كوفه چقدر بزرگ بود ؟ كوفه يك شهر تازه ساز بود كه هنوز سی و پنج سال بيشتر از عمر آن نگذشتهبود ، چون كوفه را در زمان عمربن خطاب ساختند . اين شهر را عمر دستور داد بسازند برای اينكه لشكريان اسلام در نزديكی ايران مركزی داشته باشند .
در آن وقت معلوم نيست همه جمعيت كوفه آيا به صد هزار نفر میرسيده است يا نه ؟ اينكه يك ميليون و ششصد هزار نفر سپاهی در آن روز جمع بشود و حسين بن علی هم سيصد هزار نفر آنها را بكشد ، با عقل جور در نمیآيد . اين ، قضيه را بكلی از ارزش میاندازد .
عامل سوم ، يك عامل خصوصی است . اين دو عامل كه عرض كردم يعنی غرضها و عداوتهای دشمنان و حس اسطورهسازی و افسانه سازی بشر در تمام تواريخ دنيا هست . ولی در خصوص حادثه عاشورا يك جريان و عامل بالخصوصی هست كه سبب شده است در اين داستان ، جعل واقع شود .پيشوايان دين از زمان پيغمبر اكرم و ائمه اطهار دستور اكيد و بليغ دادهاند كه بايد نام حسين بن علی زنده بماند ، بايد مصيبت حسين بن علی هر سال تجديد شود . چرا ؟
ممكن است كسی بگويد برای اينست كه تسلی خاطری برای حضرت زهرا باشد ! آيا اين حرف مسخره نيست ؟ بعد از 1400 سال هنوز حضرت زهرا احتياج به تسليت داشته باشد ، در صورتی كه به نص خود امام حسين و بحكم ضرورت دين ، بعد از شهادت امام حسين ، ايشان و حضرت زهرا نزد يكديگرند . اين چه حرفی است ؟ ! مگر حضرت زهرا بچه است كه بعد از 1400 سال هنوز هم بسر خودش بزند ، گريه كند و ما برويم به ايشان سر سلامتی بدهيم ؟ !
حسين عليه السلام نمونه عملی قيامهای اسلامی است . خواستند مكتب حسين زنده بماند ، خواستند سالی يك بار حسين با آن نداهای شيرين و عالی و حماسه انگيزش ظهور كند ، فرياد كند " الا ترون ان الحق لا يعمل به و
ان الباطل لا يتناهی عنه ليرغب المؤمن فی لقاء الله محقا " خواستند "مرگ از زندگی ننگين بهتر است "برای هميشه زنده بماند . خواستند "زندگی با ستمكاران برای من خستگی آور است ، مرگ در نظر من جز سعادت چيزی نيست "، برای هميشه زنده بماند . خواستند آن جملههای ديگر حسين" خط الموت علی ولد آدم مخط القلادش علی جيد الفتاش" زنده بماند" هيهات منا الذله "زنده بماند .
خواستند صحنههايی از اين قبيل كه حسين عليه السلام میآيد در مقابل سی هزار نفر میايستد در حالی كه در نهايت شدت از ناحيه خود و خاندان خود گرفتار است و مرد وار ، كه چنين مردی دنيا بخود نديده است میفرمايد" الا و ان الدعی ابن الدعی قد ركز بين اثنتين بين السلة" و الذلة و هيهات منا الذلة يأبی الله ذلك لنا و رسوله و المؤمنون و حجور طابت و طهرت " زنده بماند . مكتب حسين عليه السلام زنده بماند ، تربيت حسينی زنده بماند ، پرتوی از روح حسينی در اين ملت دميده شود و بر آن بتابد . فلسفهاش خيلی روشن است .نگذاريد حادثه عاشورا را فراموش شود . حيات شما ، زندگی و انسانيت و شرف شما به اين حادثه بستگی دارد . به اين وسيله میتوانيد اسلام را زنده نگهداريد
اما متاسفانه عدهای اين را نشناختند ،خيال كردند بدون اينكه مردم را به مكتب حسين آشنا كنند ، به فلسفه قيام حسينی آشنا كنند ، مردم را عارف به مقامات حسينی كنند ، همين قدر كه آمدند و نشستند و نفهميده و ندانسته گريهای كردند ، كفاره گناهان است .هدف وسيله را مباح میكند . هدف خوب باشد ، وسيله هر چه شد ، شد ! اينها هم گفتند ما يك هدف مقدس و منزه داريم و آن گريستن بر امام حسين ( ع (است كه كار بسيار خوبی است و بايد گريست . به چه وسيله بگريانيم ؟ بهر وسيله كه شد !همين قدر كه اشك جاری شود ، اشكال ندارد! شيپور بزنيم ، طبل بزنيم ، طبل بزنيم معصيت كاری بكنيم ، به بدن مرد لباس زن بپوشانيم ، عروسی قاسم درست كنيم ، جعل كنيم ، تحريف كنيم ، در دستگاه امام حسين اين حرفها مانعی ندارد . دستگاه امام حسين از دستگاه ديگران جداست . در اينجا دروغ گفتن بخشيده است ، جعل كردن ، تحريف كردن ، شبيه سازی ، به تن مرد لباس زن پوشاندن ، بخشيده است . هر گناهی كه اينجا بكنيد ، بخشيده است ، هدف خيلی مقدس است ! در نتيجه افرادی دست به جعل و تحريف اين قضيه زدند كه انسان تعجب میكند !
کسی اين روضه را خواند و بقدری مردم را گرياند كه حد نداشت . داستان پيرزنی را نقل میكرد كه در زمان متوكل میخواست به زيارت امام حسين برود و آن وقت جلوگيریمیكردند و دستها را میبريدند تا اينكه قضيه را به آنجا رساند كه اين زن را بردند و در دريا انداختند . در همان حال اين زن فرياد كرد يا اباالفضل العباس ! وقتی داشت غرق میشد سواری آمد و گفت ركاب اسب مرا بگيرد . ركابش را گرفت ، گفت چرا دستت را دراز نمیكنی ؟ گفت من دست در بدن ندارم ، كه مردم خيلی گريه كردند. مرحوم حاج شيخ محمد حسن تاريخچه اين قضيه را اين طور نقل كرد كه يك روز در حدود بازار ، حدود مدرسه صدر ( جريان ، قبل از ايشان اتفاق افتاده و ايشان از اشخاص معتبری نقل كردند ) مجلس روضهای بود كه از بزرگترين
مجالس اصفهان بود و حتی مرحوم حاج ملا اسماعيل خواجويی كه از علماء بزرگ اصفهان بود در آنجا شركت داشت . واعظ معروفی میگفت كه من آخرين منبری بودم . منبريهای ديگر میآمدند و هنر خودشان را برای گرياندن مردم اعمال میكردند . هر كس میآمد روی دست ديگری میزد و بعد از منبر خود مینشست
تا هنر روضه خوان بعد از خود را ببيند ، تا ظهر طول كشيد . ديدم هر كسهر هنری داشت بكار برد ، اشك مردم را گرفت . فكر كردم من چه كنم ؟ همانجا اين قضيه را جعل كردم ، رفتم قصه را گفتم و از همه بالاتر زدم ، عصر همان روز رفتم در مجلس ديگری كه در چارسوق بود ، ديدم آنكه قبل از
من منبر رفته همين داستان را میگويد . كم كم در كتابها نوشتند و چاپ هم كردند !
مثال ديگری مرحوم حاجی نوری ذكر میكند كه مردی زن بيگانهای را میبوسد .
بوسيدن زن نامحرم حرام است ، میگوئيم چرا اين كار را انجام دادی ؟ میگويد من ادخال سرور در قلب مؤمن كردم ! در مورد زنا و شراب و لواط هم همين را میتوان گفت . اين چه غوغايی است ؟ ! اين چه حرف شريعت خراب كنی است ؟ ! اينكه برای گرياندن مردم در سوگ امام حسين ( ع ) ، استفاده كردن از هر وسيلهای جايز است ، بخدا قسم برخلاف گفته امام حسين است . امام حسين ( ع ) ، شهيد كه اسلام بالا برود ، « اشهد انك قد اقمت الصلوه و آتيت الزكوه و امرت بالمعروف و نهيت عن المنكر و جاهدت فی الله حق جهاده » امام حسين ( ع ) كشته شد كه سنن اسلامی ، مقررات اسلامی ، قوانين اسلامی زنده شود ، نه اينكه بهانهای شود كه پا روی سنن اسلامی بگذارند . امام حسين (ع) را ما بصورت العياذ بالله اسلام خرابكن درآوردهايم . امام حسينی كه ما در خيال خودمان درست كردهايم اسلام خرابكن است .
كتاب معروفی است به نام " روضة الشهداء " كه نويسنده آن ملا حسينكاشفی است . حاجی نوری میگويد اين داستان زعفر جنی و عروسی قاسم اول بار در كتاب اين مرد نوشته شده و من اين كتاب را نديده بودم و خيال میكردم در آن يكی دو تا از اين حرفهاست . بعد كه اين كتاب را كه به فارسی هم هست و تقريبا 500 سال پيش تاليف شده است ، ملا حسين مرد ملا و با سوادی بوده و كتابهائی هم دارد و صاحب انوار سهيلی است .
تاريخش را كه میخوانيم معلوم نيست شيعه بوده يا سنی و اساسا مرد بوقلمون صفتی بوده است ، بين شيعهها كه میرفته ، خودش را شيعه صددرصد و مسلم معرفی میكرده و بين سنيها كه میرفته خودش را حنفی نشان میداده است. اهل سبزوار است و سبزوار مركز تشيع بوده است و مردم هم متعصب در تشيع . در سبزوار شيعه صددرصد بوده و گاهی كه به هرات میرفته ( شوهر خواهر و يا باجناق عبدالرحمن جامی بوده است ) در آنجا سنی بوده و به روش اهل تسنن . واعظ هم بوده ولی تا در سبزوار بود ذكرمصيبت میكرد . و وفاتش در حدود 910 بوده است يعنی در اوايل قرندهم يا اواخر قرننهم .
اولين كتابی كه در مرثيه به فارسی نوشته شده ، همين كتاب است كه در پانصد سال پيش نوشته شده است . قبل از اين كتاب ، مردم به منابع اصلی مراجعه میكردند. من نمیدانماين بیانصاف چه كرده است ! وقتی كه اين كتاب را خواندم ديدم حتی اسمها جعلی است ! يعنی در اصحاب امام حسين ( ع ) اسمهايی را ذكر میكند كه اصلا وجود نداشتهاند ، در ميان دشمن هم اسمهايی را میگويد كه همه جعلی است . داستانها را بشكل افسانه درآورده است . اين كتاب چون اولين كتابی است كه بزبانفارسی نوشته شد ، لذا مرثيه خوانها كه اغلب بیسواد بودند و به كتابهای عربی مراجعه نمیكردند ، همين كتاب را میگرفتند و در مجالس ازرو میخواندند . اينست كه امروز مجالس عزاداری امام حسين ( ع ) را روضه خوانی میگوئيم. از پانصد سال پيش به اين طرف اسمش روضه خوانی شده ، روضه خوانی يعنی خواندن كتاب روضة الشهداء، يعنی خواندن همان كتاب دروغ. از وقتی كه اين كتاب بدست مردم افتاد ، كسی تاريخ واقعی امام حسين (ع) را مطالعه نكرد.
در شصت ، هفتاد سال پيش مرحوم ملا آقای دربندی پيدا شد. تمام حرفهایروضة الشهداء را باضافه چيزهای ديگری پيدا كرد و همه را يكجا جمع كرد و كتابی نوشت بنام اسرارالشهادش ، واقعا مطالب اين كتاب انسان را وادار میكند كه به اسلام بگريد .
حاجی نوری مینويسد كه ما در درس حاج شيخ عبدالحسين تهرانی بوديم ( كه مرد بسيار بزرگواری بوده است ) و از محضر ايشان استفاده میكرديم كه سيد روضه خوانی اهل حله آمد و كتاب مقتلی به ايشان نشان داد كه ايشان ببينند معتبر هست يا نيست ، اين كتاب نه اول داشت و نه آخر فقط در جايی ازآن نوشته بود كه فلان ملای جبل عاملی از شاگردان صاحبمعالم است . مرحوم حاج شيخ عبدالحسين كتاب را گرفت كه مطالعه كند .
اولا در احوال آن عالم مطالعه كرد ، ديد چنين كتابی به نام او ننوشتهاند و ثانيا خود كتاب را مطالعه كرد ، ديد مملو از اكاذيب است . به آن سيد گفت اين كتاب همهاش دروغ است . مبادا اين كتاب را بيرون بياوری و يا
از آن چيزی نقل كنی كه جايز نيست ، و اساسا اين كتاب نوشته آنعالم نيست و مطالبش دروغ است . حاجی نوری مینويسد : همين كتاب دست صاحب اسرارالشهادش افتاد و تمام مطالبش را از اول تا آخر نقل كرد .
متاسفانه حاجینوری يك داستان جعلی و تحريفی درباره امام زينالعابدينعليه السلام نقل میكند . میگويد در پس توبه كنيم ، واقعا بايد توبه كنيم به خاطر اين جنايت و خيانتی كه نسبت به ابا عبدالله الحسين عليه السلام و اصحاب و ياران و خاندانش مرتكب میشويم ، همه افتخارات اينها را از بين میبريم . توبه كنيم و بعد، از اين مكتبتربيتی استفاده كنيم
او نماز عشق را تفسیر کرد
نانجیبان را غل و زنجیر کرد
این نماز مهر و ماه و کیش بود
یک هزار و چهارصد سال پیش بود
ما کجا و این نماز خون کجا؟
ما کجا و این تن گلگون کجا؟
ما حریم لاله را دزدیده ایم
ما اذان عشق را نشنیده ایم
عاقبت دیدی که خون سجّاده شد .
۲ نظر:
albatte man in ketabo khundam(faghat bakhshe sokhanraniash) bahat movafegham ke ketabe fougholadeiye.
...R.S.
moalemi dashtam ke migoft harkoja booye azamat amad bedan ke haghighat darad va har koja booye zabooni va koochaki amad bedan ke doorogh ast
ارسال یک نظر