يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسَىٰ أَنْ يَكُونُوا خَيْرًا مِنْهُمْ وَلَا نِسَاءٌ مِنْ نِسَاءٍ عَسَىٰ أَنْ يَكُنَّ خَيْرًا مِنْهُنَّ ۖ وَلَا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ ۖ بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيمَانِ ۚ وَمَنْ لَمْ يَتُبْ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ [٤٩:١١]ا
ای اهل ایمان، مؤمنان هرگز نباید قومی قوم دیگر را مسخره و استهزا کنند، شاید آن قوم که مسخره میکنند از خود آنان بهتر باشند. و نیز بین زنان با ایمان قومی دیگری را سخریّه نکنند که بسا آن قوم از خود آن زنان بهتر باشند، و هرگز عیبجویی (از همدینان) خود مکنید و به نام و لقبهای زشت یکدیگر را مخوانید که پس از ایمان به خدا نام فسق (بر مؤمن نهادن) بسیار زشت است و هر که توبه نکند چنین کسان بسیار ظالم و ستمکارند
ای اهل ایمان، مؤمنان هرگز نباید قومی قوم دیگر را مسخره و استهزا کنند، شاید آن قوم که مسخره میکنند از خود آنان بهتر باشند. و نیز بین زنان با ایمان قومی دیگری را سخریّه نکنند که بسا آن قوم از خود آن زنان بهتر باشند، و هرگز عیبجویی (از همدینان) خود مکنید و به نام و لقبهای زشت یکدیگر را مخوانید که پس از ایمان به خدا نام فسق (بر مؤمن نهادن) بسیار زشت است و هر که توبه نکند چنین کسان بسیار ظالم و ستمکارند
فریادهایش هر روز بر آسمان می رفت، هر آن چه در سالیان قبل برخلاف ایمانش گذشته بود، هر ظلمی که بر او در هر جایی روا داشته بودند را بیاد می آورد و همه را نشات گرفته از یکجا می دانست و آرام نمی شد، هر آن که مخالف نظرش بود را مزدور می دانست ... ا
چند ساعتی با هم بحث نمودیم، قصه را از همان سی سال پیش با هم مرور نمودیم تا ببینیم که واقعا مقصر چه کسی است، خیلی وقت برد که قبول کرد مقصر آنچه به بدی گذشته همه با هم هستیم! ا
سالیان سال است که سکوتمان سرنوشت ما را چنان که نمی خواستیم رقم زده است. بگذارید خودمان را بگذاریم جای رئیس هیات مدیره اداره مان و ببینیم از چشم او دنیا چگونه می گذرد؟!ا
پس از یک انتخابات با برشمردن اشکالات رئیس پیشین به صورت تحلیلی راهکارهایی ارائه می دهم و با اکثریت آرا مجمع عمومی انتخاب می شوم
معاونمان کسی است که سالیان سال با او بوده ایم و عقایدی مشابه ما دارد، زیر دستان او هم گونه ای چیده شده اند که همگونی فکری نسبی فرادست و فرودست به صورت سلسله مراتبی حاکم باشد. من دوست دارم واقعا کارهای مثبتی انجام دهم پس حتی با کارگران اداره هم چهره به چهره ارتباط برقرار می کنم و با ارباب الرجوع نیز، هرچند مجبور باشم ساعاتی اضافی صرف کنم
بعضی کارها را پیش می برم چندان که مدیران قبلی نتوانسته اند چنین کنند و مشغله های جدیدی در این راستا برای من ایجاد می شود، معاونان من که مورد اعتماد من هستند قبول می کنند که ارتباط با فرودستان را به عهده بگیرند تا من بتوانم به افق های جدید کاری بپردازم و جلساتی ماهیانه برای بررسی گزارش ها می گذارم
من که بسیار سخت گیر و حساس در کارهایم هستم متوجه می شوم که یکی از مسئولین کاری را بخوبی انجام نداده و برای آن که همت خویش را در حل مشکل اداره نشان دهم او را از سمت خود برکنار می کنم، پس از آن دیگر معاونانم برای آن که چنین اتفاقاتی نیفتند سعی خواهند کرد در گزارشات خود ضمن بیان مشکلات از این که من تحت تاثیر شدید سخنانشان قرار گیرم پیشگیری کنند
پس از زمانی دیگر آنها گزارش های خلاف واقع به من خواهند داد تا خود را پرتلاش جلوه دهند و هر آن چه رخ می دهد را در سایه مدیریت بنده و تلاش خود معرفی می نمایند و من نیز مشاهده می کنم که همه گزارش ها نشان دهنده موفقیت روزافزون است و توانسته ام تحولی بزرگ ایجاد کنم
در میان کارمندان نیز مسئولین برکنار شده در دوران مدیریت من ریز به ریز مشکلات را شرح می دهند و به آن ها کاملا اثبات می کنند که همه مشکلات از عدم لیاقت شخص من است...
پس از پایان دوره مسئولیت دوباره در جلسه مجمع عمومی حاضر می شوم و لیستی از هر آن چه در این مدت در اداره و نواحی اطراف رخ داده و یا نداده اما به من گزارش شده را شرح می دهم اما کسی دیگر به نقد مشکلات کار من می پردازد و میز مسئولیت را از من می رباید غافل از آن که آن چه می گوید دقیقا مشابه آن چیزی است که خود چندین سال پیش گفتم... ا
آن چه من شرح دادم ایده آل ترین حالتی بود که من فقط قصد خدمت داشته ام و بدین فکر بوده ام که دقیقا راه درستی را تا انتها رفته ام! این سناریو هر روز و هر روز در عرصه های مختلف مملکتی تکرار می شود و با خیال خدمت مسئولینی در مملکتمان حتی شاید بتوان گفت متاسفانه خیانت می کنند! اما مقصر کیست؟!ا
اگر از من بپرسید می گویم تک تک اعضای مجمع عمومی که فقط برای مجمع عمومی حاضر شده و بعد تا پایان مسئولیت من سکوت می کنند و سپس مسئول دیگری را انتخاب می کنند و همه مشکلات را از سومدیریت من نشات گرفته می دانند. البته در اداره من زیردستان من صدای چند تن مخالف را خفه می کنند تا خود را حفظ کنند و این گونه هم مرا و هم اداره را و هم خودشان را خراب می کنند
اگر امروز دوست داریم هیات مدیره قوی داشته باشیم باید در همه عرصه ها هرگز سکوت نکنیم نه همه صبر کنیم و هر 4 سال فریاد برآوریم که چه شد؟! رفقا مشکل ما مشکل مدیرانمان نیست مشکل خودمان است!ا
اگر در اداره ما نه یک، دو کارمند که 20 کارمند در برابر اتاق من در سال اول تجمع می کردند و مشکلات را بر می شمردند من حتی اگر نیت خدمت نداشتم برای حفظ مدیریت خود هم که شده ترتیب اثر می دادم. امروز دروغ و تزویر را در سطوح کلان مدیریتی خواسته یا ناخواسته وارد کرده ایم. امروز بجای فعالیت در جهت حل مشکلات عده ای در مملکت ما آمار می سازند تا مدیران و خود را موجه جلوه دهند و متاسفانه عده ای زیادی از مدیران ما به چنین مشکلی دچارند اما نمی دانند و این فاجعه خطرناکی را برای ما می تواند ایجاد کند
من در این نوشتار انگشت اتهام مشکلات اخیر را فقط بسوی خودمان بلند می کنم و اصلی ترین مشکل را نیز همین موضوع می دانم که در نوشتارهایی با عناوین "دوباره می سازمت وطن" چنین مصداق هایی را ذکر کرده ام و انشاالله در سایر نوشته ها بقیه مشکلات را بررسی می نماییم و سطوح کلان همین مشکل را نیز بیان می کنم
چند ساعتی با هم بحث نمودیم، قصه را از همان سی سال پیش با هم مرور نمودیم تا ببینیم که واقعا مقصر چه کسی است، خیلی وقت برد که قبول کرد مقصر آنچه به بدی گذشته همه با هم هستیم! ا
سالیان سال است که سکوتمان سرنوشت ما را چنان که نمی خواستیم رقم زده است. بگذارید خودمان را بگذاریم جای رئیس هیات مدیره اداره مان و ببینیم از چشم او دنیا چگونه می گذرد؟!ا
پس از یک انتخابات با برشمردن اشکالات رئیس پیشین به صورت تحلیلی راهکارهایی ارائه می دهم و با اکثریت آرا مجمع عمومی انتخاب می شوم
معاونمان کسی است که سالیان سال با او بوده ایم و عقایدی مشابه ما دارد، زیر دستان او هم گونه ای چیده شده اند که همگونی فکری نسبی فرادست و فرودست به صورت سلسله مراتبی حاکم باشد. من دوست دارم واقعا کارهای مثبتی انجام دهم پس حتی با کارگران اداره هم چهره به چهره ارتباط برقرار می کنم و با ارباب الرجوع نیز، هرچند مجبور باشم ساعاتی اضافی صرف کنم
بعضی کارها را پیش می برم چندان که مدیران قبلی نتوانسته اند چنین کنند و مشغله های جدیدی در این راستا برای من ایجاد می شود، معاونان من که مورد اعتماد من هستند قبول می کنند که ارتباط با فرودستان را به عهده بگیرند تا من بتوانم به افق های جدید کاری بپردازم و جلساتی ماهیانه برای بررسی گزارش ها می گذارم
من که بسیار سخت گیر و حساس در کارهایم هستم متوجه می شوم که یکی از مسئولین کاری را بخوبی انجام نداده و برای آن که همت خویش را در حل مشکل اداره نشان دهم او را از سمت خود برکنار می کنم، پس از آن دیگر معاونانم برای آن که چنین اتفاقاتی نیفتند سعی خواهند کرد در گزارشات خود ضمن بیان مشکلات از این که من تحت تاثیر شدید سخنانشان قرار گیرم پیشگیری کنند
پس از زمانی دیگر آنها گزارش های خلاف واقع به من خواهند داد تا خود را پرتلاش جلوه دهند و هر آن چه رخ می دهد را در سایه مدیریت بنده و تلاش خود معرفی می نمایند و من نیز مشاهده می کنم که همه گزارش ها نشان دهنده موفقیت روزافزون است و توانسته ام تحولی بزرگ ایجاد کنم
در میان کارمندان نیز مسئولین برکنار شده در دوران مدیریت من ریز به ریز مشکلات را شرح می دهند و به آن ها کاملا اثبات می کنند که همه مشکلات از عدم لیاقت شخص من است...
پس از پایان دوره مسئولیت دوباره در جلسه مجمع عمومی حاضر می شوم و لیستی از هر آن چه در این مدت در اداره و نواحی اطراف رخ داده و یا نداده اما به من گزارش شده را شرح می دهم اما کسی دیگر به نقد مشکلات کار من می پردازد و میز مسئولیت را از من می رباید غافل از آن که آن چه می گوید دقیقا مشابه آن چیزی است که خود چندین سال پیش گفتم... ا
آن چه من شرح دادم ایده آل ترین حالتی بود که من فقط قصد خدمت داشته ام و بدین فکر بوده ام که دقیقا راه درستی را تا انتها رفته ام! این سناریو هر روز و هر روز در عرصه های مختلف مملکتی تکرار می شود و با خیال خدمت مسئولینی در مملکتمان حتی شاید بتوان گفت متاسفانه خیانت می کنند! اما مقصر کیست؟!ا
اگر از من بپرسید می گویم تک تک اعضای مجمع عمومی که فقط برای مجمع عمومی حاضر شده و بعد تا پایان مسئولیت من سکوت می کنند و سپس مسئول دیگری را انتخاب می کنند و همه مشکلات را از سومدیریت من نشات گرفته می دانند. البته در اداره من زیردستان من صدای چند تن مخالف را خفه می کنند تا خود را حفظ کنند و این گونه هم مرا و هم اداره را و هم خودشان را خراب می کنند
اگر امروز دوست داریم هیات مدیره قوی داشته باشیم باید در همه عرصه ها هرگز سکوت نکنیم نه همه صبر کنیم و هر 4 سال فریاد برآوریم که چه شد؟! رفقا مشکل ما مشکل مدیرانمان نیست مشکل خودمان است!ا
اگر در اداره ما نه یک، دو کارمند که 20 کارمند در برابر اتاق من در سال اول تجمع می کردند و مشکلات را بر می شمردند من حتی اگر نیت خدمت نداشتم برای حفظ مدیریت خود هم که شده ترتیب اثر می دادم. امروز دروغ و تزویر را در سطوح کلان مدیریتی خواسته یا ناخواسته وارد کرده ایم. امروز بجای فعالیت در جهت حل مشکلات عده ای در مملکت ما آمار می سازند تا مدیران و خود را موجه جلوه دهند و متاسفانه عده ای زیادی از مدیران ما به چنین مشکلی دچارند اما نمی دانند و این فاجعه خطرناکی را برای ما می تواند ایجاد کند
من در این نوشتار انگشت اتهام مشکلات اخیر را فقط بسوی خودمان بلند می کنم و اصلی ترین مشکل را نیز همین موضوع می دانم که در نوشتارهایی با عناوین "دوباره می سازمت وطن" چنین مصداق هایی را ذکر کرده ام و انشاالله در سایر نوشته ها بقیه مشکلات را بررسی می نماییم و سطوح کلان همین مشکل را نیز بیان می کنم
مرغ معما
دير زماني است روي شاخة اين بيد
مرغي بنشسته كو به رنگ معماست
نيست هم آهنگ او صدايي، رنگي
چون من در اين ديار، تنها، تنهاست
گر چه درونش هميشه پر ز هياهوست
مانده بر اين پرده ليك صورت خاموش
روزي اگر بشكند سكوت پر از حرف
بام و در اين سراي مي رود از هوش
راه فرو بسته گر چه مرغ به آوا
قالب خاموش او صدايي گوياست
مي گذرد لحظه ها به چشمش بيدار
پيكر او ليك سايه ـ روشن رؤياست
رسته ز بالا و پست بال و پر او
زندگي دور مانده: موج سرابي
سايه اش افسرده بر درازي ديوار
پردة ديوار و سايه: پردة خوابي
خيره نگاهش به طرح هاي خيالي
آنچه در آن چشم هاست نقش هوس نيست
دارد خاموش اش چو با من پيوند
چشم نهانش به راه صحبت كس نيست
ره به درون مي برد حكايت اين مرغ
آنچه نيايد به دل، خيال فريب است
دارد با شهرهاي گمشده پيوند
مرغ معما در اين ديار غريب است
دير زماني است روي شاخة اين بيد
مرغي بنشسته كو به رنگ معماست
نيست هم آهنگ او صدايي، رنگي
چون من در اين ديار، تنها، تنهاست
گر چه درونش هميشه پر ز هياهوست
مانده بر اين پرده ليك صورت خاموش
روزي اگر بشكند سكوت پر از حرف
بام و در اين سراي مي رود از هوش
راه فرو بسته گر چه مرغ به آوا
قالب خاموش او صدايي گوياست
مي گذرد لحظه ها به چشمش بيدار
پيكر او ليك سايه ـ روشن رؤياست
رسته ز بالا و پست بال و پر او
زندگي دور مانده: موج سرابي
سايه اش افسرده بر درازي ديوار
پردة ديوار و سايه: پردة خوابي
خيره نگاهش به طرح هاي خيالي
آنچه در آن چشم هاست نقش هوس نيست
دارد خاموش اش چو با من پيوند
چشم نهانش به راه صحبت كس نيست
ره به درون مي برد حكايت اين مرغ
آنچه نيايد به دل، خيال فريب است
دارد با شهرهاي گمشده پيوند
مرغ معما در اين ديار غريب است
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر