یادمه اولین بار که وبلاگ راه انداختم دبیرستان بودم یعنی حدود 7 سال پیش بود و بعد اونو تعطیل کردم تا این که سال های آخر کارشناسی این وبلاگ رو راه انداختم، گرچه خیلی به روز نیست اما بهش هر از گاهی سر می زنم و گرد و خاکش رو پاک می کنم تا مثل اون وبلاگ قدیمی از بس خاک روش می شینه به فراموشی سپرده نشه...ا
اگه مطالب وبلاگ رو ببینین تابلو میشه که اکثرا رو وقتایی نوشتم که دغدغه های نسبتا بزرگی داشتم، بعضی ها رو ذکر کردم و بعضی را سعی کردم زیر چندین لایه زمینه سازی بگم و تا جای ممکن سعی کردم اسم نیارم تا مطلب مربوط به یه زمان خاص نشه واسه همین هم اسم وبلاگ رو اوایل گذاشته بودم نوشته هایی برای آینده یا یه چیز توی همین مایه ها...!ا
حالا امروز که زمان می گذره شاید خیلی نظراتم عوض شده باشه اما سعی کردم مطلبی که امروز بهش عزم راسخ ندارم رو پاک نکنم چون روندی که طی کردم، حداقل برای آینده خودم میتونه یادآور خیلی نکات باشه
تا اینجا قصه شروع کار بود، اما ادامه اون در این زمان بحث دیگری است. راستش رو بخواین اون زمان که وبلاگ رو راه انداختم چندان وبگرد نبودم و به وبلاگ دیگرون سر نمی زدم اما خوب امروز کمی شرایط عوض شده و می بینم که انصافا وب نویس های قوی حضور دارند که بسیار قلم محکمی دارند و خیلی نکات را بسیار بهتر از من می نویسند اما باز دوست دارم بنویسم، هر چند در میان دوستان وحتی در فیس بوک به آن نوشته ها دوستان را ارجاع می دهم اما هرکدام جای خود را دارند. هر چند از روز اول این وبلاگ را برای خاطره نویسی آینده خودم شروع نمودم اما دلایل دیگری نیز برای ادامه دارم که به بعضی اشاره می کنم
وبلاگ ما مشتریانی دارد که رفقای قدیم و جدید ما هستند و هر از گاهی به اینجا سر میزنند و هرچند شاید کامنت ندهند اما شفاها می گویند که سر زدیم به کلبه ات و بعضی از آنان چندان وبگرد نیز نیستند و از باب رفاقتی کهنه اینجا سر میزنند که آنها مخاطبان خاص من هستند که مثال های روزمره من و تقلایم را در تحلیلشان می خوانند و فکر می کنم اگر لحظه ای هر کدامشان فکری کنند بسیار ارزشمندتر هزاران چیز دیگر برای من است.
این وبلاگ نشانه هایی از عشق من به اعتقاداتم و این مملکت است که برای خودم و شاید عده ای بعضی نوشته هایش دلگرمی این عشق های هنوز زنده است و هر بار که می نویسم مدت ها فکر می کنم که چه بنویسم که عشق زنده بماند. از زمان که دوست داشتم تا همیشه عمر فقط در ایران بمانم تا این زمان که فکر رفتن حداقل برای ادامه تحصیل هستم این کلبه از دلگرمی های من بوده که شاید اگه مشعلش رو خاموش کنم احتمال برنگشتنم به این خاک و این اعتقادات کهنه افزایش پیدا می کنه
از روز اول از همون نوشته های اولم در مورد دغدغه های وبنویسی نوشته بودم و امروز بیش از پیش از من می خواهند که ننویسم مبادا که نتایج تلخی برایم در پی داشته باشد، بیش از پیش می خواهند که آن چه را نوشته ام پاک کنم، بیش از پیش می خواهند که سکوت کنم اما بی شک این موضوع برای من بسیار سخت است و دوست ندارم هرگز چنین کاری کنم چرا که اگر نقدی به سیاست ، اجتماع، فرهنگ و دین در دنیای امروز مملکتم می کنم آنها را نه تنها به دلایل فوق، که وظیفه شرعی و شهروندی خود می دانم و سعی کرده ام جز حقیقت جویی چیزی دیگر را پی نگیرم و اگر قرار باشد سوی حقیقت نروم دوست ندارم سوی چیزهای دیگری نیز بروم
من هنوز زنده ام، هنوز اندیشه می کنم، هنوز سعی می کنم به سوی حقیقت بروم و تا چنین است دوست ندارم ساکت بنشینم، اما شاید ما هم ساکت شدیم اما بدانید که آن روز دیگر من، من نیستم. او کسی دیگر است که گذشته مرا دارد اما گونه ای دیگر می اندیشد
اگه مطالب وبلاگ رو ببینین تابلو میشه که اکثرا رو وقتایی نوشتم که دغدغه های نسبتا بزرگی داشتم، بعضی ها رو ذکر کردم و بعضی را سعی کردم زیر چندین لایه زمینه سازی بگم و تا جای ممکن سعی کردم اسم نیارم تا مطلب مربوط به یه زمان خاص نشه واسه همین هم اسم وبلاگ رو اوایل گذاشته بودم نوشته هایی برای آینده یا یه چیز توی همین مایه ها...!ا
حالا امروز که زمان می گذره شاید خیلی نظراتم عوض شده باشه اما سعی کردم مطلبی که امروز بهش عزم راسخ ندارم رو پاک نکنم چون روندی که طی کردم، حداقل برای آینده خودم میتونه یادآور خیلی نکات باشه
تا اینجا قصه شروع کار بود، اما ادامه اون در این زمان بحث دیگری است. راستش رو بخواین اون زمان که وبلاگ رو راه انداختم چندان وبگرد نبودم و به وبلاگ دیگرون سر نمی زدم اما خوب امروز کمی شرایط عوض شده و می بینم که انصافا وب نویس های قوی حضور دارند که بسیار قلم محکمی دارند و خیلی نکات را بسیار بهتر از من می نویسند اما باز دوست دارم بنویسم، هر چند در میان دوستان وحتی در فیس بوک به آن نوشته ها دوستان را ارجاع می دهم اما هرکدام جای خود را دارند. هر چند از روز اول این وبلاگ را برای خاطره نویسی آینده خودم شروع نمودم اما دلایل دیگری نیز برای ادامه دارم که به بعضی اشاره می کنم
وبلاگ ما مشتریانی دارد که رفقای قدیم و جدید ما هستند و هر از گاهی به اینجا سر میزنند و هرچند شاید کامنت ندهند اما شفاها می گویند که سر زدیم به کلبه ات و بعضی از آنان چندان وبگرد نیز نیستند و از باب رفاقتی کهنه اینجا سر میزنند که آنها مخاطبان خاص من هستند که مثال های روزمره من و تقلایم را در تحلیلشان می خوانند و فکر می کنم اگر لحظه ای هر کدامشان فکری کنند بسیار ارزشمندتر هزاران چیز دیگر برای من است.
این وبلاگ نشانه هایی از عشق من به اعتقاداتم و این مملکت است که برای خودم و شاید عده ای بعضی نوشته هایش دلگرمی این عشق های هنوز زنده است و هر بار که می نویسم مدت ها فکر می کنم که چه بنویسم که عشق زنده بماند. از زمان که دوست داشتم تا همیشه عمر فقط در ایران بمانم تا این زمان که فکر رفتن حداقل برای ادامه تحصیل هستم این کلبه از دلگرمی های من بوده که شاید اگه مشعلش رو خاموش کنم احتمال برنگشتنم به این خاک و این اعتقادات کهنه افزایش پیدا می کنه
از روز اول از همون نوشته های اولم در مورد دغدغه های وبنویسی نوشته بودم و امروز بیش از پیش از من می خواهند که ننویسم مبادا که نتایج تلخی برایم در پی داشته باشد، بیش از پیش می خواهند که آن چه را نوشته ام پاک کنم، بیش از پیش می خواهند که سکوت کنم اما بی شک این موضوع برای من بسیار سخت است و دوست ندارم هرگز چنین کاری کنم چرا که اگر نقدی به سیاست ، اجتماع، فرهنگ و دین در دنیای امروز مملکتم می کنم آنها را نه تنها به دلایل فوق، که وظیفه شرعی و شهروندی خود می دانم و سعی کرده ام جز حقیقت جویی چیزی دیگر را پی نگیرم و اگر قرار باشد سوی حقیقت نروم دوست ندارم سوی چیزهای دیگری نیز بروم
من هنوز زنده ام، هنوز اندیشه می کنم، هنوز سعی می کنم به سوی حقیقت بروم و تا چنین است دوست ندارم ساکت بنشینم، اما شاید ما هم ساکت شدیم اما بدانید که آن روز دیگر من، من نیستم. او کسی دیگر است که گذشته مرا دارد اما گونه ای دیگر می اندیشد
ای نسيم سحر آرامگه يار کجاست *** منزل آن مه عاشق کش عيار کجاست
شب تار است و ره وادی ايمن در پيش *** آتش طور کجا موعد ديدار کجاست
هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد *** در خرابات بگوييد که هشيار کجاست
آن کس است اهل بشارت که اشارت داند *** نکتهها هست بسی محرم اسرار کجاست
هر سر موی مرا با تو هزاران کار است *** ما کجاييم و ملامت گر بیکار کجاست
بازپرسيد ز گيسوی شکن در شکنش *** کاين دل غمزده سرگشته گرفتار کجاست
عقل ديوانه شد آن سلسله مشکين کو *** دل ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست
ساقی و مطرب و می جمله مهياست ولی *** عيش بی يار مهيا نشود يار کجاست
حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج *** فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر